وقتی امامحسین(علیهالسلام) بهقصد كوفه حركت كرد، ابنزیاد از شنیدن این خبر، ناراحت و نگران گردید. او بیست هزار نفر را برای نبرد با حضرت فرستاد و به آنها امر كرد تا برای یزید از آن حضرت بیعت بگیرند و اگر بیعت نكرد او را بكشند. وقتی به او پیشنهاد بیعت شد، نپذیرفت و به جدّ و پدرش تأسّی نمود و به تحمّل ظلم و زور و ننگ و عار، راضی نگشت؛ شجاعت هاشمیه را آشكار كرد و بااینكه خود، اهلبیت، عزیزان، كسان و اصحابش را محاصره كرده و هدف نیزه و تیر قرار دادند، در جهاد، ثابتقدم ماند و با شهامت عالی بدون اضطراب و با قوّت قلب در چنین موقعیت خطیری پایداری نمود و ندا سر داد:
ثُمَّ حَمَلَ عَلَیْهِمْ، وَسَیْفُهُ مُصَلَّتٌ فِی یَدِهِ وَهُوَ یُنْشِدُ:
أَنَا ابْنُ عَلِیِّ الْحِبْرِ مِنْ آلِ هَاشِم |
|
كَفَانِی بِهَذَا مَفْخَراً حِیـــنَ أَفْخُرُ[1] |
«ای مردم كوفه! عهدشكنتر از شما ندیدهام؛ زشتی، هلاكت، نابودی و شقاوت بر شما باد كه به ما استغاثه كردید، و ما را به یاری خود خواندید، ما دعوت شما را پذیرفتیم و شما بهسوی بیعت ما مانند مگس، شتاب گرفتید! اكنون كه بهسوی شما آمدیم مانند پروانه سبك فرو ریختید، و بهسوی شرّ و بدی رو كردید و شمشیرهای دشمنان ما را به روی ما كشیدید بیآنكه آنها عدل و دادی در میان شما فاش كنند، و از ما گناهی نسبت به شما صادر شده باشد. آگاه باشید كه لعنت خدا بر ستمكاران است!».
پس بر آن مردم غدار با شمشیرِ از نیامكشیده حمله میكرد و میفرمود:
«من فرزند علی آن مرد عالم صالح هستم از آل هاشم و در مقام مفاخره، این افتخار برای من بس است».
او همواره جهاد میكرد تا بسیاری از شجاعان سپاه كوفه را به خاك هلاكت انداخت و در دریای جنگ فرو میرفت و از مرگ، اندیشه نمیكرد.[2]
ابن ابیالحدید مینویسد: كیست در شجاعت مانند حسین بن علی‘ كه در میدان كربلا گفتند: ما شجاعتر از او كسی را ندیدیم درحالیكه انبوه مردم بر او حملهور شده، و از برادران، اهل و یاران جدا شده باشد، مانند شیر رزمنده، سواران را درهم میشكست و چه گمان میبری به مردی كه راضی به پستی نشد، و دست در دست آنها نگذارد تا كشته شد.[3]
[1]. شبراوی، الاتحاف، ص60 – 61؛ نیز ر.ک: طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص24؛ ابنطلحه شافعی، مطالبالسؤول، ص383 (با اختلاف در تعابیر).
1. شبراوی، الاتحاف، ص61.
2. ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج15، ص274 ـ 275.