شنبه: 1/ارد/1403 (السبت: 11/شوال/1445)

چنان‌كه كل عالم و تمام آفرینش «كلمة‌ الله الكبرى» و «كتابه ‌التكوینى» و «آیته ‌الجامعة» و «اسمه الأعظم» است و دلالت بر ذات جامع جمیع صفات كمال او دارد، افراد و انواع و اجزا و اعضاى این عالم نیز هریك جداگانه، آیه و نشانه حق‌تعالى و كلمه و اسم و فعل و حرف كتاب تكوینى او هستند:

وَلِلّٰهِ فِی كُلِّ تَحْرِیكِهِ                     وَفِی كُلِّ تسْكِینِه شَاهِدٌ[1]

وَفِی كُلِّ شَیْءٍ لَهُ آیَةٌ                               تَدُلُّ عَلَى أَنَّهُ وَاحِدٌ

هر گیاهى كه از زمین روید                              وحده لا شَریك لَه گوید

به نزد آنكه جانش در تجلّى است               همه عالم كتاب حق‌تعالى است

عَرَض اِعراب وجوهر چون حروف است             مظاهر همچو آیات و وقوف است

همه ظهور قدرت و علم او، و تسلیم فرمان او هستند:

 

﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً  وَكَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ؛[2]

«هركه در آسمان‌ها و زمین است خواه‌ناخواه مطیع فرمان خداست و همه به سوى او رجوع مى‌كنند».

و دلیل بر كمال و پاكى و تنزّه او از تمام نقایص مى‌باشند

﴿یُسَبِّحُ لِلّٰهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَكِیمِ؛[3]

«هرچه در آسمان‌ها و زمین است خدا را كه پادشاه منزّه و مقتدر و داناست تسبیح مى‌كنند».

بر هر موجودى به‌حسب كمال مراتب وجودى خود و بر هر انسانى به‌حسب كمال مراتب انسانیت و تخلّق به اخلاق الهى اسم او و كلمه او صادق مى‌باشد هرچه كمال فرد و نوع بیشتر باشد صدق اسم و كلمه بر او كامل‌تر خواهد شد.

لذا در تفسیر آیه شریفه:

﴿وَ لِلّٰهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا؛[4]

«براى خدا نام‌هاى نیكویى است به‌وسیله آنها خدا را بخوانید».

 

وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق(ع):

«نَحْنُ وَاللهِ الْأَسَمَاءُ الْحُسْنَى الَّذِی لَا یُقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ طَاعَةٌ إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا قَالَ فَادْعُوهُ بِهَا»؛[5]

«به خدا سوگند! اسمای حسنى ماییم؛ از احدى طاعتى پذیرفته نمى‌شود مگر به معرفت ما، كه خدا فرمود: پس بخوانید او را به آنها».

چون امام در بین تمام آیات و كلمات الهى آیت كبرى و تامه و كلمه علیا و اسم اعظم تكوینى است، چنان‌كه از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است:

«مَا للهِ عَزَّ وَجَلَّ آیَةٌ هِیَ أَكْبَرُ مِنِّی وَلَا لِلّٰهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّی»؛[6]

«براى خداوند، عزّوجل، نشانه و خبرى بزرگ‌تر از من نیست».

امام اسم تكوینى «الولى» و «الحاكم» و «الهادى» و «العادل» و «العالم» و «القادر» است، و به‌عبارت‌دیگر امام كسى است كه هریك از اسما و صفات الهى را كه در ممكن - در حد امكانیتش- امكان حصول داشته

 

باشد، دارا باشد. بدیهى است كه همه ممكنات، كلمات و اسمای الهى هستند و در كثرت، چنانند كه در آن قرآن كریم مى‌فرماید:

﴿قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِكَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً﴾؛[7]

«بگو اگر دریا برای نوشتن کلمات و آثار قدرت و آیات پروردگار من و مخلوقات او مرکب باشد، هرآینه دریا تمام شود پیش از آنکه کلمات پروردگار من تمام شود، اگرچه مانند آن را به یاری و مدد بیاوریم».

همه آیات خدا هستند، اما مانند اسمای لفظى كه دلالت آنها بر مسمّى در صراحت و ظهور و ذات و صفت، و صفت ذات و فعل متفاوتند، اسمای تكوینى نیز متفاوتند؛ مثلاً هر عالمى علمش دلالت بر علم خدا دارد، اما دلالت علم یك شاگرد دبستانى در حد یك معلم و دلالت علم یك معلم، در حد یك استاد و یك فیلسوف و مجتهد و مرجع تقلید نیست.

دلالت علم كسى كه:

﴿عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ﴾؛[8]

«نزد او علمى از كتاب الهى است».

است، در حدّ علم:

 

﴿مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾؛[9]

«كسی كه نزد او علم كتاب الهی است».

كه امام(ع) است، نمى‌باشد.

پس بدیهى است چنین اسمى (امام) جامع مراتب و كمالات اسمای مادون خود مى‌باشد و چنان‌كه در اسمای لفظى، بعضى از اسما، جامع مفاد اسمای دیگر هستند ـ مثلاً اسم «القادر» جامع مفاد اسم «الخالق»، «الرازق»، «المحیى»، «الممیت»، «الشافى» و اسم‌هاى شریفه دیگر است؛ یا اسم «العالم» جامع مفاد «السمیع»، «البصیر» و «الخبیر»، و كلمه و اسم جلاله «الله» حاكى از تمام أسما و جامع مفاد همه است ـ در اسمای تكوینى و كلمات‌الله نیز بعضى از اسما جامع مراتب و كمالات اسما دیگر مى‌باشند و دلالتشان بر مسمّى ظاهرتر و جامع‌تر است. به‌عبارت‌دیگر؛ چنان‌كه بعضى صفات، از شئون و جلوه‌هاى صفات

 

دیگرند و ذات  وحدانیَّت، و احدیّت مصداق آن صفات است؛ بعضى از اسما نیز به اعتبار مسمّیاتشان ـ كه صفات فعلى یا ذاتى مى‌باشند ـ از شئون و جلوه‌هاى اسمای مسمّیات دیگرند كه گاه آن مسمّیات، صفات فعل یا صفات ذات و یا ذات مقدّس الوهیّت مى‌باشند.

بنابراین وجودات و ذوات مقدّس چهارده معصوم علیهم‌السلام اسمای تكوینى الهى هستند.

و همان‌طور كه اسمائى مثل «الخالق»، «المُعِزّ» و «المُذِلّ» به اسم «القادر» و همه اسمای به اسم «الله» و «لا إله إلّا هو» منتهى مى‌گردند و به آن وابسته‌اند و تحت آن اسم قرار دارند، اسمای تكوینى نیز همه تحت اسم تكوینى محمد یعنى «وجود محمّد» (ص) و در درجه بعد تحت اسمای سایر چهارده معصوم، یعنى «وجودات آنها» قرار دارند و همه آن اسمای تكوینى، ظهور صفتى، و كمالى از كمالات آن ذات مستجمِع جمیع صفات كمالى مى‌باشند كه اسم اعظم و اكبر تكوینى بر آن دلالت دارد، و وابسته به آن اسم هستند. اسامى لفظى، لفظشان وابسته به اسم اعظم و كلمه جلاله است، به اعتبار آنكه مسمّیات آنها شئون و صفات مسمّى به اسم اعظم است و آن اسم اعظم حاكى از آن صفات و حاوى تمام آنها است و نزدیك به این بیان است، این شعر مشهور:

نام احمد نام جمله انبیا است          چون‌كه صد آمد نود هم پیش ما است

همان‌طور كه عدد صد حاوى تمام اعداد از یك تا صد است، اسم

 

احمد نیز نام تمام انبیا است و آن حضرت جامع كمالات تمام مخلوقات مادون خود است و آنها نیز به آن وابستگى دارند، همان وابستگى كه اسم «المتكلِم» و «العزیز» و «المقتدِر» به اسم «القادر» و همه اسما به اسم اعظم و جلاله «الله» دارند.

به‌عبارت‌دیگر ذات الوهیّت است كه قادر است و عالم و... و صفات او عین ذات اوست، و او مصداق همه صفات كمالیه است. و اگرچه همه اسماءالحسنى بر او ـ عزّ اسمه ـ صادق است و بالالتزام بر ذات جامع جمیع صفات كمالى هم دلالت دارند، (چون مثلاً «القدیر» و «العزیز» و «العالِم» و «الخالق» مطلق و بِالذّات جز مطلق بالذات و جزء ذات جامع جمیع صفات كمال نیست) امّا به دلالت مطابقى، چنانكه در اسم جلاله مى‌فرمایند - دلالت بر او ندارند.

به‌عبارت‌دیگر مضمونشان «هُوَ الْقَدِیرُ» و «هُوَ الْجَلِیلُ» و «اَللهُ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» و «اَللهُ عَالِمٌ بِكُلِّ شَیْءٍ» است. و چنان‌كه درك صفت‌بودن موصوف امكان‌پذیر نیست، اسم صفت نیز بدون اسم موصوف قابل‌درك نیست یا لااقل تبادر موصوف از آن به ذهن باوجود اسم موصوف و اسم اكبر و اعظم او بیشتر خواهد بود.

بنابراین دلالت این اسما بر معنا و شناخت آنها در حدّى به اسمای دیگر و شناخت مفاد آنها ارتباط دارد و به احتمالى هرچند بعید شمرده شود، محتمل است مفاد حدیث معروف:

 

«مَنْ مَاتَ وَلَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمانِهِ، مَاتَ میتَةً جَاهِلیَّةً»؛[10]

همین باشد، چون امام كلمة ‌الله العلیا و آیة الله العظمى و اسم اكبر الهى است، كسى كه این اسم را نشناسد، خدا را نشناخته است، چنان‌كه اگر كسى اسماء الحسناى الهى را نشناسد، او را نشناخته است.

سخنى دیگر:

خواننده عزیز، این بحث بیش از این قابل إطاله است، ولى چون ظرافت و لطافت آن زیاد است و با اندك لغزش قلم، مطلب نامفهوم و بلكه ممكن است اشتباه عرضه شود، از آن بیمناكم كه عبارات و الفاظم رسا نباشد و مطلب را چنان‌كه حق آن است، نرساند. تا این حدّ هم كه توضیح دادم، چون كافى و خالى از قصور بیان نیست، معذرت مى‌خواهم و با استشهاد به این شعر با مضمون و محتوى:

وَإنَّ قَمِیصاً خِیطَ مِنْ نَسْجِ تِسْعَةٍ      وَعِشْرِینَ حَرْفاً عَنْ مَعَالِیهِ قَاصِرٌ

سخن را به گونه دیگرى كه تعقیب بحث و موجب مزید معرفت و بصیرت شود، ادامه مى دهیم:

 

انسان در بین تمام انواع موجودات ممكن، استعداد ترقى و كمالش از همه بیشتر است و چنان است كه از حضرت امام‌صادق(ع) روایت شده است:

«اَلصُّورَةُ الْإِنْسَانِیَّةُ هِیَ أَكْبَرُ حُجَجِ اللهِ عَلَى خَلْقِهِ، وَهِیَ الْكِتَابُ الَّذی كَتَبَهُ بِیَدِهِ وَهِیَ الْهَیْكَلُ الَّذِی بَنَاهُ بِحِكْمَتِهِ، وَهِیَ مَجْمُوعُ صُوَرِ الْعَالَمِینَ وَهِیَ الْمُخْتَصَرُ مِنَ الْعِلْمِ فِی اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ»؛[11]

«صورت انسانیّت بزرگ‌ترین حجت‌هاى خدا بر خلق اوست و آن كتابى است كه خدای تعالی با دست تواناى خود آن را نوشته و آن هیكلى است كه به حكمت خود آن را بنا كرده و آن مجموع صورت جهان‌ها و عوالم است و آن مختصر علومى است كه در لوح محفوظ است».

بر اساس همین شرافت و شأن و استعداد است كه، انسان نیازش به تربیت الهى و بارش باران رحمت و فیض ربوبى از همه بیشتر است؛ چون نیاز یك كوزه به آب به همان مقدار است كه شاعر گفته:

گر بریزى بحر را در كوزهاى          چند گنجد قسمت یك‌‌روزهاى

 

اما نیاز جوى و نهر و رودخانه به مقدار ظرفیت آنهاست. انسان به رحمت بیشتر، به علم زیادتر، و به تربیت متعالی‌تر محتاج است، چنان‌كه رودخانه و دریا به آب بیشتر نیاز دارد:

آب كم جو تشنگىآور به‌دست       تا بجوشد آبت از بالا و پست

موجودات برحسب استعداداتى كه براى كمالات دارند، و برحسب سعه دركى كه به سعه فقر و حاجت خود داشته باشند، از فیوضى غیبى و عنایات لاریبى بهره‌مند خواهند شد.

بدیهى است فقر نبات و گیاه به ‌تربیت، از فقر جماد بیشتر است، یعنى قابلیّت قبول تربیت در آن زیادتر است، و فقر و نیاز حیوان هم از نبات بیشتر است، چنان‌كه فقر و حاجت انسان از كل ممكنات زیادتر و وسیع‌تر است، و فقر افراد انسان نیز به‌حسب ذات و بعضى عوارض و امور غیراختیارى متفاوت است، و به‌حسب جهل و علمشان تفاوت مى‌كند. جاهل اگرچه فقر علمى دارد، اما آن‌چنان‌كه عالِم احساس فقر مى‌كند احساس نمى‌كند، یك دانشجو یا یك طلبه، با یادگرفتن چند اصطلاح، بسا گمان كند كه همه علوم را یاد گرفته است، درحالى‌كه یك نفر فقیه و عالم و فیلسوف هرچه علمش زیادتر مى‌شود، فقر و نیاز و وابستگى و تعلق خود را به خدا بیشتر درك مى‌كند، و تواضع و فروتنی‌اش زیادتر مى‌شود، و خود را در برابر علم

 

الهى چون قطره‌اى از دریا و از آن كمتر و فرومایه‌تر مى‌یابد، و زبان حالش این شعر خواهد شد:

یكى قطره باران ز ابرى چكید            خجل شد چو پهناى دریا بدید

كه جایى كه دریاست من كیستم           ور او هست حقّا كه من نیستم

ازاین‌جهت است كه امام، انسان مافوق (نه مافوق انسان) و ممكن مافوق (نه مافوق ممكن) است، رئیس فقراست؛ یعنى تمام هویتش فقر و احساس نیاز به خداى بى‌نیاز است و چون بیشترین استعدادها را دارد، بیشترین نیازها را به خدا داراست و لذا به كسب بیشترین عنایات و عطیّات و افاضات الهى به حكم «اَلْعَطِیّاتُ بِقَدْرِ الْقَابِلِیَّاتِ» نایل است.

از دعاهایى كه از امامان علیهم‌السلام روایت شده و از حالاتشان در هنگام دعا و عبادت، استفاده مى‌شود كه چنان عرض فقر و مسكنتى از آنان در درگاه خدا ظاهر شده، که از دیگران (حتى بزرگ‌ترین فلاسفه الهى) دیده نشده است و این شعور به فقر و نیاز و خود را ندیدن و چیزى نشمردن در آن بزرگواران چنان شدّت و رسوخ داشته است كه احساس حاجت به خدا و لطف و كرم او از بزرگ‌ترین و متعالى‌ترین درجات ایشان بوده است، آنان عزّت خود را به عبودیّت و پرستش و بندگى او مى‌دانستند كه در مقام مناجات عرضه مى‌داشتند:

 

«إِلَهِی كَفَى لِی عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَكَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِی رَبّاً»؛[12]

و حجت خود را فقر خود قرار می‌دادند و به آن از خدا حاجت می‌طلبیدند که:

«إِلَهِی حُجَّتِی وَوَسِیلَتِی فَاقَتِی»[13]

حقاً باید سیر قافله ممكنات و كاروان انسانیّت، براى وصول به این مقام و براى نزدیك‌شدن به این مقام و شباهت‌یافتن به صاحبان این مقام باشد، كه اگر این نباشد مسیر آنان لغو و پوچ و بیهوده خواهد شد و عالم به آن‌گونه كه «اگزیستانسیالیست‌ها» و «سارترها» و «ماركسیست‌ها» و ملحِدان دیگر معتقدند، هیچ‌گونه تفسیر و توجیهى نخواهد داشت، و همان بهتر كه با بمب‌هاى ویران‌كننده یكباره آن را ویران و نابود كنند و به این مرارت‌ها، جنگ‌ها، كشمكش‌ها، ناكامى‌ها، ناراحتى‌ها و فلاكت‌ها پایان دهند و همه را و آیندگان را از این تاریك‌خانه و وحشتكده خلاص سازند.

اما اگر بشر به مُنتهاى واقعى مسیر جهان و انسان، آگاه شد، و نظام امامت و انسان كامل و كمال انسان را شناخت، آگاهى مى‌یابد و

 

امیدوار مى‌شود و به زندگى و كمال و ترقى علاقه‌مند مى‌گردد و عالم را با معنا و با محتوا مى‌شناسد؛ معنایى كه جمال حقیقت را به انسان نشان مى‌دهد و عالم را گلستان و با روح و با هدف معرفى مى نماید.

چه زیبا و چه باحقیقت است حركت جهان كه به‌سوى شخصیت‌هایى مانند محمد، على، فاطمه، حسن و حسین مى‌رود و افرادى مانند سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، و شهیدانى چون حمزه، جعفر و پاكبازان و فداكارانى چون شهیدان كربلا و كوبندگان ستمگران چون حجر بن عدى، عمرو بن حمق، میثم و رشید هجرى، و دانشمندان و علمایى مانند زراره، محمد بن مسلم، ابن ابى‌عمیر، زكریا بن آدم قمى، كلینى، صدوق، شیخ مفید، سید مرتضى و سید رضى، شیخ طوسى، علامه حلّى، شهیدین، شیخ انصارى، میرزاى شیرازى، آیت‌الله بروجردى، و هزارها افراد از این قبیل در هر رشته از كمال انسانى، به دنیا تحویل مى‌دهد.

از نظر یك نظام سوسیالیستى، سیر جهان و انسان به‌سوى جامعه‌اى است كه خالى از درك‌هاى انسانى و معنویات باشد، سیر به‌سوى جامعه‌اى كه فردى مثل «استالین» در آن دیكتاتور و فرمانروا، و به‌طور عملی و بى‌منازع، مدعى خدایى باشد، یا فرعون دیگر مثل «برژنف» زمامدار باشد و كشورى ضعیف را كه در همسایگى او قرار دارد، مورد هجوم وحشیانه قرار دهد و از زمین و هوا به كشتار مردم و

 

ویران‌كردن خانه‌هاى مردم مستمند روستاها و شهرها بپردازد و مدرن‌ترین اسلحه‌ها را براى زیر یوغ گرفتن یك ملت آزاده به كار برد و بیش از یك‌میلیون انسان از كوچك و بزرگ و زن و مرد را قتل‌عام و بیش از یك‌میلیون نفر را از خانه و كاشانه خود آواره سازد، و هنوز هم كه هنوز است، دست از سر آنها برندارد و چنان نشان دهد كه تا كشورشان را تصرف نكند، اگرچه به قیمت جان تمام مردم باشد، تصمیم سَبُعانه خود را نخواهد شكست؛ و همچنین فراعنه دیگرى كه بعد از برژنف، یكى پس از دیگرى روى كار می‌آیند نیز همان خط و مشى را دنبال مى‌‌كنند.

چنین جامعه‌اى، با چنین رهبران خونخوار و بى‌ایمان به شرف انسانیّت، اگر هم در بین خودشان با استضعاف دیگران و غارت مستضعفان، خوراك و مسكن و سایر وسایل رفاه مادى را فراهم كنند، از یك دامدارى آماده و پر از كاه و علف، كه در آن همه ارزش‌هاى متعالى انسان پوچ و بى‌معنا و مسخره باشد، بیشتر نخواهد بود.

و اما ازنظر، نظام سرمایه‌دارى هم بهتر از این نیست كه هدف سیر آن، سیر به‌سوى خود كامگى‌ها، حیوانیّت، شهوات، آزادى‌هاى غیرسالم و نامحدود، طبقه‌بندى، تبعیض و استثمارِ كاخِ سفید با آن تجملاتِ حكومت كِنِدى‌هاى شهوت‌ران و آلوده‌دامان و كارتر و هنرپیشه‌اى مثل ریگان و نوكرهاى صهیونیسم و سرمایه‌‌داران خون‌آشام است.

 

به‌طور حتم، هدف جهان را هرچه بگویند و مقصد جهان را هرچه بدانند، این جامعه‌ها و این نظام‌ها (كه در آنها سرنوشت بشریّت در اختیار دو نفر وحشى درنده قرار دارد كه جز از جهت ترس به‌سوى یكدیگر حمله نمى‌كنند) نمى‌باشد و این رژیم‌ها كه بخش عمده محصول زحمت و تلاش انسان‌ها را صرف تجهیزات جنگى و ساختن سلاح‌هاى مخرّب و وحشتناك براى ادامه استكبار و استعلاى خود مى‌نمایند، نیست و اگر این هدف باشد (كه هرگز نیست)، جا دارد همه با فرشتگان هم‌زبان شده و بگویند:

﴿أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِكُ الدِّمَاءَ﴾؛[14]

نظام الهى امامت به همه این پرسش‌‌ها پاسخ مى‌دهد و وجود امام همه این ایرادها را از میان مى‌برد و بر همه كاخ‌نشین‌ها و استكبارها، استعلاها و استعباد انسان‌ها (كه در عصر ما بزرگ‌ترین و ستمكارترین و برترى‌جوترین آنها حكومت ماركسیسم و ملحد شوروى و رژیم استعمارگر و صهیونیسم‌پرور آمریكا است) خط بطلان مى‌كشد و علوّ و برترى‌جویى را، حتى در كمترین جلوه‌اش به‌شدّت محكوم مى‌سازد و شعار و بنیاد رابطه خود را با مردم و هر قوى و نیرومندى را با ضعیف، این آیه مى‌داند:

 

﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَاداً وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾؛[15]

«ما این دار آخرت را براى آنان كه در زمین اراده علوّ و فساد و سركشى ندارند قرار مى‌دهیم و عاقبت نیك، مخصوص پرهیزكاران است».

پس هركجا ذره‌اى علوّخواهى و برترى‌جویى بر دیگران است، آنجا نظام امامت مستقر نیست. طغیان و دیكتاتورى و زور و استبداد ـ حتى در یك دِه و یك خانه و از یك كدخدا و یك سرپرست خانواده ـ به هر صورت و به هر شكل محكوم است و اینان از بهشت خدا محرومند و عاقبت نیك و پایان خوب براى كسانى است كه از مظاهر گردنكشى، خودبرگزینى، فخر و اعتبارفروشى، استضعاف و كوچك‌شمردن دیگران پرهیز مى‌نمایند.

نظم امامت یعنى حركت همه براى على(ع) و به‌سوى روش و حكومت على و مهدى علیهما‌السلام، و در این نظام است كه حكومت به‌عنوان یك هدف مقصود نیست و هركس هم آن را به‌عنوان یك هدف بخواهد، شایسته حكومت و هیچ منصبى در این نظام نیست، بلكه حكومت وسیله اقامه عدل، دفع باطل و ستم، احقاق حقوق، اجراى احكام، ترقى واقعى انسان‌ها، كمك به ضُعفا، تأمین رفاه و امنیّت و آزادى همگان است. رهبران این نظام امامت، افرادى هستند كه خداوند مى‌فرماید:

 

﴿اَلَّذِینَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلوٰةَ وَ آتَوُا الْزَّكوةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعُرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلّٰهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾؛[16]

«اگر آنها را در زمین متمكّن و صاحب نیرو گردانیم، نماز را برپا داشته و زكات را می‌دهند و امر به معروف و نهی از منكر می‌نمایند و پایان كارها با خداست».

در پرتو این نظام است كه زندگى اصالت مى‌یابد، معنا پیدا مى‌كند و براى آن سیر و كوشش و حركت و كار و تلاش باارزش و عقلانى خواهد شد.

 

و الّا بشر كجا مى‌رود؟ و كجا مى‌رود؟ به‌سوى بمب‌هاى اتم و هیدروژن و جنگ‌هاى جهان‌سوز؟ یا به‌سوى دنیاى مادّى و صنعتى و تمدنى كه این‌همه بدبختى‌ها، فشارها، عیّاشى‌ها، تجمل‌پرستى‌ها و تبعیضات را به وجود آورده است؟ یا به‌سوى نژادپرستى و استعمار آمریكا؟ یا به‌سوى جامعه حیوانى و ماشینى و مسلوب‌الاختیار كمونیسم كه در آن آزادى و انسانیّت به معانى حقیقى و متعالی‌اش قابل‌درك نیست؟.

كدام‌یك از این نظام‌ها و سازمان‌ها مى‌‌تواند هدف نهایى و پاسخگوى روح وسیع بشر باشد؟ بشر به هركدام رسید، گم‌شده خود را در آن نیافت.

این سازمان‌هاى بین‌المللى كه هركدام زیر نفوذ یك ابرقدرت قرار دارند و به اسم حق، باطل و به اسم عدل، ظلم و به نام همزیستى مسالمت‌آمیز و حسن هم‌جوارى، توطئه و خیانت و تجاوز به همسایه مى‌نمایند و از هیچ‌گونه عمل خلاف قواعد انسانى روى‌گردان نمى‌باشند.

این سازمان ملل است كه علاوه بر هزارویك ایراد كه به آن وارد است، بارزترین نشانِ اساس خبیث آن ـ كه حفظ منافع زورمندان و استضعاف‌گران است ـ حق «وتو» است كه پنج حكومت مستكبر و جهان‌خوار و عامل عمده فساد دنیا و عقب‌ماندگى مستضعفان، در این سازمان دارند. این حق غیرشرعى و خلاف عدالت، این پنج حكومت را مسلّط مى‌سازد از اجراى هر تصمیمى كه مخالف منافع خودشان باشد، جلوگیرى نمایند و آن را وتو كنند، دیگر این مطرح نیست كه چرا این

 

حق براى آنها باشد؟ و چرا حكومت‌هاى دیگر و كوچك این حق را نباید داشته باشند؟ و چرا در تمام آفریقا هیچ كشورى داراى این حق نیست؟

همه این سخنان و نقشه‌هایى كه اَبَرستمگران براى فریب عوام یا بهانه‌داشتن و بهانه‌ساختن براى مداخله در امور دیگران عنوان مى‌كنند، فاقد حقیقت و ارزش است، چنان‌كه وقتى كه سازمان ملل تشكیل شد و دولت‌ها در آن قبول عضویت مى‌كردند خطاب به حضرت ولىّ عصر(ع)، درضمن اشعارى عرض كرده‌ام:

منشور سازمان ملل حرف است            چون نیستش حقیقت و مبنایى

آوازه عدالت و آزادى                        اسم است و هیچ نیست مسمّایى

تا كى به جان و مال بشر دارند                این رهزنان حكومت و آقایى

واقعاً اگر امید رسیدن به حكومت جهانى مهدى(ع) و برقرارشدن نظام امامت در محدوده‌هاى كشورى و منطقه‌اى در تحت ولایت نواب عام آن حضرت «فقهاى عادل» نباشد، هیچ‌گونه امیدى براى بشر باقى نخواهد ماند و تمام سعى و تلاش‌هاى او بیهوده و بى‌نتیجه خواهد شد.

این آزمایش‌هایى كه بشر از رژیم‌هاى گوناگون كرده و این كه به هر رژیمى روى مى‌‌آورد، آن را برآورنده خواسته‌هاى واقعى خود نمى‌بیند، موجب مى‌شود كه وقتى منادى آسمانى مردم را به حكومت جهانى مهدى(ع) بخواند، جمعیت‌هاى محروم و گروه‌هاى مستضعف در همه جهان از آن استقبال نمایند و حكومت الهى را

 

به‌جاى تمام این حكومت‌هاى گوناگون از جان‌ودل بپذیرند.

چنان‌كه در روایات قریب به این مضمون روایت شده است كه هنگامى حكومت مهدى (ع) اعلام و برقرار مى شود كه بشر تمام حكومت‌ها و رژیم‌ها را امتحان كرده باشد و ناتوانى‌ها، نارسایى‌ها، مفاسد و معایب آنها را دانسته و فهمیده باشد كه در حقیقت برایش یك راه و یك امید بیشتر باقى نمانده است.

متن روایت این است:

«لَنْ یَبْقَ أَهْلُ بَیْتٍ لَهُمْ دَوْلَةٌ إِلَّا وُلُّوا قَبْلَنَا حَتَّى لَا یَقُولَ أَحَدٌ: وَإِنَّا لَوْ وُلِّینَا لَعَدَلْنَا مِثْلَ هَؤُلَاءِ»؛[17]

بدیهى است در چنین وضعى كه همه از كارسازى رژیم‌ها و

 

مكتب‌هاى گوناگون مأیوس شدند، دعوت الهى مهدى(ع) را از جان‌ودل مى‌پذیرند و مستضعفان جهان به یارى آن حضرت كه منصور به رُعب و مؤید به نصر خداست برمى‌خیزند و مستكبران را از صحنه مداخله در امور جوامع بشرى بركنار مى‌نمایند و در چنان جهانى كه پر از استكبار و استضعاف شده و همه چشم‌به‌راه و منتظر یك حركت و نهضت و بیرون‌آمدن دست غیبى از آستین مصلح جهان و موعود پیغمبران باشند، ناگهان وعده الهى محقق مى‌شود و مهدى موعود كه علائم و نشانى‌ها و خصوصیاتش در صدها حدیث بیان شده است ظهور مى‌فرماید و عالم را پر از عدل و داد مى‌كند:

«فَیَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً»؛[18]

 

در اینجا، سخن را در این رساله به پایان مى‌رسانیم و خوانندگان كاوشگر و معرفت‌جو را به كتاب‌هاى محققین علما و آگاهان به كتاب و سنّت و معارف آل محمّد علیهم‌السلام ارجاع مى‌دهیم و فقط به پرسشى كه ممكن است براى بعضى در رابطه با مطالب گذشته پیش بیاید در خاتمه این رساله جواب مى‌دهیم:

پرسش این است كه: آنچه گفته شد از وابستگى جهان به وجود امام(ع) در صورتى صحیح است كه امام و حجت همراه با وجود عالم، همواره و حتى قبل از خلقت آدم و حوّا، وجود داشته باشد، اما درصورتى كه سلسله حجج الهى به وجود آدم منتهى شود، یا به‌عبارت‌دیگر از او آغاز گردد، سایر اجزاى عالم، قبل از خلقت حجج، چه وابستگى به وجود آنها خواهند داشت و چگونه این وابستگى قابل توجیه است؟

پاسخ اینكه:

اولاً: برحسب بعضى از توجیهات كه یادآور شدیم، حتى اگر شخصى كه اكمل و اشرف كائنات است و وجود جهان وابسته به اوست، بعد از خلقت عالم و به‌صورت یك جزء و یك واحد از اجزاى عالم آفریده و موجود شود، وابستگى سایرین به وجود او قابل‌انكار نخواهد بود و به قول خاقانى همان وجود او، بعد از اینكه جهان مراحلى را طى كرد، دلیل بر كمال اوست.

خاقانى گوید:

 

اگرچه بعد همه در وجودش آورده       وجود آخر او بر كمال اوست گوا

نه سوره از پس ابجد همىشود مرقوم      نه معنا از پس اسما همىشود پیدا

نه روح را پس تركیب صورت است نزول          نه شمس را ز پى صبح صادق است ضیا

ثانیاً: برحسب اخبار معتبر، انوار پیغمبر اكرم’ و ائمه طاهرین علیهم‌السلام پیش از همه، خلق شده‌اند[19] و«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ»، آن بزرگواران بوده‌اند و از حضرت مولا امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است كه فرمود:

«كُنْتُ مَعَ الْأَنْبِیَاءِ سِرّاً، كَمَا كُنْتُ مَعَ مُحَمَّدٍ (ص) جَهْراً»؛[20]

 

روایاتى كه در گزارش معراج حضرت رسول (ص) وارد شده و همچنین بعضى احادیثى كه در تفاسیر آیاتى مثل:

﴿وَإِنَّ مِنْ  شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ؛[21]

وارد شده نیز، بر این دلالت دارند كه انوار خمسه طیّبه و سایر ائمه معصومین علیهم‌السلام پیش از ظهور و تجلى آنها در این جهان آفریده شده‌اند، و بعضى از پیامبران، مانند حضرت ابراهیم خلیل‌الله(ع) به دیدار و زیارت آن انوار نایل شده و به آن بزرگواران در حوائج مهم و شداید متوسل شده و خدا را به حق آنها خوانده‌اند، و یكى از نكته‌ها و اسرار اینكه عیسى(ع)، با آن مقام كلمة‌اللهى و روح‌اللهى، برحسب اخبار متواتر كه ازطریق سنى و شیعه روایت شده است، به حضرت مهدى(ع) در نماز اقتدا مى‌كند، همین موضع بلند و علوّ رتبه و كمال آن حضرت(ع) است كه باید حتّى مثل عیسى(ع) به آن مقتداى جهانیان اقتدا نماید و مؤید این مطلب حدیث معروف از رسول اكرم (ص) است كه فرمود:

«لَوْ كَانَ مُوسَى حَیّاً لَمَّا وَسِعَهُ إِلَّا إِتِّبَاعِی»؛[22]

 

و حدیث:

«آدَمُ وَمَنْ دُونَهُ تَحْتَ لِوَائی یَوْمَ الْقِیَامَةِ»؛[23]

و چه نیكو سروده شده است:

جهان روشن از لُمعه روى او        شب قدر، تارى ز گیسوى او

چو سازد لواى خلافت بلند          در آرد سر عاصیان در كمند

نهالى است از گلشن اصطفا          ثمربخش اصحاب صدق و صفا

سرشته به آب كرامت گلش              محیط علوم لَدنّى دلش

مه رایتش ثالث ماه و خور             ز عدلش شود جمله آفاق پر

چو گردد به محراب این مقتدا            كند پور مریم بدو اقتدا

در این موضوع اگر بخواهیم بسط سخن بدهیم و پیرامون این روایات و تحقیقات و لطایف و مطالبى كه علماى اهل تحقیق فرموده‌اند، سخن بگوییم، از وضع اختصارى كه در این رساله منظور است خارج خواهیم شد، با تقدیم درود به صاحب مقام ولایت عظمى و امامت كبرى،

 

حضرت بقیةالله، صاحب‌العصر و ولى‌الامر، حجّة ‌بن الحسن العسكرى علیهما‌السلام و كلیه شیعیان و مؤمنان به ولایت آن حضرت، و منتظران ظهور آن یگانه رهبر و ولىّ ‌امر كل(ع) و ضمن عرض ضراعت و مسكنت، با این سه بیت شعر، خطاب به آستان فرشته‌پاسبان آن ولىّ دوران و قطب زمان نموده، رساله را پایان مى‌دهیم:

دل دردمند عاشق، ز محبّت تو خون شد             نه كُشى به تیغ هجرت، نه به وصل می‌رسانى

نمی‌روم ز دیار شما به كشور دیگر           برون كنیدم از این در آیم از در دیگر

من ارچه هیچ نِیَم، هرچه هستم آنِ توأَم            مرا مَران كه سگى سر بر آستان تواَم

و این چند بیت را نیز از اشعار مرحوم آیت‌الله والد، كه تضمین اشعار معروف خواجه حافظ شیرازى است، اضافه مى‌كنم:

اى زیب‌ده عالم، مجموعه زیبایى            سرحلقه جن و انس، سردفتر دانایى

در پرده غیبت چند، اى مهر جهان‌پایى                      اى پادشه خوبان، داد از غم تنهایى

دل بى‌تو به جان آمد، وقت است كه بازآیى

اى عشق تو اول فرض، در مذهب اسلامى          جان مى‌دهمت گر باد، آرد ز تو پیغامى

صحراى تجلّى را، از مهر بنه گامى                اى درد توام درمان، در بستر ناكامى

و اى یاد توام مونس، در گوشه تنهایى
امید وصال تو، اى دوست جوانم كرد                 عشق تو مرا فارغ، از هر دو جهانم کرد

بازآ كه فراق تو، بى‌تاب و توانم كرد               مشتاقى و مهجورى، دور از تو چنانم كرد

كز دست بخواهد شد، پایان شكیبایى

 

اَللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَزَیِّنِ الْأَرْضَ بِطُولِ بَقَائِهِ، وَاجْعَلْنَا مِنْ أَنْصَارِهِ وَأَعْوَانِهِ، وَالْمُجَاهِدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ، وَصَلِّ عَلَیْهِ وَعَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِینَ.

وَآخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

 


[1]. ثعلبی، الکشف و البیان، ج10، ص167؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج6، ص251؛ طبرسی، مجمع‌البیان، ج10، ص316. و برای خدا در هر حرکت‌دادنش و در هر سکون آرامش بخشیدنش گواهی است، پس در هر چیزی برای او نشانه‌ای هست که دلالت می‌کند بر اینکه او یکتا و بی‌همتاست.
[2]. آل عمران، 83.
[3]. جمعه، 1.
[4]. اعراف، 180.
[5]. فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج2، ص255.
[6]. کلینی، الكافی، ج1، ص207؛ ر.ک: فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج5، ص273؛ ج7، ص379؛ حویزی، نورالثقلین، ج5، ص491.
[7]. كهف، 109.
[8]. نمل، 40.
[9]. رعد، 43. در تفسیر این آیه در تفسیرالصافى روایت شده است كه از حضرت امام‌صادق(ع) سؤال شد، كسی كه نزد او علمی از كتاب (علم من الكتاب) است داناتر است یا آن كسی كه نزد او علم كتاب (علم ‌الكتاب) است؟ حضرت فرمودند: «نزد آن‌كسى كه علمی از كتاب است، در برابر كسی كه نزد او علم كتاب است نیست مگر به اندازه آبی كه بال مگس از دریا می‌گیرد». ر.ک: فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج3، ص77.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
علمی كه آدم به زمین آورد و آنچه جمیع پیامبران تا حضرت خاتم‌الانبیا (ص) به آن فضیلت داده شدند، در عترت خاتم‌النبیین (ص) است. فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج3، ص77.
[10]. صدوق، کمال‌الدین، ص409؛ خزاز قمی، کفایة‌الاثر، ص296؛ ابن‌حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص495؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج1، ص212؛ ج3، ص18.
[11]. خوئی، منهاج‌البراعة فی شرح نهج‌البلاغه، ج19، ص289. حدیث معروف است و صدر آن به این متن در تفسیر‌الصافى، در تفسیر آیه 2 سوره بقره نقل شده است. «اَلصُّورَةُ الْإِنْسَانِیَّةُ هِیَ أَکْبَرُ حُجَّةِ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ وَهِیَ الْکِتَابُ الَّذِی کَتَبَهُ اللهُ بِیَدِهِ». ر.ک: فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج1، ص92.
[12]. صدوق، الخصال ، ص420. «خدای من! در عزّت و سرفرازی مرا بس که من بنده تو باشم و در افتخار و مباهات این برای من کفایت می‌کند که تو پروردگار من باشی».
[13] . خدای من، دلیل و حجت و اسباب و وسیله من، نیازمندی من است.
[14]. بقره، 30. «آیا می‌خواهی کسانی را در زمین بگذاری که فساد کنند و خون‌ها بریزند؟».
[15]. قصص، 83.
[16]. حج، 41. حاكم حسكانی كه از علمای بزرگ، اهل‌سنّت است  در كتاب شواهد‌التنزیل - كه اخیراً به همّت یكى از علمای پرتلاش و مخلص، تحقیق و تعلیق و چاپ شده است - در آن در رابطه با فضائل اهل‌بیت علیهم‌السلام 210 آیه از آیات قرآن مجید و 1163 حدیث جمع آوری شده، در تفسیر این آیه سه حدیث روایت كرده است، در یكى از این سه حدیث كه حدیث 555 كتاب مى‌باشد، از «فرات» مفسر معروف مسنداً از حضرت امام‌باقر(ع) روایت كرده است كه ابى‌عبیده حذّاء پرسش كرد: چگونه صاحب‌الامر را بشناسیم؟ حضرت در پاسخ، این آیه شریفه را قرائت فرمود، و فرمود: «إِذَا رَأَیْتَ هَذَا الرَّجُلَ مِنَّا فاتَّبِعْهُ فَإِنَّهُ هُوَ صَاحِبُهُ»؛ «وقتى مردی از ما را دیدی كه برنامه‌ای را كه این آیه اعلام می‌كند، اجرا می‌نماید، او را پیروی كن كه همان صاحب الامر است». ر.ک: حاکم حسکانی، شواهد‌التنزیل، ج1، ص522 – 523.
و در حدیث 556 نیز، از فرات مسنداً از زید بن على بن الحسین علیهم‌السلام روایت كرده است كه گفت: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ یَقُولُ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ نَحْنُ الَّذِینَ وَعَدَكُمُ اللهُ فِی كِتَابِهِ: ﴿الَّذِینَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ الآیة؛ وقتی قائم آل محمد علیهم‌السلام قیام می‌نماید، می‌فرماید: ای مردم ماییم آنان كه خدا شما را در كتابش وعده داده است: ﴿الَّذِینَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ». ر.ک:‌ حاکم حسکانی، شواهد‌التنزیل، ج1، ص523.
[17]. اكنون مصدر این حدیث شریف را در نظر ندارم و محتاج به مراجعه جدید است لذا حدیث دیگری را كه در منتخب‌الاثر (ص308)، از الارشاد شیخ مفید (ج2، ص385) نقل نموده‌ام و در كتاب الغیبه شیخ طوسی (ص471- 472) و بحارالانوار علامه مجلسی (ج52، ص332) نیز روایت شده است نقل مى‌نماییم. متن حدیث به روایت الغیبه شیخ طوسی، از حضرت امام‌باقر(ع) این است:
«دَوْلَتُنَا آخِرُ الدُّوَلِ وَلَمْ یَبْقِ أَهْلُ بَیْتٍ لَهُمْ دَوْلَةٌ إِلَّا مَلِكُوا قَبْلَنَا لِئَلَّا یَقُولُوا إِذَا رَأَوْا سِیرَتَنَا: إِذَا مُلِّكْنَا سِرْنَا مِثْلَ سِیرَةِ هَؤُلَاءِ وَهُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ؛
«دولت ما آخرین دولت‌ها است و باقی نخواهد ماند خاندانی كه دولت برای آنها باشد مگر اینكه پیش از ما فرمانروا می‌گردند براى اینكه وقتی سیر و روش ما را دیدند نگویند اگر ما فرمانروا می‌شدیم مثل ایشان رفتار مى‌نمودیم و این همان است كه خداوند فرموده: «وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»؛ عاقبت از براى پرهیزكاران است».
[18]. راجع به عدل و قسط و جور و ظلم برحسب تحقیق و مطالعاتى كه اینجانب نموده‌ام هر كجا عدل و قسط در كنار هم در برابر جور و ظلم آورده شود، مراد از قسط تجاوز نكردن به ملك و حق غیر و نصیب و سهم به عدل است، در آنچه حقیقتاً یا حكماً قابل تقسیم و توزیع باشد و مراد از عدل، اعم از آن یا خصوص عدل حاكم است، چنان‌كه مراد از جور، جور در حكم است و مراد از ظلم یا اعم از آن یا خصوص ترك عدالت در نصیب و سهم و تجاوز به حقوق و ملك دیگران و انواع خیانت‌ها است. و در صورتى كه به تنهایی در كلامى آورده شوند، دلالت جور بر جور در حكم اظهر است از دلالت آن بر مطلق بی‌عدالتی و ترك میانه‌روی و لذا اطلاق ظالم به خاین و متجاوز به نفس و مال و ناموس غیر ابلغ و اغلب است از جابر، چنانكه اطلاق قسط در خصوص نصیب و سهم به عدل و اقامه حقوق اظهر از عدل است، هر چند به ملاحظه قرائن و مناسبات ظهور این كلمات متفاوت مى‌شود كه باید در مواردى كه به تنهائی مذكور مى‌شوند قرائن حالیه و مقالیه را در فهم مقصود گوینده در نظر گرفت؛ «روی زمین را از عدل و داد پر می‌کند پس از آن که با ظلم و جور پر شده باشد».
[19]. این احادیث را ـ خصوصاً در مورد پیغمبر اكرم (ص) و امیرالمؤمنین(ع) - اهل‌سنّت مانند ابن‌مردویه و ابن‌سعد و بزاز و طبرانی و احمد و بخاری و حاكم و بیهقی و ابن‌ ابى‌شیبه و ابن‌جریر و ابن ‌ابی‌حاتم و دیلمی و عبدالله ‌بن احمد و ابن‌ عبدالبّر و خطیب و ابن‌مغازلی و ابن‌عساكر و ابن‌حجر و رافعى و محب طبرى و جماعتى دیگر نیز روایت كرده‌اند. براى نمونه مراجعه شود به تفسیر آیه 7 سوره احزاب: ﴿وَ إِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنْكَ وَمِنْ نُوحٍ﴾ در تفسیر الدرالمنثور سیوطی (ج5، ص183 – 184) و روح‌المعانی آلوسى (ج11، ص152)  و نیز به تاریخ مدینة دمشق (ترجمة الامام علی بن ابی‌طالب(ع))، ابن‌عساكر (ج1، ص151 - 152، ح185 و 186) و كفایةالطالب، گنجی شافعی  (باب87، ص315) و میزان‌الاعتدال (ذهبی، ج2، ص130) و مناقب ابن‌مغازلی (ص120 – 121) و فرائدالسمطین، جوینی خراسانی (ج1، ص36 - 37، باب1، ح1، ص41 – 43، باب2، ح5 و 6  و 7، ص44، ح8) و كتا‌ب‌هاى دیگر. و نیز اگر كسی بخواهد بر تواتر اخباری كه دلالت بر سبقت خلقت پیغمبر (ص) و امیرالمؤمنین(ع) بر حسب کتاب‌های معتبر عامّه و خاصّه (شیعه و سنّی) مطلع شود، به كتاب عبقات‌الانوار و جلد پنجم خلاصه‌ آن، كه مربوط به حدیث نور است، مراجعه نماید. ر.ک: حسینی میلانی، نفحات‌الازهار، ج5.
[20]. در كتب عامّه است كه حضرت رسول (ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «یَا عَلِیُّ كُنْتَ مَعَ الْأَنْبِیَاءِ سِرّاً وَمَعِی جَهْراً؛ تو در سرّ و پنهان با پیامبران گذشته بودی، و با من هستی در ظاهر و آشكار». حسینی میلانی، نفخات‌الازهار، ج5، ص111، 305.
[21]. صافّات، 83. «همانا ابراهیم از شیعیان و پیروان اوست».
[22]. ابن ابی‌جمهور احسائی، عوالی‌اللئالی، ج4، ص121. از حافظ ابونعیم نیز نقل شده است كه عمر بن خطاب گفت: خدمت رسول‌الله (ص) رسیدم و با من كتابى بود كه از بعضی از اهل كتاب گرفته بودم، پیغمبر (ص) فرمود: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ أَنَّ مُوسى كَانَ حَیّاً الْیَوْمَ مَا وَسِعَهُ إِلَّا أَنْ یَتَّبِعَنِی؛ سوگند به آن‌كه جانم به دست او است، اگر موسی امروز زنده بود، جز این كه متابعت مرا نماید وظیفه نداشت». ر.ک: صالحی شامی، سبل‌الهدی و الرشاد، ج10، ص302. و چه نیكو است این شعر:
وَإِنِّی وَإِنْ كُنْتُ ابْنَ‌آدَمَ صُورَةً         فَلِی فِیهِ مَعْنىً شَاهِدٌ بِاُبُوَّتِی
گرچه من در صورت و ظاهر فرزند آدم هستم اما برای من درباره او در عالم معنی گواهی هست که شاهد پدر بودنم است.
[23]. ابن ابی‌جمهور احسائی، عوالی‌اللئالی، ج4، ص121، مجلسی، بحارالانوار، ج16، ص402؛  «آدم و غیر او در روز قیامت زیر پرچم من هستند».
نويسنده: