جمعه: 10/فرو/1403 (الجمعة: 19/رمضان/1445)

1. استمرار نظام امامت

آیا «نظام امامت»، با پایان‌یافتن دوره غیبت صغری و آغاز غیبت كبری در سال 329 هجری قمری، پایان یافت و پس از ظهور حضرت مهدی (ع) این نظام از نو برقرار می‌شود یا اینكه «نظام امامت» استمرار دارد؟

رژیم و نظام امامت، نظامی است الهی و انقطاع‌ناپذیر و دوره فترت ندارد و در هر زمان و هر عصر وجود دارد؛ از عصر حضرت رسول اعظم (ص) تا حال تشكیل گردیده و برقرار بوده و هست؛ و تا دنیا باقی است، برقرار خواهد ماند؛ چنان‌كه امیرالمؤمنین (ع)  فرمود:

«لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قائِم لِلهِ بِحُجَّةٍ؛ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً، أَوْ خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللهِ وَبَیِّناتُهُ»؛[1]

«زمین از قائمی كه برای خدا حجّت باشد خالی نخواهد ماند و این حجّت یا ظاهر و مشهور است و یا بیمناك و مستور، برای اینكه حجّت‌های خدا و بیّنات او باطل نگردد و از بین نرود».

بر هركس واجب است كه «نظام امامت» را بشناسد و به آن ایمان داشته باشد؛ و در هر زمان و هر مكان، فقط مردم باید از این نظام اطاعت كنند؛ و هركس، در هركجا و هر نقطه‌ای از دنیا كه باشد و هر شغل و كاری كه

 

داشته باشد ـ لشكـری باشد یا كشوری، بازرگان باشـد یا پیشه‌ور، دانشمند باشد یا دانشجو ـ باید مطیع این رژیم و فرمان‌بر این نظام و برنامه‌های آن باشد، تفاوت نمی‌كند كه این نظام بر اوضاع مسلّط باشد یا نباشد؛ و حكومت‌های غاصب در امور، مداخله داشته باشند، یا نداشته باشند.

این حكومت است و دین است و سیاست است و رژیم و نظام؛ پس اگر یك فرد مسلمان در دورترین نقاط چین یا اروپا یا آمریكا یا هر منطقه دیگر باشد كه حكومت‌های غیرشرعی قدرت سیاسی و اداره امور را در دست داشته باشند، همان یك فرد باید مطیع نظام الهی امامت باشد تا در نظام حكومت خدا باشد و باید دستورالعمل و برنامه كارش را ازطریق نظام امامت تعیین كند، حتّی اگر در منطقه تحت حكومت رسمی كفّار، زندگی می‌كند و كارمند مؤسّسات و وزارتخانه‌ها و ادارات آنها نیز باشد باز هم باید فرمان‌بر نظام امامت باشد و از آن نظام دستور بگیرد و تابعیت آن را داشته باشد.

دوربودن از حریم و منطقه نفوذ رسمی این رژیم، شخص را از اطاعت و تابعیت آن، معاف نخواهد كرد.

ابوذر و سلمان و مقداد و عمّار یاسر و این‌گونه شخصیت‌ها، در حال تسلّط نظام غاصب، فرمان‌بر نظام امامت بودند؛ و امثال علی بن یقطین و محمد بن اسماعیل بن بزیع نیز، اگر چه به ظاهر در دستگاه هارون و حكومت بنی‌عبّاس وارد بودند، امّا درعین‌حال از نظام امامت، اطاعت می‌كردند.

هركس باید مشخّص سازد و تعیین كند كه در زندگی و تمام شئون و امور خود، از چه رژیم و نظامی اطاعت می‌کند و تابع چه حكومتی است.

 

باید معلوم كند كه تابعیت حكومت خدا را قبول كرده یا حكومت طاغوت را پذیرفته است، و مؤمن به خدا می‌باشد، یا مؤمن به طاغوت.

متأسّفانه بیشتر مسلمانان به این مسئله بسیار مهمّ توجّه كافی نكرده و معنای «ولایت» را درك ننموده و از اهمیّت این بُعد آن، كه اطاعت باشد غفلت كرده‌اند و آنان‌كه خیلی مذهبی و متعهّد هستند، به انجام یك سلسله فرائض و واجبات، و ترك محرمات، اكتفا می‌كنند.

امّا از اینكه در حال حاضر چه تابعیتی باید داشته باشند، غفلت دارند و اگر تابعیت حكومت‌های غیرشرعی را قبول نكرده باشند، تابعیت حكومت شرعی را هم آگاهانه نپذیرفته‌اند و به تعهّدات و مسئولیت‌هایی كه در برابر آن دارند، توجّه ندارند و تابعیت حكومت شرعی را یك مسئله و وظیفه اسلامی نشمرده‌اند.

طبق مذهب اهل‌سنّت كه تشكیل حكومت شرعی، ممكن است به فترت و سستی برخورد نماید و در بعضی از زمان‌ها به عللی نظام حكومت اسلامی تعطیل شود، ممكن است در زمانی كه حكومت شرعی تشكیل نشده مسئله تابعیت از آن هم مطرح نباشد، و بلكه بی‌موضوع گردد.

امّا طبق مذهب «شیعه» كه نظام امامت، رژیم دایم و مستمر است، همیشه و در تمام شرایط، تابعیت حكومت شرعی یك فریضه اساسی و عمده است.

حكومت، مخصوص ذات خداست:

(إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلّٰهِ) [2]

و باید فقط خدا پرستش و اطاعت شود و اطاعت برای او خالص باشد و مردم در برابر حكومت و سلطنت و رژیم او خاضع و فرمان‌بر باشند:

 

(أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّین)[3]

دین قیّم و مستقیم، این است:

(ذَلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ)[4]

رژیم امامت، یعنی حكومت خدا؛ و تابعیت این رژیم، تسلیم حكم خدا بودن و در منطقه حكومت خدا زیستن و به حكومت غیرخدا عقیده‌نداشتن است.

تفاوت نمی‌كند در اعصاری كه ائمّه علیهم‌السلام حضور داشتند و غاصبان حكومت، مانع از مداخله رسمی آنها در كارها بودند؛ یا در عصر غیبت كبری كه امام (ع) غایب می‌باشند، باید هر مسلمانی در این نظام امامت ثبت‎نام كند و از اینجا فرمان ببرد و شناسنامه حقیقی خود را از این حكومت بگیرد.

حكومت شرعی همیشه بر پا است و مرز و منطقه و كشور ندارد؛ هر كجا یك فرد متشرّع و یك مسلمان متعهّد باشد، آنجا در قلمرو فرمان این حكومت، محسوب است.

امروز مهم‌ترین چیزی كه باید به شیعیان خصوصاً و به مسلمانان عموماً تفهیم كرد، مسئله رژیمی است كه باید از آن تبعیت داشته باشند، و نظامی كه باید از آن اطاعت نمایند.

اگر این موضوع كاملاً درك شود یگانه وسیله‌ای است كه از آن برای اصلاح امور و مبارزه با عوامل بیگانه استعمار و استعباد و استبداد، می‌توان استفاده كرد.

 

این حكومت و نظام امامت بود كه در واقعه تحریم تنباكو، حكومت انگلستان را به زانو درآورد و رشته استبداد ناصرالدّین‌شاه را قطع كرد و استعمارگران را در بیم و هراس انداخت.

و این ملّت مسلمان و شیعه ایران بود كه در این واقعه به دنیا اعلام كرد تابعیت رژیمی را دارد كه رهبری آن با آیت‌الله مرحوم میرزای شیرازی قدس‌سره است و تابعیت رژیم استبدادی ناصرالدّین شاه را ندارد.

نظام امامت یكی از انقلابی‌ترین و سازنده‌ترین برنامه‌های اسلامی است[5] كه متأسّفانه از آن به‌طوركامل در پیشبرد مقاصد و اهداف اسلام، امر به معروف و نهی از منكر و مبارزه با تجاوز و استضعاف، استفاده نمی‌شود؛ و چنان‌كه باید برای عموم تبلیغ نشده و ایمان به این نظام و ابعاد آن و تعهّداتی كه مؤمن به این نظام دارد، در یك سطح همگانی و بااهمیّت، عرضه نمی‌شود.

به نظر اینجانب، تمام یا عمده نقاط ضعف و عقب‌‌ماندگی‌های جامعه، از عدم توجّه به این برنامه و مشخّص‌نكردن تابعیت و ملتزم‌نبودن به لوازم عقیده به امامت و نشناختن آن، مایه گرفته است؛ و اینكه بسیاری امامت را در عصر حاضر یك امر اعتقادی خارج از عمل می‌شمارند و آن را مربوط به دوران و عصر حضور امام می‌دانند؛ و نمی‌دانند كه هم‌اكنون نیز نظام امامت قائم و برپا است و فقط تبعیت از آن، راه نجات دنیا و عقبی است.

 

عقیده به نظام امامت و حكومت شرعی، در تمام شئون، قدرت سازندگی دارد، و شعبه‌ای از عقیده توحید خالص است كه از آن انفكاك ندارد؛ و حدیث شریف معروف:

«مَنْ مَاتَ وَلَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ میْتَةً جَاهِلِیَّةً».[6]

همین استمرار و همین لزوم اطاعت دائم و در تمام اعصار و ازمنه و مناطق را تأیید می‌نماید و چون عقیده به نظام امامت رشته‌ای از عقیده به توحید و حكومت خدا و سلطنت حقّ است، هركس بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، به مردن جاهلیت مرده است.

و چون اطاعت‌داشتن از نظامات دیگر، یك نوع شرك فكری و عملی است، حضرت امام‌صادق (ع) درضمن حدیثی می‌فرماید:

«لَا دِینَ لِمَنْ دَانَ اللهَ بِوِلایَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللهِ»؛[7]

«دینی نیست برای كسی كه خدا را به ولایت پیشوای ستمكاری كه از جانب خدا نیست، عبادت كند».

و حضرت امام‌باقر (ع) می‌فرماید:

«قَالَ اللهُ تَبارَكَ وَتَعَالَی: لَاُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوِلَایَةِ كُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللهِ، وَإِنْ كَانَتِ
 
الْرَّعِیَّةُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً؛ وَلَأَعْفُوَنَّ عَنْ كُلِّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوِلَایَةِ كُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللهِ، وَإِنْ كَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً»؛[8]

«خداوند متعال فرموده است: البتّه عذاب خواهم كرد هر رعیتی را كه در اسلام متدین گردد به ولایت هر پیشوای ستمكاری كه از جانب خدا نیست، اگرچه رعیت در كارهای خود نیكوكار و پرهیزكار باشد و البتّه عفو می‌كنم از هر رعیتی كه در اسلام متدین گردد به ولایت امام عادلی كه از جانب خدا باشد، اگرچه در ذات خود ستمگر بدكردار باشد».

از امثال این احادیث[9]، اهمیّت امامت و رهبری سیاسی، و نقش آن در اجتماع معلوم می‌گردد و اینكه اگر ملّتی و فردی در این اصل مسامحه كند و به نظامی كه بر اوضاع مسلّط است و به شرعی‌بودن آن، اعتنا نداشته باشد و در این موضوع خود را مسئول نشمارد اگرچه در كارهای دیگرش مواظب دستورات شرع باشد مستحقّ بازخواست و عذاب خواهد شد.

و نیز از این احادیث استفاده می‌شود كه نظام امامت، نظام محدودی نبوده و مستمر و جاودان می‌باشد و به عصر حضور منحصر نیست، همیشه منعقد است و هیچ‌گاه تعطیل نشده و نخواهد شد.

 

در عصر ما نیز حكومت شرعی بر این اساس برقرار است و هیچ‌كس در ترك اطاعت آن و قبول نظامات دیگر معذور نیست و عقیده به وجود امام عصر (ع) و حیات آن حضرت، معنایش اعتقاد به وجود حكومت شرعی و لزوم اطاعت از اوامر و پیشنهادها و دستورات فقهای جامع‌الشرایط است.

باز تكرار می‌كنیم كه: منطقه نفوذ این حكومت، مرز ندارد و تا هركجا مسلمان و شیعه باشد، باید نفوذ داشته باشد و هركس مابین خود و خدا، باید از این نظام تبعیت كند، اگرچه این نظام، به‌حسب ظاهر استیلای بر امور و تسلّط حكومت‌های ظاهری را نداشته باشد.

خلاصه، التفات به این مطلب بسیار لازم است كه ما یك عقیده‌ای توحیدی داریم كه: لَهُ الْحُكْمُ وَلَهُ الْأَمْرُ، وَهُوَ الْحَاكِمُ، وَهُوَ السُّلْطَانُ وَهُوَ الْوَلِیُّ، وَهُوَ الْمَوْلَى وَهُوَ ... وَهُوَ ...؛ حكم برای خداست، و فرمان مختص ذات اوست و حاكم اوست و سلطان و ولیّ و مولا اوست و...

بنابراین، هیچ‌كس و هیچ گروه نمی‌تواند بر كسی حكومت كند، ولایت و سلطنت ندارد، مگر به اذن‌الله و به حكم خدا؛ و همه مردم باید در تحت حكومت خدا و داخل در سلطان‌الله، و مطیع احكام‌الله و ساكن مملكت‌الله باشند.

پس حكومت‌هایی كه مِن جانب‌الله نیستند، طبق هر رژیم و برنامه‌ای كه باشند، باطل، و اطاعت از آنها بالذّات حرام است؛ و فقط حكومت خلفای الهی و كسانی كه از جانب آنها نیابت دارند، شرعی و واجب‌الاتباع است و این منصب برای احدی غیر از آنها ثابت نیست.

خداوند متعال ما را به حقایق این امور هدایت فرماید.

وَآخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

 

 
[1]. نهج‌البلاغه، حكمت 147(ج4، ص37)؛ ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص170؛ ثقفی کوفی، الغارات، ج1، ص153.
[2]. یوسف، 40.
[3]. یوسف، 40.
[4]. یوسف، 40.
[5]. ایمان و عقیده به این نظام كمترین فایده‌اش بازداری و كنترل هر نظام دیگر است كه بر اوضاع مسلّط شده باشد؛ عقیده به نظام امامت، آن نظامات غیرشرعی را نیز محدود می‌كند و از دیكتاتوری و مطلق‌العنانی آنها جلوگیری می‌نماید؛ و افراد را از اینكه دربست خود را در اختیار آنها بگذارند، مانع می‌شود. نظام امامت در هر مرحله‌ای از نفوذ كه باشد در همان مرحله نظام بازداری از ظلم و فساد و استضعاف است كه بیشتر از این در اینجا مجال شرحش نیست.
[6]. صدوق، کمال‌الدین، ص409؛ خزاز قمی، کفایة‌الاثر، ص296؛ ابن‌حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص495؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج1، ص212؛ ج3، ص18؛ محدّث نوری، کشف‌الاستار، ص78- 79؛ منتخب‌الاثر، تألیف نگارنده، ج1، ص275 – 276؛ ج2، ص197. ص15؛ «هرکه بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است».
[7]. کلینی، الكافی ج1، ص375؛ نعمانی، الغیبه، ص132؛ مجلسی، بحارالانوار، ج23، ص323؛ ج65، ص105؛ ج69، ص135.
[8]. کلینی، الكافی، ج1، ص376، ح4.
[9]. مخفی نماند كه احادیث بسیار در موضوع ولایت اهل‌بیت علیهم‌السلام و اینكه هیچ عملی بدون ولایت نفع نمی‌دهد وارد است، كه قسمتی از آنها را در كتاب امان الامه نقل كرده‌ام، و همه بر اهمیّت نظام امامت و اینكه باید امت آن را تعظیم نموده و از آن اطاعت داشته باشند، دلالت دارند.
نويسنده: