پنجشنبه: 1403/02/6
نسخه مناسب چاپSend by email
حاشيه‌ي ديدار كودكان بي‌سرپرست

عقربه‌های ساعت، 5 عصر را نشان می‌دهد عصری آفتابی و داغ. خود را به بیت رسانده‌ام. برنامه‌ی امروز دیداری است به یادماندنی كه نمونه‌اش كمتر در طول سال برایم پیدا می‌شود خیلی خسته‌ام وتشنه. بوی شله زردی كه برای افطار تدارك دیده شده بدجوری دلم را هوایی می‌كنه ولی باید تحمل كنم.

با صدای همهمه بچه‌ها به خودم میام، گروه گروه وارد بیت می‌شوند.و صدای كودكان معصوم تمام فضا را پر كرده. ماشین اول تعدادی از پسرا رو می‌یاره و بلا فاصله ماشینی دیگر دختران كوچكی كه همه با چادرهایی زیبا خود را بسان فرشته‌ها كرده‌اند.

همه آماده‌اند و منتظر حضور آقا صدای بالابری  كه ٱقارو از اتاق شخصیشان به اتاق ملاقات میاره میاد كه  نشان از حضور ایشان تا لحظه‌ای دیگر دارد همه از جای برخاسته‌اند. درب باز می‌شود و كودكان همه آرام صلوات می‌فرستند.

لحظاتی مجلس سكوت عجیبی دارد و آقا با نگاه‌های مهربانانه به كودكان لبخند می‌زند.

سپس مدیر گروه سخن آغاز می‌كند و از نحوه نگهداری كودكان بی‌سرپرست تحت نظارت بهزیستی گزارش می‌دهد. بعد آقا در بیانات كوتاهی این كودكان را اولاد امام زمان می‌خوانند و همه را به خاطر نبود پدر واقعی  یتیم می‌نامند. ایشان لزوم فراهم آوردن همه امكانات رفاهی و آموزشی برای پیشرفت این كودكان را وظیفه اصلی بهزیستی و دولت می‌داند و آموزش معارف اسلامی را به آنان تاكید می‌نماید.

بعد از سخنان آقا مدیر از ایشان اجازه می‌خواهد كه كودكان با آقا عكس یادگاری بگیرند. باز همهمه شروع می‌شود و هر كس می‌كوشد فضایی نزدیكتر به پدر معنوی‌اش را بیابد. كودكی را می‌بینم كه با تیزبینی در همان لحظات اول خود را به صندلی آقا رساند و آقا با او باب سخن را باز كردند از اسمش می‌پرسند و از تحصیلاتش بعد هم آقا مهربانانه او را بغل می‌گیرند.

ساعت 17:45 شده كه آقا آرام از اتاق ملاقات خارج می‌شوند و من همچنان در اندیشه نگاه‌های كودكان معصومی هستم كه بدون هیچ گناهی امروز سایه پرمهر پدر و مادر را احساس نمی‌كنند.

حالا هنگام خداحافظی است آقا به هنگام خروج، دختركان كوچك را كه با چادرهایی زیبا بر سر، دور آقا حلقه زده‌اند را باعث افتخار شیعه و امام زمان می‌خواند و برای آنها دعا می‌كند.  بعد هم تعدادی ازمسؤلان مراكز بهزیستی از آقا طلب دعای خیر می‌كنند و ایشان از پروردگار بهترین جزای محسنین را برایشان می‌خواهد.

 

چهارشنبه / 3 مهر / 1387