پس از اختناق شدیدِ دوران هارون و حبس طولانی حضرت موسی بن جعفر(علیهما السلام) دست عموم شیعه و طرفداران حق، بهطور علنی و رسمی از دامن اهلبیت (علیهمالسلام) كوتاه شد و آن مدرسه جهانی و مكتب علم و دانش و هدایتی كه بهواسطة حضرت صادق (علیهالسلام) افتتاح شده بود و خورشید جهان تابش به تمام عالماسلام، نور افشانی میكرد، بهواسطه فشار حكومت وقت، تعطیل گردید. و اگر فشار و اختناق، بیشتر ادامه پیدا میكرد، بهتدریج علوم آل محمّد (علیهمالسلام) از دسترس مسلمانان خارج میشد؛ و با كنترلی كه ازطرف حكومت، در تألیف و توزیع و نشر كتب و جمعآوری و نقل روایات برقرار بود و شیوخ و مجامع علمی، تحت مراقبت جاسوسان قرار داشتند، این مقدار از علوم اهلبیت (علیهمالسلام) كه بین محدّثین و علما منتشر شده بود، هم باقی نمیماند.
وجود یك آزادی ظاهری نیز برای مردمان آزادیخواه و شیعه، و فرقهای كه اجرای كامل كتاب و سنّت را طالب بودند، فرصتی بسیار گرانبها بهشمار میرفت؛ چرا كه در این فرصت، میتوانستند افكار خود را از نو منتشر نموده و جوانان و طبقهای را كه در دوران اختناق هارونی و زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر(علیهما السلام) در مدارس و مجامع بنیعبّاس تربیت شده بودند، با افكار صحیح توحیدی و آزادیبخش اسلام، آشنا سازند و درضمن معرّفی مذهب شیعه، نهضتی
برای رساندن رسالت اسلام به تمام ملل اسلامی، برپا كنند.
ولایتعهدی حضرت رضا (علیهالسلام) و گرایش ظاهری مأمون به خاندان پیغمبر(ص) این فرصت را در اختیار دانشمندان و محدّثان و شاعران شیعه قرار داد و اقداماتی كه شیعه در آن فرصت، برای ادای رسالت اسلام و نشر علوم و فضایل آل محمّد(علیهمالسلام) انجام داد، شاید بیسابقه یا كمسابقه بود.
در آن زمان، نشر علوم و احادیث اهلبیت(علیهمالسلام) ، رواج پیدا كرد فراگرفتن و ذكر احادیث و روایات اهلبیت(علیهمالسلام) و نقل فضایل و سجایای اخلاقی آنها، معمول گشت.
شعرا، بهترین قصاید را در مدح اهلبیت و ائمه اطهار(علیهمالسلام) و افشای ستمهایی كه بر آنها روا شده بود و نیز مواقف و مشاهد آنها و طلب حق اهلبیت(علیهمالسلام) سرودند؛ كه تاكنون در ردیف بهترین و زیباترین اشعار ادبیّات عرب است؛ تا جایی كه مأمون، شخصاً در مدح امیرالمؤمنین (علیهالسلام) قصیدهسرایی میكرد.
این اشعار ـ كه متضمّن بیان حقِّ اهلبیت و فضایل و مناقب ایشان و فداكاریها و استقامت و ثبات آنها بود ـ یادآور خونهایی بود كه برای اسلام ریخته شده و بیانگر ظلمهایی بود كه هیئتهای حاكمة ستمگر در حقِّ اهلبیت(علیهمالسلام) اعمال كرده بودند. و ازاینرو آن اشعار، ولایت و محبّت اهلبیت(علیهمالسلام) را در دلها رشد میداد و همهجا منتشر و قرائت
میشد؛ و یقیناً اگر موضوع ولایتعهدی امام به میان نمیآمد، این نهضت وسیع ادبی و سیاسی و مذهبی، آغاز نمیشد.
بدیهی است این جریانها، عكسالعملهای شدیدِ ظلم هارون و حبس و زندانی کردن حضرت موسی بن جعفر(علیهما السلام) بود كه در نهایت، مأمون را به تغییر سیاست ناچار ساخت و آن حبس و زندانِ طولانی و مظلومیّت، اهلبیت(علیهمالسلام) را در حكومت مقتدر بنیعبّاس، به ظاهر، تا یكقدمی خلافت وسیع اسلامی، به دست خود بنیعبّاس جلو برد و اگر امام، روش دیگری پیش میگرفت و از راه انقلاب و جنگ و رودررو قرار گرفتن با مأمون وارد میشد، بیشك با موانع بسیاری روبرو میگردید؛ و بهعلّت فراهم نبودن اوضاع سیاسی و اجتماعی برای خلافت شخصی مانند آن حضرت، جبهه حق پرستان شكست میخورد و اختناقی شدیدتر از عصر هارون پیش میآمد؛ و این فرصت كذایی و بینظیر، برای انقلاب فكری از دست میرفت.