پنجشنبه: 9/فرو/1403 (الخميس: 18/رمضان/1445)

مختصری از فضایل ابوطالب‌‌‌(علیه‌السلام)

چنان‌كه می‌دانیم؛ جناب عبدالمطّلب، هشت سال پس از ولادت رسول خدا‌(ص)  به‌سرای باقی شتافت.[1]

آن جناب، هنگامی كه خود را در آستانه مرگ دید، فرزندش ابوطالب را كه با فرزند دیگرش عبدالله پدر والامقام پیامبر اعظم‌(ص) از یك مادر بودند، فراخواند و درباره كفالت و حمایت نور دیده‌اش، محمّد‌(ص)  به او سفارش و وصیّت كرد و گفت: «او را با زبان و مال و دست یاری كن؛ به زودی او سیّد قوم می‌شود» و در این مورد از ابوطالب عهد و پیمان گرفت.

ابوطالب، چهل و دو سال در نهایت وفا و صمیمیّت و فداكاری به كفالت و حمایت و یاری پیامبر‌(ص) پرداخت.

او مانند پدری رئوف، و همسر مكرّمه‌اش فاطمه بنت اسد، چون مادری مهربان، به خدمت رسول خدا‌(ص) قیام و اقدام كردند و او را از فرزندان خود بیشتر دوست می‌داشتند و بهتر پذیرایی می‌كردند.

یعقوبی می‌گوید: فاطمه بنت اسد همسر معظّمه ابوطالب، از پیامبر‌(ص) پرستاری می‌كرد و وقتی از دنیا رفت، آن حضرت فرمود: «امروز مادرم وفات كرد» و او را به پیراهن خود كفن فرمود. وقتی قبر او را

 

حفر كردند و به لَحَد رسیدند، پیامبر‌(ص)  با دستان مبارك خویش آن را حفر كرد و خاك آن را بیرون آورد و در آن خوابید[2] و سپس با این دعا، خدا را خواند:

«الله الَّذی یُحیی ویُمیت وهُوَ حیُّ لا یَموت اغْفِرْ لِاُمَّى فاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ وَلَقِّنْها حُجَّتَها، وَوَسِّعْ عَلَیْها مُدْخَلَها، بِحَقِّ نَبیِّكَ مُحَمَّدٍ وَالْأَنْبیاءِ الَّذینَ مِنْ قَبْلی فَإِنَّكَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ»؛[3]

«خداوند کسی است که زنده می‌گرداند و می‌میراند و او کسی است که زنده است و نمی‌میرد. خدایا به حق پیامبرت محمد‌(ص) و انبیای پیش از من، مادرم فاطمه بنت اسد را (زنی که چون مادر به من محبت و رسیدگی کرد) ببخش و حجت و اعتقادات صحیح را به او تلقین نما و محلّ سکونت برزخی او را گشایش بخش؛ که تو مهربان‌ترین مهربانانی».

از آن حضرت، درمورد علّت آن همه لطف كه تا آن زمان در حقّ كسی اعمال نكرده بودند، پرسش شد؛ فرمود: «پیراهنم را به او پوشانیدم تا از جامه‌های بهشتی به او بپوشند؛ و در قبرش خوابیدم تا

 

فشار قبر او سبك گردد؛ زیرا او بعد از ابوطالب، از نیكوكارترین خلق خدا با من بود».[4]

برطبق روایت یعقوبی به آن حضرت گفته شد: یا رسول الله! اندوه شما بر فاطمه شدّت یافت. آن حضرت فرمود:

«إِنّها کانَتْ اُمّی إِن کانَتْ لَتُجیعُ صِبْیانَها وَ تُشْبِعُنی، وتَشْعِثُهُمْ وَتُدْهِنُنی، وَكانَتْ اُمّی»؛[5]

«به‌درستی‌که او مادر من بود. بچه‌هایش را گرسنه می‌گذاشت، مرا سیر می‌کرد، آنان را ژولیده‌مو می‌داشت و مرا معطّر می‌نمود؛ آری او مادر من بود».

ابوطالب، سیّد بطحا، بزرگ قریش، و رئیس مكّه و قبله قبیله بود. ایشان جمیع فضایل اخلاقی را دارا بودند. همه به او احترام می‌گذاشتند و شخصیّت و مكارم اخلاقش را می‌ستودند.

«وَکانَ أبوطالب شَیْخاً جَسیماً وَسیماً، عَلَیْهِ بَهاءُ الْمُلُوكِ وَوَقارُ الْحُكَماءِ»؛[6]

ابوطالب - که خدایش رحمت کند - مردی تنومند و

 

زیبا و خوش‌قیافه بود که در رخسارة او ظرافت و زیبایی پادشاهان و وقار حكیمان دیده می‌شد.

از اكثم بن صیفی ـ حكیم معروف عرب ـ پرسیدند: حكمت و ریاست و حُكم و سیادت را از كه آموختی؟ گفت: از حَلیف علم و ادب، سیّد عجم و عرب، ابوطالب بن عبدالمطّلب.[7]

به‌طور قطع، بر همه امّت اسلام لازم و واجب است كه قدر خاندان ابوطالب را بدانند و خدمات و رنج‌ها و مصائب آنان را در یاری پیامبر‌(ص) و نصرت دین و اعتلای كلمة توحید فراموش ننمایند.

هیچ ‌خانواده‌ای به اندازه این خاندان، به اسلام و پیامبر اسلام‌(ص) خدمت نكرده و خدمات هیچ‌ كس به اندازه خدمات آنان برای دین اسلام سودمند و باارزش نبوده است. هنگامی كه همگان، پیامبر‌(ص) را تنها گذاشته بودند و دفع خطر از اسلام و جان پیامبر‌(ص)  فقط با فداكاری و ایثار جان میسّر بود، این خانواده در دشواری‌ها و سختی‌ها، پیامبر‌(ص) را چنان یاری دادند كه بهتر از آن برای كسی مقدور نبود.

خانواده‌ای كه سال‌ها پیامبر‌(ص)  عضو آن بود و محیط آرام و سرشار از صفا و وفا، تقوا و فضیلت، شرافت و صداقت و امانت آن، پیامبر‌(ص) را دربرگرفته بود.

 

آری، حقّ ابوطالب و همسر محترمه‌اش ـ فاطمه ـ سوّمین بانوی اسلام، و فرزند مجاهد و مهاجرش جعفر طیّار و دیگر فرزند عزیز و گرامی وی، یگانه قهرمان غزوات و فاتح بزرگ و سردار نامی اسلام، به دین اسلام از هركس بیشتر است.

در تاریخ یاران پیامبر‌(ص)  كسی را جز ابوطالب نمی‌شناسیم كه مدّت چهل و دو سال به آن حضرت در خلوت و جلوت (میان جمع) و داخل منزل و خارج، خدمت كرده باشد و درعین‌حال، بهترین یار و حامی او باشد.

به‌خصوص بعد از بعثت، ابوطالب با ثبات و استقامت بی‌نظیر از پیامبر‌(ص) پشتیبانی كرد و او را یاری رساند. اگر ابوطالب از آن حضرت حمایت نمی‌كرد و او را تنها می‌گذارد، یا ـ اَلعیاذُ بِالله ـ چون دیگران به مخالفت با آن حضرت برمی‌خاست و رسالتش را تكذیب می‌كرد و استهزا و مسخره می‌نمود، به‌طوریقین، دین اسلام در آغاز كار اگر با شكست روبه‌رو نمی‌شد، حداقل تا مدّتی از حركت و پیشروی باز‌می‌ماند.

همان‌طور كه اگر در جنگ خندق، حضرت علی‌‌(علیه‌السلام) ـ فرزند ابوطالب ـ به میدان نمی‌رفت و با «عَمْرُ بْنِ عَبْدُود» ـ آن پهلوان و رزمنده و دلاور مشهور ـ پیكار نمی‌كرد و او را از سر راه مسلمانان برنمی‌داشت، پیش‌بینی آینده اسلام برای ما دشوار بود.

 

درصورتی‌كه ابوطالب از همان ابتدا دست از حمایت پیامبر‌(ص)  برمی‌داشت و او را به دشمنان واگذار می‌كرد و یا در مقابل او مخالفت و عداوت پیشه می‌نمود، پیش‌بینی سرنوشت اسلام بعید می‌نمود؛ و حداقل در این صورت، مشكلات و موانع پیشرفت دین خدا و مصائب پیامبر‌(ص) صدچندان شده و پیامبر عزیز خدا‌(ص)  گرفتار رنج‌ها و فشارهای بسیار شدیدتری می‌گشت.

به شهادت تاریخ، حمایت ابو‌طالب، راه را برای پیشرفت آیین جدید بازكرد و می‌توان گفت: تأثیر حمایت او نه‌تنها از نصرت دین پیامبر‌(ص)  توسّط شهدای بَدْر و اُحد و حتّی برادرش حمزه‌ كمتر نیست؛ بلكه با دقّت و تأمّل در تاریخ درمی‌یابیم كه حمایت ابوطالب از جانبازی و فداكاری آنان در حفظ دین مؤثّرتر بوده است.

دشمنان دین جدید، از حمایت‌هایی كه توسّط ابو‌طالب از پیامبر‌(ص) صورت می‌گرفت، بیم داشتند و ابوطالب را یگانه مانع بزرگ اجرای نقشه‌های ضدّاسلامی خود می‌دیدند.

ابوطالب و خاندانش، همه‌ چیز محمّد‌(ص) بودند؛ خودش كه از مؤمنین واقعی و حامی و نگهبان محمّد‌(ص)  بود؛ زن و دخترش «امّ هانی» و فرزندان وی ـ علی و جعفر ـ امّت و یار و سرباز و مدافع محمّد‌(ص) بودند.

ابن ابی‌الحدید می‌گوید: در امالی ابی‌جعفر بن حبیب خوانده‌ام كه:

 

بعضی اوقات که ابوطالب پیامبر‌(ص) را می‌دید، می‌گریست و می‌گفت: زمانی كه او را می‌بینم به یاد برادرم می‌افتم چون‌كه برادر پدری و مادری او بود و بسیار او را دوست می‌داشت؛ و نیز نقل می‌كند كه: ابوطالب بسیاری اوقات از اینكه خوابگاه پیامبر‌(ص) مشخّص باشد بیمناك بود و شبانگاه آن حضرت را از خوابگاهش برمی‌داشت و پسر عزیز خود علی‌‌(علیه‌السلام) را در بستر او می‌خوابانید (او را فدایی پیامبر‌(ص) قرار می‌داد).

شبی علی‌‌(علیه‌السلام) گفت: پدر! من كشته می‌شوم.

ابوطالب گفت:

إِصْبِرَنْ یا بُنَّی! فَالصَّبْرُ أَحْجی
قَدَرَ اللهُ وَالْبَلاءُ شَدیدٌ
لِفِداءِ الْاَغَرِّ ذی الْحَسَبِ الثّاقِبِ
إِنْ تُصِبْكَ الْمَنُونُ فَالنَّبْلُ تُبْری
كُلُّ حَیٍّ وَإنْ تمْلی بِعُمْرٍ

 

 

كُلُّ حَیٍّ مَصیرُهُ لشُعُوبٍ
لِفِداءِ الْحَبیبِ وَابْنِ الْحَبیبِ
وَالباعِ وَالْكَریمِ النَّجیبِ
فَمُصیبٌ مِنْها وَغَیْرُ مُصیبٍ
آخِذٌ مِنْ مَذاقِها بِنصیبٍ

 

 

 

شكیبا باش ای پسر! كه شكیبایی عاقلانه است و بازگشت هر زنده‌ای به مرگ است. خداوند به شكیبایی آزمایش می‌كند كه آزمایش، سخت است. برای فدا شدن در مسیر دوست و فرزندِ دوست - آنكه نجیب و از خانواده‌ای اصیل و متنفّذ و باسخاوت و بزرگوار و آقاست ـ اگر مرگ، تو را برسد، پس تیرو پیکان تراش می‌خورد بعضی به هدف می‌خورد و بعضی نمی‌خورد و

 

سرانجام هر زنده‌ای، هرچند كه عمری را به شیرینی گذرانده باشد، بهره‌ای از مرگ را می‌چشد.

علی‌‌(علیه‌السلام) در پاسخ پدر گفت:

أَتَأْمُرُنِّی بِالصَّبْرِ فی نَصْرِ أَحْمَد
وَلكِنَّنی أَحْبَبْتُ أَنْ تَرى نُصْرَتی
سَأسْعی لِوَجْهِ اللهِ فی نَصْرِ أَحْمَد
 
 
وَ وَاللهِ ما قُلْتُ الَّذی قُلْتُ جازِعاً
وَتَعْلَمُ أَنّی لَمْ أَزَلْ لَكَ طائعاً
نَبِیّ الْهُدی الْمَحْمُودُ طِفْلاً وَیافعاً[8]
 
 

آیا مرا به شكیبایی در یاوری احمد امر می‌كنی؟ به خدا قسم اگر من سخنی گفتم، از روی ترس و ناراحتی نگفتم؛ بلكه می‌خواستم كه یاوری مرا ببینی و بدانی كه من همواره مطیع تو هستم. به زودی برای خدا در یاوری احمد تلاش می‌كنم كه او پیامبر هدایت و ستایش‌شده‌ای از زمان كودكی و نوجوانی است.

علی‌‌(علیه‌السلام) در این اشعار، مراتب سعی و كوشش خود را در یاری رسول خدا‌(ص) به پدرش اعلام داشت و یادآور شد: سخنانم از روی بی‌صبری و دریغ از بذل جان در راه پیامبر‌(ص) نبود؛ بلكه می‌خواستم تو از درجه نصرت من آگاه باشی و بدانی تا پای كشته شدن، برای حفظ جان پیامبر‌(ص)  آماده‌ام و همواره مطیع تو هستم.

به‌طورخلاصه باید گفت كه علاقه و محبّت ابو‌طالب به پیامبر‌(ص) بیش‌ازحدّ توصیف بوده، تا آنجا كه او را از فرزندان خود عزیزتر و

 

گرامی‌تر می‌داشت. قصیدة «لامیه» آن حضرت كه به ‌نقل از ابن ابی‌الحدید در اِشتهار، مانند قصیده «قفانبك» است، از ثبات و استقامت او در حمایت از پیامبر‌(ص)  و علاقه و حبّ او به آن حضرت، و آمادگی برای انجام هرگونه فداكاری، در راه حمایت از ایشان حكایت دارد.[9]

در نهایت چنانچه ابن ابی‌الحدید در اشعار خود سروده، می‌توان گفت: اگر ابوطالب و فرزندش علی‌‌(علیه‌السلام) نبودند، دین برپا نمی‌شد.

ابوطالب در مكّه و علی‌‌(علیه‌السلام) در مدینه، پیامبر‌(ص) را یاری رساندند. ابوطالب در آغاز از پیامبر‌(ص) حمایت كرد و كفالت ایشان را بر عهده گرفت و علی‌‌(علیه‌السلام) كاری را كه ابوطالب‌‌(علیه‌السلام) در یاری دین خدا شروع كرد به‌ پایان رساند؛ پس عجب نیست كه پیامبر‌(ص)  در مرگ او، آن‌همه محزون و اندوهناك گردید.

فقدان وی، جبهه مسلمانان را شكسته و بی‌پناه كرد و در نهایت یكی از علل لزوم هجرت، همین مرگ او بود؛ زیرا با مرگ او مسلمانان و شخص پیامبر‌(ص) ، یگانه حامی خویش را از دست دادند و دشمنان در برابر آنها جسور و گستاخ گردیدند.

فَرَحِمَهُ اللهُ وَ أَرْضاهُ وَشَكَّرَ مساعیه وَجَزَی اللهُ عَنْ نَبِیّهِ وَعَنْ اُمَّتِهِ خَیْرَ الْجَزاءِ.

 


[1].بلاذری، انساب‌الاشراف، ج1، ص92؛ یعقوبی، تاریخ، ج‌2، ص13؛ طبری، تاریخ، ج2، ص166.

[2]. یعقوبی، تاریخ، ج2، ص14.

[3]. خوارزمی، المناقب، ص47؛ علامة حلی، كشف‌الیقین، ص193؛ ابن‌صباغ مالکی، الفصول‌المهمه، ج1، ص177ـ 178؛ مجلسی، بحار‌الانوار، ج35، ص179.

[4]. هیثمی، مجمع‌الزوائد، ج‌9، ص257؛ ابن‌صباغ مالکی، الفصول‌المهمه، ج1، ص178؛ مجلسی، بحارالانوار، ج35، ص179.

[5]. یعقوبی، تاریخ، ج2، ص14.

[6]. محدث قمی، الکنی و الالقاب، ج1، ص108 ـ 109.

[7]. مجلسی، بحارالانوار، ج35، ص134؛ محدث قمی، الکنی و الالقاب، ج1، ص108 ـ 109؛ نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال‌الحدیث، ج1، ص522.

[8]. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج14، ص‌64.

[9]. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج‌14، ص78 ـ 79.

موضوع: 
نويسنده: