پنجشنبه: 9/فرو/1403 (الخميس: 18/رمضان/1445)

اهل‌بیت(علیهمالسلام) ، مفسّران واقعی قرآن

س. خداوند متعال مى‌فرماید: (اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إلَیْكُم مِنْ رَبِّكُم وَ لَا تَتَّبِعُوا مِنْ دونِهِ أولِیاء قَلِیلاً ما تَذَكَّرُون)؛ «از چیزى پیروى کنید که از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده است و جز خدا از اولیای دیگرى پیروى مکنید».

در این آیه، به‌صراحت بیان شده که، جز از پیامبر از کسى نباید پیروى کرد و امامت براى آن است که امام، فرمان‌هاى الهى که به ما رسیده را اجرا کند، نه اینکه دین جدیدى براى مردم بیاورد و به‌گونه دینى که پیامبر آورده و مردم آن را شناخته‌اند، نباشد و على وقتى به این فراخوانده شد که بیا تا قرآن بین ما داورى کند، او پذیرفت و گفت که داور قراردادن قرآن حق و لازم است.

اگر على درست گفته، پس او همان چیزى را گفته که ما به آن معتقدیم و اگر سخن نادرستى گفته، بدانید که على سخن نادرست نمى‌گوید و اگر روى‌آوردن به قرآن و داور قراردادن قرآن در حضور امام جایز نمى‌بود، على مى‌گفت: چگونه مى‌خواهید که قرآن بین من و شما داورى کند و حال آنکه من امام هستم و سخنان پیامبر را به شما مى‌رسانم؟

ج. در اینجا مطالب را خلط کرده و در هم آمیخته است؛ اولاً شیعه، اساس مذهب و بنیان اعتقاد و عملش، قرآن و هدایت و تعلیمات حضرت رسول خدا‌(ص)  است و حرفی و سخنی غیر از کتاب و سنّت نگفته و نخواهد گفت. این سنّی‌ها هستند که

 

سنّی نیستند و از اوّل «حَسْبُنا کِتابُ اللهِ»[1] را مطرح کردند و بعد از آن حضرت، روایت حدیث و استناد به سنّت پیغمبر‌(ص)  را ممنوع کردند.[2]

ثانیاً اصول شیعه همه قرآنی است و یا سنّت‌های صریح و یقینی‌الصدور از پیغمبر اکرم‌(ص)  است.

آیات قرآن، مثل آیه ولایت[3]، آیه تطهیر[4] و احادیث ثقلین[5] که صریحاً دستور می‌دهند از عترت نه پیشی بگیرید و نه از آنها تخلّف نمایید و پیروی تام و تمام از آنها داشته باشید، همه بیان مبانی و اصول شیعه است.

طبق احادیث سفینه،[6] نجات در پیروی از اهل‌بیت‌(علیهم‌السلام)  است. اظهارنظر و رأی هیچ‌کسی غیر از اهل‌بیت‌(علیهم‌السلام)  در تفسیر قرآن و بیان احکام حجّت نیست.

آیاتی مثل(وَمَا یَسْتَوی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ) [7] و (أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ)[8] اصالت مذهب شیعه است.

این شما اهل‌سنّت هستید که تبعیت از هر بی‌سواد، جائر و ظالمی را واجب می‌دانید و مقتدای خود قرار می‌دهید!

 

ثالثاً در مسئله تحکیم قرآن و فتنه‌ای که معاویه و عمروعاص برپا ساختند، امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام)  و اصحاب خاص، آن را واقعی ندانستند و می‌دانستند که حیله و مکر است. آنها اهل قرآن نبودند و گرنه از روز اول، دعوت امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام) ، دعوت به قرآن بود. جنگ معاویه و اتباعش - که به صریح فرمایش رسول خدا‌(ص)  فئه باغیه بودند – با علی‌(علیه‌السلام) ، جنگ با قرآن و عِدل قرآن بود.

علی‌(علیه‌السلام)  فرمود:

«كَلِمَةُ حَقٍّ‏ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ‏».[9]

 آیا شما تبعیت و پیروی از کسی را که به تنصیص پیغمبر‌(ص)  با حق بود و حق با او بود[10] و از هم جدا نبودند باطل می‌دانید؟ آیا علی را اسلام‌شناس و قرآن‌شناس نمی‌دانید؟

اگر گفته شیعه را که باید بعد از پیغمبر اکرم‌(ص)  شخص صالح و معیّنی باشد که کلامش در دین و اختلاف آرا، اصل و فصل‌الخطاب باشد قبول ندارید، پس شما بگویید مرجع امور و عهده‌داری صیانت دین از تحریف و تغییر کیست؟

مسئله واضح است. شما خود را به کوری و کری می‌زنید و پرت می‌روید و پرت می‌گویید.

شیعه امثال عمّار یاسر که فئة باغیه و سنی‌های معاویه مشرک او را شهید کردند و ابوذر و مقداد و سلمان و ابوایوب انصاری و ذوالشهادتین ابن‌التبهان و دیگر اکابر صحابه

 

از شیعه، هم‌عقیده و همفکرند و اگر در واقعه صفین مثل عمار در رکاب امیر‌المؤمنین‌(علیه‌السلام) بودند، فوز به شهادت را افتخار می‌دانستند و از اهل‌بیت‌(علیهم‌السلام)  جدا نمی‌شدند.

شماها با این مواضعی که دارید، باشید و به شفاعت عمروعاص و معاویه - فئه باغیه - امّیدوار بمانید!

 

 

[1]. بخاری، صحیح، ج5، ص137 - 138؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج5، ص76. کتاب خدا ما را بس است.

[2]. برای نمونه، روایت ذیل كه دلالت بر منع نقل احادیث توسط ابوبكر می‌كند را بخوانید: عایشه می‌‌گوید: پدرم پانصد حدیث از پیامبر جمع‌آوری کرده بود. شبی (در دوران خلافت خود) ناآرام بود و تا صبح نخفت. صبح به من گفت: دخترم آن احادیثی را که نزد توست برایم بیاور. آنها را نزد او بردم. او همه را سوزاند... . ذهبی، تذکرةالحفاظ، ج1، ص5.

[3]. نساء، 59.

[4]. احزاب، 33.

[5]. احمد بن حنبل، مسند، ج3، ص59؛ ترمذی، ج5، ص328 - 329؛ طبرانی، المعجم‌الکبیر، ج3، ص65 - 67.

[6]. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج2، ص343؛ ج3، ص151.

[7]. فاطر، 19؛ «و نابینا و بینا هرگز برابر نیستند».

[8]. یونس، 35؛ «آیا كسى كه هدایت به‌سوى حق مى‏كند براى پیروى شایسته‏تر است، یا آن كس كه خود هدایت نمى‏شود مگر هدایتش كنند؟».

[9]. نهج‌البلاغه، حکمت198 (ج4، ص45)؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج19، ص17؛ «کلام حقی است که از آن باطل اراده شده است».

[10]. اشاره به روایاتی كه در كتب شیعه و اهل‌سنّت دراین‌باره مكرّر نقل شده است. ر.ك: ابویعلی موصلی، مسند، ج2، ص318؛ اسکافی، المعیار و الموازنه، ص35 - 38، ح119، 321  و 322.

موضوع: 
نويسنده: