علم غیب پیامبر و ائمه(علیهمالسلام)
س. کلینی در کتاب کافی میگوید: «أن الأئمة یعلمون متى یموتون وأنهم لا یموتون إلّا باختیار منهم؛ ائمه میدانند که چه زمانی میمیرند و آنها جز با اختیار خودشان نمیمیرند» و مجلسی در بحارالأنوار حدیثی را ذکر میکند که میگوید: «لم یكن إمام إلّا مات مقتولاً أو مسموماً؛ هیچ امامی نبوده مگر آنکه او را کشتهاند یا مسمومش کردهاند»؛ اگر آنگونه که کلینی و حر عاملی گفتهاند امام غیب میداند، پس امام آب و غذایی را که به او داده میشود اگر مسموم باشد میداند که مسموم است و اگر آن را بخورد و بمیرد خودکشی کرده است.
ج. مسئله علم پیغمبر اعظم(ص) به غائبات و مالایدرک حسب العادة للنّاس ثابت است. مواردی که در مغیبات به آن خبر دادهاند و اهلسنّت و شیعه همه روایت کردهاند، و شبهه و شک در آنها نیست از بس كه بسیار است در علم واسع آنها «بما کان وما یکون وما هو کائن» جای شک نمیگذارد.
ما از شخص رسول اعظم(ص) شروع میکنیم که آن حضرت از «ما کان وما یکون وما هو کائن» در موارد متعدّد خبر دادهاند، که علم او را به این نوع موارد سهگانه ثابت مینماید، یعنی هرکس میفهمد علومی که اظهار کردهاند مختص به آن موارد خاص که به مناسبت، اظهار علم فرمودهاند نیست.
از آیه شریفه (عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَم)[1] استفاده عموم میشود؛ زیرا موصول، افاده عموم مینماید و همچنین (عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَم)[2] دلالت بر عموم دارد و به قرینه، دانسته میشود که الف و لام در آن عهد است و مثل «أنَا مَدِینَةُ العِلْمِ وَ عَلِیٌ بَابُهَا»[3] دلالت بر این دارد که پیغمبر(ص) ، شهر تمام علوم است و علی(علیهالسلام) هم باب آن شهر است.
اظهارنظر در حقیقت علم و اینکه این علم چگونه حاصل میشود و حقیقت آن چیست، ورود در وادی بسیار وسیع و عمیقی است که عقلهای عادی؛ از فلاسفه و دیگران، هیچیک حرف آخر را - که موجب اطمینان باشد - نزدهاند.
حضرت رسول خدا(ص) در علم به اشیا و معرفت حقایق، اعلم بشر و بلکه اعلم از ملائکه است كه معلّم الهی شدیدالقوی به او آموخت و خداوند به او، ادب و فرهنگ تعلیم کرد که فرمود:
علم به زمان موت اشخاص و حوادث آینده، از علومی است که پیغمبر(ص) از آنها خبر داده و از مشهورترین آنها خبر از قتل عمار به دست فئة باغیه است و نیز خبر از فتح مدائن و سایر فتوحات.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و سایر امامان اهلبیت(علیهمالسلام) باب شهر علم، یعنی وارث علوم
پیغمبر أعظم(ص) هستند و علم وسیع و فراگیر آنها قابلانکار و مورد اعتراض نیست.
علم خدا و در مراتب بعد، علم انبیا، اولیا و اوصیا از آیات بزرگ الهی است.
بههرحال، اعتقاد شیعه نسبت به علم امامان(علیهمالسلام) برگرفته از اعتقادی است که به علم رسول خدا(ص) دارد و اقتضای امامتی است که خدا حضرت ابراهیم خلیل(علیهالسلام) را پس از آن ابتلا و آزمایش خاص، به آن برگزید و پیامبران دیگر را که قرآن مجید نام برده برحسب (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا)[5] به آن افتخار بخشید.
به تفصیل به سؤالات در این موضوع - که حقیقت آن مانده است و استقبال ائمه(علیهمالسلام) از شهادت و قضای الهی - ، وجوه مقبول متعددی گفته شده است که برای اطلاع از آنها، هرکسی بخواهد میتواند به کتابهایی که پیرامون علم امام تألیف شده رجوع نماید.
[1]. نساء، 113؛ «و آنچه را نمىدانستى، به تو آموخت».
[2]. علق، 5؛ «و به انسان آنچه را نمىدانست یاد داد!».
[3]. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص126 - 127.
[4]. سیوطی، الجامعالصغیر، ج1، ص51؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج7،. ص214؛ مجلسی، بحارالانوار، ج16، ص210؛ ج68، ص328؛ ج108، ص222؛ «پروردگارم مرا ادب و تربیت کرد و این همراه با لطف و حلم و مهربانی بود».
[5]. انبیاء، 73؛ «و آنان را پیشوایانى قرار دادیم كه به فرمان ما، (مردم را) هدایت مىكردند».