دلایل وجود حضرت مهدی(علیهالسلام)
س. جعفر برادر حسن عسکرى مىگوید که برادرش فرزندى نداشته است. شیعه سخن او را قبول نمىکنند، چون به گفته آنها او معصوم نیست و سپس برای آنکه پایههای مذهب امامی از بین نرود ادّعاى عثمان بن سعید را که مىگوید حسن فرزندى داشته است قبول مىکنند با اینکه عثمان هم معصوم نیست!
ج. فرزند امام یازدهم (م ح م د) است، جماعتی او را دیدهاند و شخص پدر بزرگوارش مکرّر به امامت او تصریح و تنصیص کردهاند.[1]
شما که بنا دارید انکار و ایراد بیجا نمایید، میتوانستید آن یک نفر مرد را هم نگویید و از اصل، هم او را و هم وجود پدر و اجداد آن حضرت و تاریخ را منکر شوید تا همه محقّقان بدانند كه امثال شما بیسوادان، بدون دلیل راهی دیگر رفتهاید!
غیبت امام و عدم حضور او در ملأعام، این توهّم را برای بسیاری پیش آورده بود که امام حسن عسكری(علیهالسلام) بلاعقب میباشند، امّا خواص و اشخاص مورد اعتماد از وجود او اطلاع داشتند و همانها هم به همه، آن را اظهار نمیکردند كه مبادا جاسوسان حکومت از آن مطّلع شوند یا به هر جهت دیگر.
جعفر نیز از آن اطلاع نداشت، امّا شیعیان و خواص از آن مطّلع شدند و حتی گوسفندان بسیار بهعنوان عقیقه برای ایشان ذبح کردند.
بالاخره سیر این برنامه و ولادت و حضور حضرت مهدی(علیهالسلام) بهتدریج معلوم و آشکار شد و مورد قبول و ایمان همه شیعیان و بلکه غیرشیعیان واقع شد تا حدّی که بعض خلفای بنیعباس، مثل الناصر لدین الله به آن ایمان داشته و مورد قبولشان قرار گرفت.[2]
اخبار و روایاتی که دلالت بر غیبت آن حضرت دارد در کتابها و مؤلفاتی که قبل از ولادت حضرت امام حسن عسكری(علیهالسلام) تألیف شده و در اختیار علما بود این امر را چنان روشن كرده بود که خلیفه هم نمیتوانست آن را انکار کند. شما اگر سیری در كتب بزرگان خودتان داشته باشید، خواهید دید كه دانشمندان خودتان به وجود آن حضرت و تنصیصات پیامبر(ص) در مورد آن بزرگوار اعتراف دارند.
[1]. صافی گلپایگانی، منتخبالاثر، ص320 - 347. ]خوشبختانه محدثان اهلسنّت کتابهای ارزندهای درباره حضرت مهدی× نگاشتهاند و اخیراً در عربستان سعودی کتابی به نام بین یدیالساعه منتشر شده و حق مطلب را ادا نموده است [.
[2]. یكى از اقدامات الناصر لدین الله كه شاهدی بر اعتقاد ایشان نسبت به این امر میباشد اقدامی است كه در سال 606 هجری قمری انجام داد. وی دستور داد درب و شبكهای از چوب ساختند و در سرداب سامرا نصب كردند. آقابزرگ تهرانی، طبقات أعلامالشیعه، ج3، ص182.