علایلی میگوید: نشو و نمای یزید و تربیتش مسیحی بود یا به مسیحیت نزدیكتر بود تا به اسلام (سپس میگوید):
شاید غریب به نظر آید اگر تربیت یزید را مسیحی بدانیم بهطوریكه از تربیت اسلامی و آشنایی او به عرف اسلام بسیار دور باشد، و شاید خواننده از آن تعجّب كند ولی تعجّب ندارد هرگاه بدانیم كه یزید ازطرف مادر از بنیكلب است كه پیش از اسلام دین مسیحی داشتند، و از بدیهیات علمالاجتماع این است كه ریشهكن ساختن عقایدی كه جامعهای داشته، و آن عقاید در عرف و عادت آنها اثر گذاشته محتاج به گذشت زمان و طول مدت است.
یزید در چنین قبیلهای كه هنوز افكار و عادات مسیحیت را پشت سر نگذاشته بود تربیت شد؛ علاوهبراین بنا به نظر طایفهای از مورخین بعضی از استادان یزید مسیحی بوده، و سوء تأثیر چنین تربیتی در كسی كه زمامدار امور مسلمین باشد معلوم است.
و به همین جهت بود كه یزید، مسیحیان را به خود نزدیك كرد، و برخلاف دستور قرآن:
به آنها اعتماد كرد و آنان را از خواص و محرم اسرار حكومت كرده بود و بهقدری به آنها اطمینان داشت كه تربیت فرزندش خالد را بهاتّفاق مورخین به یك نفر مسیحی واگذار كرد و همچنین با اخطل، شاعر نصرانی روابط صمیمانه داشت، و او را به هجو انصار پیغمبر(ص) واداشت، و رابطهاش با اخطل چنان گرم بود كه وقتی مرد، یزید برایش مرثیه گفت.
تمام این دقایق تاریخی شهادت میدهد كه یزید از تربیت اسلامی محروم بود و مانند بعضی از غربزدگان زمان ما شدیداً تحتتأثیر عادات بیگانگان بود. رقص، اشتغال به غنا و لهو، میگساری، سگبازی همه از عادات مسیحیها بود كه یزید در تحتتأثیر آن تربیت فاسد، به آن معتاد شد، و شعائر اسلام را محترم نمیشمرد و علناً مرتكب این معاصی میگشت، و به خاندان رسالت، و به مقام روحانی و معنوی حسین(علیهالسلام) اعتنا و توجّه نمیكرد.
پس عجب نیست اگر جمعی از مورخین نقل كردهاند كه یزید قوای مسلمین را از فتح یونان و قبرس باز گرداند، و در مقابل مبالغی اموال گرفت؛ زیرا برای یزید فتح اسلامی معنایی نداشت.[2]
یزید در كارها با مسیحیها و بیگانگانی چون سرجون رومی مشورت میكرد، و رأی آنها را بهكار میبست، و (چنانچه گفته شد) عبیدالله بن زیاد را به استانداری كوفه نیز با مشورت سرجون انتخاب كرد.[3]
علاوهبر این تربیت، یزید یك تربیت بادیهای نیز داشت كه از آن هم كمتر از عادات نكوهیدهای كه در تربیت مسیحی فراگرفته بود متأثر نبود، چنانچه میدانیم معاویه ناچار شد با مادر یزید متاركه نماید، و او را به بادیه فرستاد، و یزید در بادیه متولد شد، و هرچند علت این متاركه را بعضی كراهت میسون از زندگی شهری در آن كاخ مجلل، و كنیزكان زیبا و فرشهای گرانبها و ظروف طلا و نقره دانستهاند؛ ولی آیا واقعاً علت این متاركه این بود یا علت همان علاقه به غلام پدرش بود، كه چون بر عشق او توانایی شكیب نداشت؛ اشعار میخواند و بیتابی میكرد تا معاویه ناچار شد او را به همان محل دلخواهش فرستاد.