پنجشنبه: 30/فرو/1403 (الخميس: 9/شوال/1445)

7. ظهور جزئی حضرت امام مهدی(عج) در ایام غیبت کبریٰ

چرا حضرت ولی عصر (ع) برای رفع ظلم و ارشاد مردم، تا حدودی كه ممكن است، ظاهر نمی‌شوند؟ مگر امكان ندارد كه تا وقت ظهور كلّی كه در شرایط خاصّ و آماده‌شدن طبیعت جهان و جهانیان واقع می‌شود، امام (ع) در مناسبات و فرصت‎هایی ظاهر شوند و راهنمایی‎هایی بنمایند؟ و به دوستان و شیعیان و حق‎پرستان مددهایی بدهند، و هر زمان خطری برای ذات شریفشان پیش آمد، یا مصلحتی اقتضا كرد، غایب شوند؟ و به همین نحو، ظهورهای جزیی، یكی بعد از دیگری داشته باشند تا آن ظهور كلّی فرا رسد؟

این نحو ظهور و غیبت، خلاف مصلحت نبوات و خلاف مصالح تربیتی جامعه است؛ و مانند مداخله یك قوّه مستمر غیبی در كار اختیار بشر و سلب اختیار از انسان می‌باشد؛ و بالاخره با هدف خلقت انسان، تكامل عادّی و اختیاری و سیر ارادی و تدریجی او به‌سوی كمالی كه:

(إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً)[1]؛

«ما او را از آب نطفه مختلط خلق كردیم و دارای قوای چشم و گوش گردانیدیم».

 

آن را بیان می‎دارد، سازگار نیسـت؛ و موجب وقوف و بازماندن بشر از سیر ترقّی و كمال است؛ و مانند آن است كه همه چیز، وابسته به معجزه گردد، و جریان طبیعی و عادّی كه سنّت خدا بر آن قرار دارد، متروك شود.

ما می‎دانیم كه شرایط و مقدّمات ظهور، دفعتاً و به‌طور ناگهانی حاصل نمی‌شود[2]، بلكه از قرن‎ها پیش و به‌تدریج فراهم می‌گردد و دنیا به‌سوی آن پیش می‌رود و از آن استقبال می‌نماید. بلكه ظهور، نتیجه حركت و سیر جامعه انسانی و تحوّلات فكری مختلف و دیدن مكتب‎ها و كلاس‎های متعدّد بسیاری است.

چنان‌كه می‎دانیم، از مقدّمات و شرایط ظهور آن حضرت، این است كه باید سطح اندیشه و طرز تفكّر مردم، آمادگی برای ظهور و قبول حكومت واحد و جهانی اسلام را داشته باشد و این ویژگی در اثر سیر عادّی جامعه در جهات علمی و فكری و سیاسی و اجتماعی حاصل می‌گردد و این نحو غیبت و ظهور (غیبت در عین ظهورهای پراكنده) مانع از حصول این اهداف و موجب غیرعادّی‌شدن وضع رشد و ترقّی افراد و جوامع خواهد شد.

به‌علاوه، این ظهور و اختفا اگر ملازم با شناختن شخص امام (ع) باشد، لازمه‌اش این است كه هر وقت در بین حوادث، به‌حسب وضع عادّی، اهل ‎باطل به ظاهر غالب شده و آن حضرت در خطر افتادند، او كه برنامه‎اش یك

 

سلوك عادی و رهبری متعارف رهبران الهی است، برای حفظ جانش (كه ودیعه خدا برای ظهور كلّی است) مختفی گردد و مردم را تنها بگذارد؛ بدیهی است كه این برنامه، عكس‎العمل مساعدی نخواهد داشت.

 و اگر با شناختن ایشان ملازم نباشد و متنكراً و به‌طور ناشناس باشد، این ظهور و غیبت نیست، بلكه استمرار غیبت است؛ زیرا كه با مداخله‌داشتن در امور، به‌حسب امكان و مصالح (كه البتّه این مداخله هست، هرچند ما نحوه دخالت ایشان را ندانیم) از كجا معلوم كه آن حضرت مثلاً در جنگ‌های صلیبی شركت نكرده باشند امّا تحت فرمان كسی نبوده‎اند؟ و یا اینكه اصحاب و خواصّ ایشان به فرمان ایشان شركت نجسته‎ باشند؟

ما در حوادث بسیار، تأثیر غیبی می‎بینیم، كه اگر عنایت غیبی نبود، وضع آن حوادث طور دیگر گشته بود و فاتحه اسلام خوانده شده بود یا صدمات جبران‌ناپذیری وارد می‌شد. این حوادث بسیار است، حتّی در عصر خود ما نیز می‌توانیم مواردی را نشان بدهیم.

 یک نفر پزشک، داستانی را از یكی از مجروحین جنگ‌های نواحی خراسان ـ كه او را از اوتاد و وابستگان به حضرت شناخته و عجایب مهمّی از وی دیده بود ـ نقل می‌كرد. متأسّفانه هم از جهت اینكه حكایت، طولانی بود و هم به دلیل مرور زمان و اینكه وقتی این حكایت را برای مرحوم آیت‌الله والد قدس‌سره نقل می‎نمود، من طفل بودم و كاملاً آن را در ذهن نسپردم، نمی‌توانم به نحو صحیح و خالی از تحریف، نقل كنم؛ ولی آن حكایت این موضوع را كاملاً روشن می‎ساخت كه افرادی هستند كه در بعضی از امور و كارها و حوادث، وارد می‌شوند.

 

حال اسم آنها هرچه باشد، رجال‎الغیب یا ابدال یا اوتاد یا اصحاب خاصّ امام  (ع) بالأخره معلوم است كه تحت نظر و فرمان ولی امر (ع) انجام وظیفه می‌نمایند.

حاصل این است كه: آن چنان نیست كه امام (ع) در عصر غیبت به‌طوركلّی از امور رعیّت خود و جریان اوضاع، بركنار و بی‎تفاوت باشند؛ و شاید فرمایش رسول اكرم (ص) حدیث جابر، اشاره به همین نكته باشد، آنجا كه عرضه داشت:

وَهَلْ یَقَعُ لِشِیعَتِهِ الْإِنْتِفَاعُ بِهِ فِی غَیْبَتِهِ؟ قَالَ:  «أیْ وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالْنُّبُوَّةِ أَنَّهُمْ لَیَسْتَضِیئُونَ بِنُورِهِ، وَیَنْتَفِعُونَ بِوِلَایَتِهِ فِی غَیْبَتِهِ كَإِنْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ إِنْ سَتَرَها سَحَابٌ»؛[3]

جابر پرسید: آیا شیعه او در عصر غیبتش از او نفع می‎برند؟ حضرت فرمود: «آری! سوگند به آن‌كس كه مرا به پیغمبری برانگیخت در دوران غیبت او، به نورش روشنی می‎گیرند و به ولایت او بهره‎مند می‌شوند، مانند سودبری مردم از آفتاب پشت ابر».

یكی از اقسام استضائه و انتفاع از وجود امام (ع) همین مداخلات و تصرّفات است كه دلیل بر این است كه امام (ع) امر شیعیان را مهمل نگذارده و رها نفرموده است چنان‌كه از آن حضرت در احتجاج طبرسی روایت شده است که فرمودند:

«إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِكُمْ، وَلَا نَاسِینَ لِذِكْرِكُمْ، وَلَوْلَا ذَلِكَ، لَنَزَلَ بِكُمُ اللَّأْوَاءُ، وَاصْطَلَمَكُمُ الْأَعْدَاءُ»؛[4]

«ما در مراعات شما كوتاهی نمی‌كنیم و شما را فراموش نمی‎نماییم، و اگر این نبود، شرّ و بدی بر شما نازل می‎گشت و دشمنان بر شما مستولی می‌گردیدند.

 

در اینجا مناسب است به این مسئله هم توجّه شود كه این درك شیعه، و ایمان به اینكه حضرت در پشت پرده، پشتیبان آنهاست و آنها را در مقاصد و اهداف اسلامی به انحای مختلف و مناسب، یاری می‎دهد، نهضت‎ها و حركات اسلامی و جنبش‎ها را مایه می‎دهد، و انسان‎ها را امیدوار می‎سازد و به جهاد و كوشش بیشتر برای برقراری نظام اسلام تشویق می‌نماید.

آخرین نكته‎ای كه در اینجا تذكّر آن لازم است این است كه: این طرح‎ها و پرسش‎ها در برابر یك امر واقع‌شده غیبت امام (ع)، از جانب افرادی كه در تعیین برنامه آن حضرت صلاحیّت دخالت ندارند، اگر از جنبه فكری تا حدّی مفید شمرده شود، از جنبه عملی اثری ندارد و واقعیّت را عوض نمی‎سازد.

غیبت به این نحو كه واقع شده، واقع شده است؛ مثل اینكه انسان یا مخلوقات دیگر، همه‌وهمه، به همین نحو كه آفریده شده‎اند، آفریده شده‎اند، و گفتن اینكه: «چرا این‌چنین شده، و چرا آن‌چنان نشده است؟» در كار دیگری و در دایره اختیار و سلطنت و مالكیت و آزادی دیگری، خصوصاً خدای عالم قادر مختار حكیم، دخالت بیهوده است؛ و به فرمایش حكیم طوسی:

 

هـر چیز كه هست آن‌چنان میباید      و آن چیز كه آن‌چنان نمیباید نیست

بنابراین، از جنبه عملی باید به برنامه این امر واقع‌شده، توجّه داشت و تكالیف و وظایفی را كه داریم انجام دهیم. آنچه واقع نشده است، نه با حیات و نه با معاش ما، و نه با دنیا و نه با آخرت ما، ارتباط ندارد.

 


[1]. انسان، 2.
[2]. این نكته با مسئله دفعی و ناگهانی بودن ظهور آن حضرت، كه برحسب روایات، اصل مسلّم ظهور آن حضرت است، منافات ندارد؛ زیرا غرض ما از این شرایط و مقدّمات، اموری است كه برحسب اراده و حكمت باری‌تعالی، قبل از ظهور، باید تحقق یافته باشد به‌طوری‌كه آن ظهور ناگهانی، موجب آن تحوّل عظیم و تغییر مسیر حركت جهان گردد.
[3]. خزاز قمی، کفایة‌الاثر، ص54 – 55؛ قندوزی، ینابیع‌الموده، ج3، ص238 – 239، 339؛ منتخب‌الاثر، تألیف نگارنده، ج1، ص174.
[4]. طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص399.
نويسنده: 
کليد واژه: