این روزها احوالات یکی از علما را میخواندم از کسانی که زمانش به زمان ما نزدیک است این عالم در شرح زندگی خود نوشته بود:
من در نجف در نهایت ضیق معاش بودم، مدتی گرسنه بودم، سفرهای داشتم که نان خشک در آن بود، آمدم نانها را بخورم دیدم نمیشود، با خود گفتم ببرم خدمت حضرت امیرالمؤمنین(ع) و به آقا بگویم این وضعیت ما است، این نان ما است، وقتی سفره را برداشتم و زیر عبا گرفتم و خواستم از حضرت گله کنم، در صحن کسی به من
رسید و گفت: کجا میروی؟ آقا خودش همین نان خشکها را میخورد و زندگیش همینطور بود، نمیخواهد این نانها را به داخل حرم ببری، درضمن کمکی هم به او کرده بود و او برگشته بود.
درعینحال که در ضیق بودند اما در تحصیل علم کوشا بودند و به آن مقامات بلند رسیدند و این کتابها را نوشتند، ما الآن میتوانیم مثلاً کتاب بحار الانوار را از اول تا آخر مطالعه کنیم؟ آنوقت آنها موسوعۀ حدیثی مثل بحار مینوشتند یا کتابهای دیگر مثل کتابهای علامه در رشتههای مختلف.