شنبه: 1403/02/1
نسخه مناسب چاپSend by email
سلسله درس هایی که از حجّ باید آموخت
حجّ، همايش بندگي (5)

آیت الله العظمی صافی گلپایگانی

  

10. حلق و تقصیر
بعد از سعی وقتی كه در هفتمین بار به مروه می‎رسند اگر محرم به احرام عمره باشند تقصیر می‎نمایند یعنی برای اطاعت فرمان خدا و به قصد بیرون آمدن از احرام و حلال شدن آنچه بر او در حال احرام حرام بود، مقداری از موی سر یا ریش یا سبیل یا ناخن خود را می‎گیرند و اگر محرم به احرام حج باشند در صورتی كه صروره نباشند یعنی قبلاً حج بجا آورده باشد و مرد باشد، مخیّر است بین كوتاه كردن مو یا ناخن یا تراشیدن سر و اگر صروره باشد بنا به فتوای بعض علما بین حلق و تقصیر مخیّر است و بنابر فتوای بعض دیگر حلق (تراشیدن سر) بر او متعین است و شكی نیست كه رعایت این قول موافق با احتیاط است چنان كه شكی نیست در اینكه بنابر تخییر نیز خواه صروره باشد یا نباشد حلق افضل است چنانكه از روایت «اَلّلهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُحَلَّقینَ» و روایات دیگر استفاده می‎شود.

حلق و تقصیر برای گشودن احرام، نظیر سلام نماز است كه وقتی نمازگزار سلام داد از نماز خارج می‎شود؛ چنان كه تحریم نماز به تكبیر است و تحلیل آن به سلام؛ تحریم محرّمات در حال احرام به تلبیه است و تحلیل آن به تقصیر یا حلق می‎باشد.

در نماز كلام آدمی حرام و موجب خروج از نماز می‎شود؛ در احرام، گرفتن مو و ناخن حرام است و برای خروج از تحریم نماز، پس از انجام وظایف مقرر در نماز از قرائت و ركوع و سجود و تشهد و غیرها، گفتن سلام كه كلام آدمی است به قصد قربت مقرّر شده است، و برای خروج از تحریم احرام در عمره پس از طواف و نماز طواف و سعی تقصیر یعنی كوتاه كردن مو یا گفتن ناخن مقرّر گردیده است و در حجّ كه پس از انجام وقوف در عرفات و مشعر به دستوری كه هست بیرون آمدن از احرام و تحلیل محرّمات كه به تدریج حاصل می‎شود از تقصیر یا حلق آغاز می‎گردد.
در تراشیدن سر، رمز بندگی و عبودیت ظاهرتر می‎شود و ظاهراً در سابق كه برده فروشی مرسوم بوده، سر غلام هائی را كه در معرض فروش می‎گذارده‎اند می‎تراشیدند یا شاید سر فرزندانی را كه برای قربانی نذر می‎كرده‎اند می‎تراشیدند. هر طور بوده است، تراشیدن سر غلام، علامت رقیّت بوده و از این جهت تراشیدن سر در این موقع علامت بندگی و اعتراف به این است كه همه مملوك حق و نیازمند به او هستند و او مالك و صاحب همه است و در عین حال یك نوع جهادی با انانیّت‎ها و منیّت های بشری است و در زمان ما هم همین گونه است كه تراشیدن سر برای بسیاری از اشخاص سرشناس و صاحبان مقامات و مشاغل مهم و جوانان و طبقه به اصطلاح متجدّد و روشنفكر و مترقی نماها دشوار است.
در مقام حلق یا تقصیر شاید برخی باشند كه ناخود آگاه تحت تأثیر برخی گرایش ها یا علاقه به زیبائی و اینكه یك عمر به داشتن موی سر و زلف عادت داشته‎اند با اینكه در معصیت خدا ریششان را می‎تراشیده‎اند مایلند سرشان را نتراشند و به فتوای تخییر عمل نمایند ولی مشاهده می‎شود همین افراد با اینكه از آغاز تصمیم به ترك تراشیدن سر می‎گیرند، به تدریج برنامه‎های سازنده و تربیت های روحی حج حالشان را عوض می‎نماید چنان كه به تراشیدن سر خود شایق می‎شوند و همان ها كه در تهران و نقاط دیگر مثل اروپا و آمریكا اگر مبالغ گزاف به آنها پیشنهاد می‎شد تا سر خود را بتراشند یا وضع آن را تغییر دهند قبول نمی‎كردند اینك با طیب خاطر و با كمال میل و رغبت می‎نشینند تا سلمانی با تیغ كذائی خود سر آنها را بتراشد. این هم یك نوع ریاضت و خلاف میل عمل كردن و مخالفت با هوای نفس است.
 

 

11. طواف وداع
علاوه بر طواف های واجب، مستحب است كه حج كننده پیش از حركت از مكه معظمه طواف دیگری بجا آورد به عنوان وداع كه به آن طواف وداع می‎گویند.
طبعاً طواف كننده در این طواف، توجّه بیشتر و خشوع و خضوع زیادتری دارد، زیرا بعد از این طواف دیگر موفق می‎شود یا نه، از این جهت با دل شكسته از خدا می‎خواهد كه بازگشت به مكّه معظمه و حج خانه‎اش را روزی او فرماید و دعا می‎كند و حوائج خود را از خدا می‎خواهد و مانند كسی كه بخواهد به سفری طولانی برود و با عزیزان خود با چشم اشكبار وداع نماید و آنها را یك یك در بغل گرفته و می‎بوسد. انسان در وقت طواف وداع همین حال را دارد با خانه كعبه معظّمه با حجرالأسود، با حجر اسماعیل، با مقام ابراهیم با در و دیوار و زمین مسجدالحرام با حال سوزناك وداع می‎نماید، دلش می‎خواهد كه میان او و میان مسجدالحرام و عبادت و نماز در این مسجد بزرگ كه «اَوَّلَ بَیْت وُضِعَ لِلنّاسِ» است مفارقت و جدائی نیفتد و از فیوض و رحمت هایی كه به این مسجد و عبادت كنندگان در آن متّصل و پیاپی نازل می‎گردد محروم نباشد، ولی خواه و ناخواه وداع انجام می‎شود و با دلی كه به تمام این اماكن تعلّق دارد، اندك اندك از خانه دور می‎شود و آرام آرام و آهسته آهسته راه می‎رود و قدم ها را كوچك برمی‎دارد كه دیرتر از مسجد خارج شود؛ گاهی می‎نشیند و قدری فكر و اندیشه می‎كند و گاهی بر می‎خیزد و چند قدمی می‎رود. گاهی به كعبه معظّمه نگاه می‎كند و گاهی به مقام ابراهیم و به این كیفیت از مسجدالحرام در حالی كه اصلاً میل بیرون شدن ندارد خارج می‎شود.
این حالات از هر جهت برای روح، ریاضت و تربیت است و نفس گرفتار به علائق دنیه دنیویه را به عوالم بالا و بالاتر و جهان معنویات نزدیك و متصل می‎سازد؛ عالمی كه از تعلّقات این عالم مادی و علائق شهوانی منزه است.
این خاطره‎ها برای همیشه در نفس انسان اثر می‎گذارد و هرچه هم آلودگی های بعدی به كارهای دنیا و مطالب حیوانی آدمی را احاطه كند، نورانیت این خاطرات كم و بیش در حدّ معرفت و رشد عقلی و روحی اشخاص دل را منوّر می‎دارد، و مانند برقی كه در بیابان در شب تاریك پرتو افكن گردد هر چند ضعیف باشد باطن را روشن می‎كند و روح انسان را نگاه می‎دارد و از قطع رابطه كلّی با مبدأ مانع می‎شود.

 

شنبه / 22 شهريور / 1393