اسم آن بزرگوار موسی و ملقّب به عبد صالح، عالم و باب الحوایج و لقب مشهور حضرت كاظم می باشد و كنیه مشهور ایشان ابوالحسن الاول است. عمر آن بزرگوار تقریباً پنجاه و چهار سال بود. در هفتم صفر سال 128 هجری متولد و در بیست و پنجم رجب سال 183 به دست سندی بن شاهك و به دستور هارون الرشید لعنة الله علیه مسموم و به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
فرازی از زیارت مختصه امام موسی بن جعفر علیه السلام
السَّلاَمُ عَلَیْكَ یَا مَوْلاَیَ یَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه
أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الْهَادِی وَ الْوَلِیُّ الْمُرْشِدُ وَ أَنَّكَ مَعْدِنُ التَّنْزِیلِ وَ صَاحِبُ التَّأْوِیلِ
وَ حَامِلُ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْعَالِمُ الْعَادِلُ وَ الصَّادِقُ الْعَامِلُ
یَا مَوْلاَیَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ مِنْ أَعْدَائِكَ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ بِمُوَالاَتِكَ
فَصَلَّى اللَّهُ عَلَیْكَ وَ عَلَى آبَائِكَ وَ أَجْدَادِكَ وَ أَبْنَائِكَ وَ شِیعَتِكَ وَ مُحِبِّیكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه
سلام بر تو اى مولاى من اى موسى بن جعفر و رحمت و بركات خدا بر تو باد
شهادت مىدهم كه تو محققاً امام و پیشواى هدایت كنندهی امتى و ولى حق و رهبر خلق و همانا تویى اصل و منبع تنزیل وحى الهى و صاحب مقام علم تأویل كتب آسمانى
و حامل علم تورات و انجیل و داراى مقام كامل علم و عدالت و صدق و حقیقت و عمل خالص طاعت خدا
اى مولاى من به درگاه خدا - از دشمنان تو بیزارى مىطلبم و به دوستى تو تقرب مىجویم
پس درود و رحمت و بركات خدا بر تو باد و بر پدران و اجداد و فرزندان و بر شیعیان و بر دوستان تو باد
دعاى حضرت كاظم علیه السلام
إِلَهِی خَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لَكَ وَ ضَلَّتِ الْأَحْلاَمُ فِیكَ
وَ وَجِلَ كُلُّ شَیْءٍ مِنْكَ وَ هَرَبَ كُلُّ شَیْءٍ إِلَیْكَ
وَ ضَاقَتِ الْأَشْیَاءُ دُونَكَ وَ مَلَأَ كُلَّ شَیْءٍ نُورُكَ
فَأَنْتَ الرَّفِیعُ فِی جَلاَلِكَ وَ أَنْتَ الْبَهِیُّ فِی جَمَالِكَ
وَ أَنْتَ الْعَظِیمُ فِی قُدْرَتِكَ وَ أَنْتَ الَّذِی لاَ یَئُودُكَ شَیْءٌ
یَا مُنْزِلَ نِعْمَتِی یَا مُفَرِّجَ كُرْبَتِی وَ یَا قَاضِیَ حَاجَتِی
أَعْطِنِی مَسْأَلَتِی بِلاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ آمَنْتُ بِكَ مُخْلِصاً لَكَ دِینِی
أَصْبَحْتُ عَلَى عَهْدِكَ وَ وَعْدِكَ مَا اسْتَطَعْتُ أَبُوءُ لَكَ بِالنِّعْمَةِ
وَ أَسْتَغْفِرُكَ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی لاَ یَغْفِرُهَا غَیْرُكَ
یَا مَنْ هُوَ فِی عُلُوِّهِ دَانٍ وَ فِی دُنُوِّهِ عَالٍ
وَ فِی إِشْرَاقِهِ مُنِیرٌ وَ فِی سُلْطَانِهِ قَوِیٌّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه
خدایا آوازها نزد تو با خشوع است و عقول نزد تو حیران
و هر موجودى از تو ترسان و هر ترسانى بسوى تو گریزان است
و هر چیز جز تو (جز به یاد تو) در تنگى است و نور تو همه موجودات را پر كرده است
پس تنها تو بلند مرتبهاى در بزرگوارى و نور و زیبا و پر بهایى در حسن و جمال
و تو بزرگى در مقام قدرت و تویى كه هیچ چیز تو را خسته و درمانده نمىسازد
اى نعمت بخش من اى دلگشاى من از هر غم و دلتنگى اى بر آرنده حاجت من
درخواست مرا عطا فرما به حق یكتایى خود من به تو ایمان آوردهام با اخلاص در دینم
صبح كردم در حالى كه تا بتوانم بر عهد و پیمان و وعده تو استوار باشم و بنعمت سوى تو رجوع كنم
و از گناهان بدرگاه تو استغفار كنم كه غیر تو كسى گناهان را نتواند بخشید
اى خدایى كه در نهایت بلندى مقام نزدیك است و در عین نزدیكى بلند مرتبهاى
و اشراق جمال تو روشنى بخش عالم است و پادشاهى تو در منتهاى قدرت است درود فرست بر محمد (ص) و آل او.
(مفاتیح الجنان، ص44)
سیره حضرت كاظم علیه السلام
-ابراهیم بن عبد الحمید گفت: وارد خانه موسى بن جعفر علیه السّلام شدم همان اطاقى كه در آن نماز میخواند در خانه جز حصیر و شمشیرى آویزان و قرآنى ندیدم.
-روایت شده آن حضرت نافلههاى شبانه را همیشه می خواند و آن را وصل به نماز صبح مى كرد بعد تعقیب میكرد تا آفتاب طلوع كند آنگاه سر بسجده میگذاشت تا هنگام زوال ظهر سر از سجده برنمیداشت.
- پیوسته چنین دعا میكرد: «اللهم انى اسألك الراحة عند الموت و العفو عند الحساب»
- به طورى از خوف خدا گریه میكرد كه محاسنش از اشك چشم تر مىشد.
-بواسطه كظم غیظ و حلمى كه داشت كاظم لقب داشتند
- شبها سراغ فقراء مدینه میرفت و زنبیلهائى كه محتوى پول (از طلا و نقره) و آرد و خرما بود، براى آنها میبرد و به فقراء میداد در حالی كه آنها نمیفهمیدند چه كسى به آنها كمك میكند.
-از همه بهتر قرآن كریم را حفظ داشت و از تمام مردم در خواندن قرآن خوشصداتر بود وقتى قرآن میخواند محزون می گردید و شنوندگان از شنیدن صداى آن جناب كه قرآن تلاوت می كرد بگریه مىافتادند.
(ترجمه بحار الانوار، ج 48 ، ص85-89)
كلمات قصار امام كاظم علیه السلام
- هر چیزى دلیلى دارد، دلیل عاقل تفكر است و دلیل تفكر خاموشى است.
- هر چیزى مركبى دارد و مركب عاقل تواضع است.
- خداوند انبیاء و پیامبران را نفرستاده مگر براى اینكه مردم بینش نسبت بخدا پیدا كنند.
- جواب كسى را خدا بیشتر مىدهد كه معرفت بیشتر بخدا داشته باشد.
- عاقلان در دنیا زاهدند و بآخرت متمایل و راغب.
- هر كه خوددارى كند از ریختن آبرو و حیثیت مردم خداوند از او میگذرد در روز قیامت.
- هر كه خشم خود را از مردم فرو خورد خداوند خشم خود را در قیامت از او برمیدارد.
- مثل دنیا مانند آب دریا است كه تشنه هر چه از آن بیاشامد بیشتر تشنه مىشود تا او را بكشد.
- از ما نیست كسى كه هر روز بحساب خود نرسد اگر كار نیك كرده باشد اضافه نماید و اگر كار بد نموده استغفار نماید و توبه كند.
- همنشینى با متدینین شرافت دنیا و آخرت است
( ترجمه جلد هفدهم بحار، ص 260-279)
نماز حضرت كاظم علیه السلام
نماز حضرت كاظم علیه السلام دو ركعت است در هر ركعت حمد یك مرتبه و توحید دوازده مرتبه
حكایت: فرزند پیغمبر
1. وقتى هارون الرشید وارد مدینه شد به زیارت قبر پیامبر اكرم صلّى اللَّه علیه و آله رفت. با او گروهى بودند و هارون جلو ایستاد و از روى افتخار گفت: (السلام علیك یا رسول اللَّه السلام علیك یا ابن عم) سلام بر تو یا رسول اللَّه پسر عمو.
موسى بن جعفر علیه السّلام پیش آمده فرمود : (السلام علیك یا رسول اللَّه السلام علیك یا ابتاه)
سلام بر تو یا رسول اللَّه بابا جان. رنگ صورت هارون تغییر كرد و آثار خشم در چهرهاش آشكارا دیده میشد.
(ترجمه بحار الانوار، ج 48 ، ص 88)
حكایت: هیبت و كرامت
وقتى هارون الرشید لعنة اللَّه تصمیم گرفت امام موسى بن جعفر علیه السّلام را شهید كند، از بین بردن او را به هر یك از سران مملكت و سپهداران پیشنهاد كرد، هیچ كدام قبول نكردند، نامهاى به نمایندگان خود در ممالك فرنگ نوشت كه برایم چند نفر بفرستید كه خدا و پیامبرشناس نباشند. من میخواهم به وسیلهی آنها كارى را انجام دهم.
پنجاه نفر را فرستادند كه آشنائى با اسلام و زبان عرب نداشتند. وقتى آمدند هارون آنها را گرامى داشت و احترام كرد. پرسید خداى شما كیست و پیامبرتان چه كسى است؟ گفتند: ما خدا و پیامبر نمىشناسیم. آنها را وارد خانهاى كرد كه امام علیه السّلام در آنجا زندانى بود تا او را بكشند. هارون الرشید از روزنه اطاق تماشا میكرد.
همین كه چشم آنها به امام افتاد اسلحه خود را انداختند و بدنشان به لرزه در آمد به سجده رفتند و گریه میكردند از ترحم به امام.
حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام دست بر سر آنها میكشید و به زبان خودشان با آنها صحبت میكرد و آنها اشك میریختند.
هارون كه چنین دید ترسید فتنهاى بر پا شود فریاد زد و به وزیر خود دستور داد آنها را خارج كنند. خارج شدند ولى عقب عقب مىآمدند به احترام امام علیه السلام و سوار بر مركبهاى خود شده بدون اجازه به طرف مملكت خویش رفتند.
(ترجمه بحار الانوار، ج 48 ، ص 88)