پنجشنبه: 1403/02/13
نسخه مناسب چاپSend by email
تشرف به قبرستان بقیع

حالات زیبای آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره در تشرف به زیارت ائمه علیهم السلام در قبرستان بقیع

 

بعد از زيارت روضه مطهره رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به سوى قبرستان بقيع روانه شدم قبرستان بقيع دو در داشت كه يكى از آنها هميشه بسته بود و آمد و شد از يك در بود كه روزانه ده‌ها هزار نفر از آن آمد و شد داشتند و زوار در فشار سختى واقع مى شدند كه از جمله خودم يك بار به قسمى در فشار ازدحام قرار گرفتم كه نزديك بود به كلى از پا درآيم.
هنگام ورود به قبرستان با الهام از آيه كريمه «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ انَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوي» پا را برهنه كردم و به سمت قبور مقدسه ائمه عليهم السلام متوجه شدم. ابتدا اذن دخول خواندم و آهسته قدم بر مى دارم،
با شدت اشتياقى كه به زيارت دارم، و از ايران تا مدينه منوّره براى كسب عنايات ائمه عليهم السلام آمده ام، آرام آرام قدم بر مى دارم عيناً مانند كسى كه يك گام به جلو بر مى دارد و يك گام به عقب بر مى گردد «يقدم رجلا و يؤخر اخرى» دل انسان با خبر است كه با چه منظره اسف انگيز و وضع توهين آميز روبرو مى شود پس هر چه ديرتر برسم از اين لحاظ كه ديرتر اين منظره را ببينم بهتر است.
تا به قبور مطهره نرسيده بودم فكر مى كردم آيا قبور در چه حالت است؟
آيا صورت ظاهر آنها به چه نحو است؟
خوب است قدرى دورتر بايستم كه اصلا چشمم به قبور ويران شده فرزندان عزيز على و زهرا عليهم السلام نيفتد.
هر چه نزديكتر مى شدم صداى ضجه و شيون و ناله مردم و احساسات آنها را كه مثل كسى كه عزيزترين كسانش را از دست داده ناله مى كردند بيشتر مى شنيدم.
شايد به طور يقين بتوان گفت كه در هيچيك از مشاهد اين قدر حال رقت به مردم و زوار دست نمى دهد.
ناچار بودم پيش بروم گاهى از پشت جمعيت سرم را قدرى بلند مى كردم كه نگاه كنم اما باز دلم راضى نمى شود اندكى جلوتر رفتم ناگاه چشمم به چهار صورت قبر افتاد كه اندكى از زمين بلندتر و بر سمت سر هر يك سنگ كوچكى نصب بود، صدايم به گريه بلند و اشكم مسلسل جارى بود، شنيده بودم كه وضع اين قبورعزيز به همين شكل‌ها است اما شنيدن كى. بود مانند ديدن، ديگر گريه به من فرصت نمى داد و توانائى اينكه سلام عرض كنم از فرط تأثر برايم نبود.
راستى نمى توان اين حال ناراحت كنند و اسف بار را تقرير كرد. به غير از قبور مطهره التفات به جاى ديگر نداشتم گريه‌ها كردم ناله‌ها داشتم نه من اينطور بودم كه همه و بسيارى به مراتب از من بيشتر نالان و گريان بودند مانند بانوى فرزند مرده مى گريستند. بالأخره در ميان اشك جارى و گريه و ناله شروع به زيارت كردم.
السَّلامُ عَلَيْكُمْ ائِمّة الْهُدي...
جمله هاى زيارت را مكرر مى گفتم دلم نمى خواست زيارت تمام شود، و آن حال با اينكه حال گريه و اندوه و تألم بود عوض شود.
به قدرى اين حال مرا راضى كرده بود و وجدانم را باز و شاد و نورانى ساخته بود كه توصيفش از عهده قلم و بيان خارج است.
احساس قرب، احساس حضور، احساس وجود ارتباط با اولياى خدا، درك توفيقى كه در تمام عمر آرزومند آن بوده و هستم، لذائذ و حالاتى است كه تمام دنيا و لذائذ عمر در برابر آن كم بها و بلكه بى بها است.

آنكس كه تو را شناخت جان را چه كند/فرزند و عيال و خانمان را چه كند
ديوانه كنى هر دو جهانش بخشى/ ديوانه تو هر دو جهان را چه كند

زيارت امين الله را هم خواندم بعد از زيارت دعا كردم و با دل سوخته خدا را خواندم براى مصالح مسلمين و عزت و سربلندى اسلام و تعجيل فرج حضرت مولى الورى امامنا المهدى المنتظر ارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا و سائر حوائج عمومى و شخصى به قدر معرفت و لياقت خودم كه هرگز در خور آن مقام اعلى نبوده و نيست و در بين آنهمه مردم با حال و
اخلاص و متوجه به هيچ محسوب نيستم دعا كردم. حيف و صد حيف كه من نمى فهمم و نمى توانم درجه و فقر و احتياج خود را به خداوند غنى بالذات و قاضى الحاجات درك كنم كه هر مرتبه اى از اين ادراك كه براى انسان حاصل شود فخر است، و مراتب عاليه افراد عالى مقام بر حسب درجاتى است كه در اين ادراك دارند. لذا بالاترين مقامات را حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم دارا است كه دركش و بينشش به فقر خودش به خدا و معرفتش به بى نيازى و غناى بارى تعالى از همه كس اقوى و اكمل است.
و زهى حالت انسان كه غنايش به درك فقرش حاصل مى شود و توانائيش به فهم ناتوانيش همانگونه كه حضرت زين العابدين عليه السلام در دعاى ابى حمزه به درگاه الهى عرض مى كند:
سَيّدي انَا الصَّغيرُ الَّذي رَبَّيْتَهُ وَ انَا الْجاهِلُ الَّذي عَلَّمْتَهُ وَ انَا الضّالُّ الَّذي هَدَيْتَهُ وَ انَا الْفَقيرُ الَّذي اغْنَيْتَهُ وَ انَا الْعارُ الَّذي كَسَوْتَهُ وَ انَا الْجائِعُ الَّذي اشْبَعْتَهُ

فقرهاى خود را بر شمارد و نعمت هاى خدا را بر خود متذكر گردد،

 

 

زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها

بارى اين مواقف و مشاهد مواقف دعا و توجه و توسل است اگر انسان غنيمت بداند و از بركات آن محروم نشود.
در نزديك قبر چهار امام سمت بالاى سر آنها قبرى است منسوب به حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها در اينجا هم فاطمه زهراعليهاالسلام را زيارت مى كنيد دوباره رقت و تاثيرم از گم بودن قبر دختر پيغمبر و بضعه آن حضرت و سيدة النساء تازه گرديد و گريه‌ام از نو آغاز شد با همان حال گريه زيارت خواندم، و بعد هم چون مى گويند اين قبر از
فاطمه بنت اسد كفيله پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم و مادر امير المؤمنين عليه السلام است آن معظمه را هم زيارت كردم و سپس به جناب عباس عموى معظم پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم سلام عرض نمودم و در اينجا و در روضه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم براى كسان و بستگان و ارحام و ذوى الحقوق و همسايگان و احباء و اصدقاى از اهل وطن و غيرهم زيارت نمودم.
سپس با دلى سوزناك و سينه اندوه چاك به زيارت ساير قبور مطهره مشرف شدم. نخست قبور دختران پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم زينب و رقيه و‌ام كلثوم را كه در سمت راست كسى است كه از زيارت ائمه عليهم السلام مراجعت مى كند زيارت كردم.
و بعد از آن نيز در همين طريق به قبور زوجات نبى صلى الله عليه وآله وسلم و امهات مؤمنين رسيدم، آنجا هم به طور شايسته رسم سلام و تحيت را بجا آوردم و فاتحه خواندم.
و از آنجا به فاصله كمى به قبور عبدالله بن جعفر طيار برادرزاده حضرت امير عليه السلام و داماد آن حضرت و قبر جناب عقيل بن
ابيطالب و ابى سفيان بن حارث بن عبدالمطلب پسر عموهاى پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم مشرف شدم در اينجا هم سلام و تحيت و عرض ادب نمودم و به وظيفه دوستى خاندان رسالت رفتار كردم.
سپس به زيارت قبر مطهر حضرت ابراهيم پسر عزيز و گرامى رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم مشرف شدم و آن حضرت را به زيارت مذكور در كتاب هاى زيارت و دعا زيارت كردم و بعد از آنجا به قبورى رسيدم كه
بعضى آنها را قبور مجروحين غزوه احد كه پس از بازگشت در اثر جراحات به شهادت رسيدند و بعضى قبور شهداى حرّه و بعضى آنها را قبور هر دو معرفى مى كردند، آنجا هم وظيفه سلام و زيارت انجام شد و از آنجا مسافت بالنسبه دورى را تا آخر قبرستان طى كرديم در اينجا نخست قبر جناب حليمه سعديه مرضعه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم را با كمال ادب و احترام زيارت نمودم و در پايين پاى ايشان زمين مسطحى بود كه صورت قبرى در آن نبود در آنجا هم كه حسب المعمول جناب فاطمه بنت اسد را زيارت مى كنند آن معظمه را به زيارت مذكور در كتاب هاى زيارت و دعا زيارت كردم و همچنين گفته مى شد كه قبر ايشان در پشت ديوار فعلى بقيع است كه روز بعد يا دو روز بعد كه براى زيارت بيت الاحزان حضرت زهرا
عليهاالسلام رفتيم در سمت چپ طريق صورت قبر منسوب به ايشان و صورت قبر ديگر منسوب به ابى سعيد خدرى است در اينجا نيز آن مكرمه را به همان زيارت كه در بقيع ايشان را زيارت كرده بودم مجدداً زيارت كردم و بالأخره قبر عاتكه و قبر صفيه دو عمه معظمه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و مرقد‌ام البنين مادر مكرمه حضرت ابى الفضل العباس عليه السلام را نيز زيارت نموديم در اينجا مخصوصاً خاطرات واقعه جانگداز كربلا و وفادارى و فداكارى حضرت ابى الفضل العباس و برادرهاى عزيزش مردم را غرق تأثر و گريه و شيون مى نمايد و اشعار‌ام البنين را هر كس ياد داشته باشد زمزمه مى كند:
لا تدعونى و يك‌ام البنين تذكرينى بليوث العرين
كانت بنون لى ادعى بهم واليوم الصبحت و لا من بنين
اربعة مثل نسور الرمى قد واصلوالموت بقطع الوتين
تنازع الخرصان اشلائهم فكلهم امسى صريعاً طعين
ياليت شعرى اكما اخبروابان عباساً قطيع اليمين
و در اينجا به مناسبت براى درك فضيلت و ثواب مرثيه اين ابيات را كه يكى از شعراى متعهد به عنوان زبان حال حضرت عباس به هنگام قطع دست هاى مباركش سروده است مى نگارم اميد اينكه از بركات آن محروم نشوم.
تو از من با وفاتر بودى اى دست
كه خود قربان شه بنمودى اى دست
اگر بيند تو را شاه وفادار
يقين سازد كه گشته بى علمدار
اگر بيند تو را شاه مدينه
بخواهد عذر ما را از سكينه
در تمام اين مشاهد و اماكن صفحات مختلفى از تواريخ اسلام در برابر چشم انسان مجسم مى شود و حوادث اعصار صدر اسلام يكى پس از ديگرى از جلو آن عبور مى نمايد.

 

سفرنامه حج
مرجع ولائی  آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره

 

چهارشنبه / 29 فروردين / 1403