وقتى امامت بهطور اطلاق و بىقید گفته مىشود، پیشوایى و سرپرستى و وجود الگویى و نمونه برتر و عالىتر و نمایش یك مكتب است. بهعبارتدیگر: مقصود از امامت در اصطلاح و هنگامى كه بدون قرینهاى ذكر شود، در لسان قرآن و نهجالبلاغه و سایر احادیث و روایات؛ منصب و مقامى است كه خداى تعالى به افرادى از خواص بندگان شایسته خود، كه انسان مافوقند، عطا مىكند و دارندگان آن منصب، كارگزاران خدا و نگهبان امر و شرع خدا، و گواهان بر خلق خدا و دستپروردگان خدا و در قیامت، مدافع پیروان خود و شفعاى آنها مىباشند. وارد بهشت نشود مگر كسى كه آنها را بشناسد و آنها نیز او را بشناسند، و وارد آتش نشود مگر كسى كه آنها را انكار كند و آنها او را انكار نمایند.
كتاب خدا و سنّت پیغمبر(ص) فقط توسط آنان شرح و تفسیر مىشود. هركس تند رفته باشد، باید بهسوى آنها باز گردد و آنان كه كند مىروند، باید خود را به امام برسانند.
امامان مانند نجوم آسمانند؛ هر زمان یكى از آنان از دنیا برود، دیگرى قائممقام او مىشود.[1] اگر سخن بگویند حقّ و راست مىگویند و اگر سكوت كنند، كسى بر آنان پیشى نمىگیرد.[2] درهاى حكم و حكمتهاى خدا در اختیار امام است.
امام حیات علم و مرگ جهل است، بردبارىاش از دانایىاش آگاهى مىدهد و ظاهرش از باطنش. امام از حقّ و قرآن جدا نمىشود و قرآن و حق نیز از امام جدا نمىشوند.[3]
امامان اركان اسلام و پناهگاه مردم مىباشند و حقّ بهواسطه آنها به نصاب و معیار خود قرار مىگیرد. آنان راسخان در علم هستند، خدا آنان را برگزیده و بلند گردانیده است.[4] هركس به امام تمسك جوید و در كشتى ولایت و ایمان به او بنشیند، نجات مىیابد.[5]
آیات كریمه قرآن در شأن آنها نازل شده و گنجهاى علم خدا به آنها عطا شده[6] و زمین از وجود امام خالى نخواهد ماند. امام یا ظاهر
و آشكار است، یا غایب و پنهان از انظار.[7]
امام رهبر سیاسى و فكرى و خلیفه خدا و حاكم و ولى امر است؛ یعنى همه این مقامات از شئون اوست.[8] او از جانب خدا ولىّ امر و حاكم و خلیفه است و اولویت به اموال و نفوس مردم دارد و بر اداره امور و كارها و احقاق حقوق و دفع و رفع ظلم و اجراى احكام و سیاسات و برقراركردن عدالت در بین مردم و حفظ نظام و تأمین امنیت و آسایش خلق و عمران زمین و فراهمساختن وسایل ترقّى و تعالى براى همگان، ولایت دارد. امر، امر او و فرمان، فرمان اوست.[9]
علماى كلام، «امامت» را تعریف فرمودهاند كه: ریاست بر كلّیه امور دین و دنیاى مردم است به واسطه پیغمبر[10]. نواحى شخصیت امام متعدد است و به اعتبار این نواحى، امام لقب خاص دارد. مثلاً یكى از القاب امام، خلیفةالله است؛ وقتى ازسوى خدا در نظر گرفته مىشود، وقتى ولىالله خوانده مىشود، بیشتر نظر به وسعت و گسترش اختیارات و توسعه منطقه نفوذ امر او و اولویتش بر اموال و انفس
و جهات دیگر است. وقتى او را وصى مىگویند، جنبه اختصاص او به پیغمبر و انتخاب او براى امور مربوط به پیغمبر و امام سابق و محرمیت او به اسرار و مأموریت هاى خاص و پاسدارى از امانات مهمّ الهى در نظر گرفته مىشود.
[1]. نعمانی، الغیبه، ص157 ـ 158.
[2]. نهجالبلاغه، خطبه 154 (ج2، ص44).
[3]. کوفی، مناقب الامام امیرالمؤمنین×، ج1، ص422 ـ 423، 493؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج2، ص260.
[4]. حرعاملی، الفصولالمهمه، ج1، ص387، 594؛ مجلسی، بحارالانوار، ج23، ص199؛ ج89، ص92.
[5]. کوفی، مناقب الامام امیرالمؤمنین(ع)، ج1، ص296؛ ج2، ص146؛ مغربی، شرحالاخبار، ج2، ص503.
[6]. صفار، بصائرالدرجات، ص124 ـ 125؛ کلینی، الکافی، ج1، ص192، 296؛ ابنحمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص522؛ بحرانی، ینابیعالمعاجز، ص24.
[7]. نهجالبلاغه، حکمت 147 (ج4، ص37)؛ ابنشعبه حرانی، تحفالعقول، ص170 ـ 171.
[8]. کلینی، الکافی، ج1، ص200؛ صدوق، الامالی، ص775.
[9]. آنچه در اینجا از اوصاف امام نوشته شد، اقتباس از قرآن مجید و اخبار معتبر و نهجالبلاغه است.
.[10] علامه حلی، الباب الحادیعشر، ص10؛ تفتازانی، شرحالمقاصد، ج5، ص234.