ممكن است مدیریت كلى سازمان کائنات را، به نحوى كه مستلزم شرك نباشد، به اینگونه عنوان كرد: عقلاً مانعى ندارد كه اداره سازمان
كائنات را به اذن خدا، انسان كاملى مانند نبىّ و ولىّ وقت عهدهدار باشد، نه به نحو استقلال كه اشكالات عقلى لازم بیاید و محاذیر عقیده یهود كه مىگویند:
«دست خدا (با زنجیر) بسته است».
پیش بیاید، بلكه به این نحو كه فرد مذكور جزء جنود حقّ و مظهر مرتبه:
(كُلَّ یَوْم هُوَ فِی شَأْن)؛[2]
«او هر روز در شأن و کاری است».
باشد و اداره امور كائنات توسط او، ظهور مدیریت مستقل ازلى و غیرمنقطع دائمى الهى باشد، و چنانکه این منصب بهطورجزئى براى ملائكه ثابت است و هركدام از آنان ـ باذنالله تعالى ـ در پُستى انجام وظیفه و مأموریت مىكنند و آیات قرآن مجید، مثل:
«و آنها که امور را تدبیر میکنند».
(فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً)؛ [4]
«و قسم به فرشتگان که کارها را تقسیم میکنند».
و احادیث بر آن دلالت دارند، مانعى ندارد كه بهطوركلّى ـ امّا به همان نحو كه براى ملائكه ثابت است ـ براى فردى از افراد بشر، كه اكمل خلایق باشد، ثابت باشد.
این احتمال ـ اگرچه شرك نبوده و اعتقاد به آن كفر و خلاف ضرورت نیست، و چهبسا كه بعضى از اخبار ضعیف هم دلیل آن شمرده شود ـ ثابت نیست، و دلیل محكمى از قرآن كریم و احادیث صحیح و معتبر، بر اینكه سازمان كائنات بهطوركلى به نبىّ یا ولىّ واگذار شده، و نبىّ یا ولىّ، عامل مطلق مشیّةالله و ارادةالله است وجود ندارد؛ هرچند ممكن است بعضى از اطلاقات را عدّه اى دلیل بگیرند، امّا آنچه به نظر حقیر رسیده و فعلاً در نظر است، این اطلاقات براى اثبات این مطلب كافى نیست. علاوهبرآنكه ظواهر آیات زیادى دلالت دارند كه بسیارى از افعال را خداوند متعال بلاواسطه انجام مىدهد:
«فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن میگوید: موجود باش، آن نیز بیدرنگ موجود میشود».
و اگر هم قابل حمل بر فعل بهواسطه بدانیم، یا حمل بر مجرّد صدور فعل از او بنماییم ـ خواه باواسطه باشد یا بدونواسطه ـ باتوجّهبه اینكه موارد بسیارى در قرآن و حدیث است كه با عدم قرینه، اطلاق و استناد فعل به خدا داده شده است و ظاهر در فعل بدونواسطه است، این همه ظواهر را نمىتوان توجیه و برخلاف ظاهر حمل كرد. درهرصورت این ادّعا دلیل محكمى ندارد، و قولِ به آن قول به غیرعلم است.
اگر گفته شود: به ملاحظه بعضى از احادیث، مثل:
«ما را از مرتبه ربوبیت و خدایى پایین آورید، سپس هرچه مىخواهید در فضل ما بگویید».
این مقام و منصب براى آن بزرگواران ثابت است.
جواب این است كه:
اوّلا: اعتبار این حدیث محقّق نیست و ضعیف است.
ثانیاً: این حدیث دلالت ندارد بر اینكه مناصب و افعالى را كه شك در تلبّس و صدور آن از آنان داریم، بر ایشان ثابت كنیم و محقّقالوقوع بگیریم، مثلاً معجزهاى را كه شك در صدور آن داریم، جهت وجود
این خبر، صادر بدانیم یا هر بخشش و اعطا و هر صدقه و هر فعل مستحب را به آنها نسبت دهیم، بلكه فقط در این موارد، نفى امكان این منصب یا نفی صدور معجزه كذایى از آنها جایز نیست، امّا مسئله این است كه امكان، غیر از وقوع است.
ثالثاً: نفى این منصب از نبىّ و امام، دلیل بر عدم كمال نفس قدسى آنها، و عدم صلاحیّت و شایستگى نفسانى آنها براى این منصب نیست؛ زیرا ممكن است به رعایت مصالحى كه خدا داناتر است، یا موانعى این منصب براى آنها نباشد، تا مردم غرق در توجّه به واسطه نشده و از ذىالواسطه غافل نگردند و قبل از واسطه و با واسطه و بعد از واسطه و بدون واسطه، خدا را دیده و به او توجّه كنند و او را قاضیالحاجات و کافیالمهمات و مجیبالدعوات و اقرب من حبلالورید، بدانند.
رابعاً: چنانکه قبلا گفتیم، توجیه و حملِ تمام ظواهر قرآن كه دلالت بر این دارند كه صدور بسیارى از افعال از خداوند متعال بدونواسطه است، عرفى نیست و دلالت فیالجمله آنها بر صدور افعالى از خدا بدونواسطه قابلانكار نیست، بنابراین با اتكا به مداركى مانند:
«هرچه میخواهید در فضل ما بگویید».
نمىتوان دست از این ظاهر برداشت.