جمعه: 7/ارد/1403 (الجمعة: 17/شوال/1445)

3 . نفس

نفس در لسان عرب و كتاب و سنّت و اشعار و بیانات فارسى و عربى، در معانى متعدد استعمال شده است كه به بعضى از موارد آن اشاره مى‌شود.

1ـ معناى اوّل این است كه نفس گفته مى‌شود و از آن، حیثیت و ناحیه وجود انسان قصد مى‌شود كه اگر كنترل نشود و عقل با كمك نیروى بازدارنده ایمان آن را در حدّ اعتدال بین افراط و تفریط نگاه ندارد، سبب شقاوت و سقوط انسان مى‌گردد، باید عقل با نیروى بازدارنده و راننده ایمان، نفوسى را كه سستى و وقوف و عقب‌ماندگى و تنبلى دارند به‌پیش براند و نفوس حادّ و سركش و افراطى را از طغیان بازدارد.

این بُعد وجود انسان، همان غرایز گوناگون او مثل غریزه شهوت،

 

غضب، حبّ ‌نفس، حبّ ‌جاه و سایر میل‌ها و غرایز است، اگرچه همه را تحت سه قوّه «شهویه و غضبیه و واهمه» مى‌شمارند، وجود انسان، میدان عملیات این غرایز و تنازع آنهاست و به این ملاحظه، «نفس در برابر عقل» گفته مى‌شود.

در قرآن مجید مى‌فرماید:

(وَأَمّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوى)؛[1]

«و آن‌كس كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوا باز دارد؛ قطعاً بهشت جایگاه اوست!».

هوایى كه در این آیه ذكر شده، ظاهراً همان هواى‌نفس و تأثیر غریزه زیاده‌طلبى بشر در غرایز دیگر است. زیاده‌جویى‌هاى نفس در اعمال غرایز و میل او به خوش‌گذرانى و عیش و تن‌پرورى و بیكارى و افراط در هواى‌نفس است كه باید نفس را از آن بازداشت و در این راه انسان باید تا آنجا جلو برود و ترقى كند كه دواعى نفسانى در اعمال این غرایز را در خود بمیراند، و معناى «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا»[2] را در خود حاصل سازد.

 

با این نفس باید مجاهده كرد؛ جهاد اكبرى كه پیغمبر(ص)  به مردمى كه از جهاد با دشمن خدا برگشته بودند، فرمود:

«مَرحَباً بِقَومٍ قَضَوا الْجِهادَ الْاَصْغَرَ وَبَقِیَ عَلَیْهِم الْجِهادُ الْاَكْبَرُ»؛[3]

همین جهاد با نفس است كه بسیار دشوار است و حتى بعضى از عواملى كه در جهاد با كفار یار و مددكار انسانند یا حداقل مانع نیستند، در اینجا در كنار نفس، با شخص مجاهد در ستیزند. و چه‌بسا انسان گمان كند كه نفس را رام كرده و بر آن مسلط شده است، درحالى‌كه همین گمان، از تسویلات و اغوائات نفس است و چنان نفس او را در معركه‌هاى مختلف مغلوب مى‌نماید كه بسا جبران آن شكست به‌زودى ممكن نگردد.

دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاست
نفس را هفتصد سر است و هر سری
 

 

كو به دریاها نگردد كم و كاست
از ثرى بگذشته تا تحت‌الثری

 

 

اگر انسان زمام نفس را در اختیار بگیرد، نفس یار و مددكار او در سلوك طریق كمال و سیر الى‌الله خواهد شد و ازسوى‌دیگر: اگر آن را به‌حال‌خود واگذارد، تقاضاهاى عجیب و غریب و مهلك و وحشتناك از او مى‌نماید و هرچه بیشتر به تقاضاى او توجه كند، تقاضاهاى خطرناك او بیشتر مى‌شود.

 

النَّفْسُ رَاغِبَةٌ إِذا رَغَّبْتَها
 

 

وَإِذا تُرَدُّ إِلى قَلِیلٍ یَقْنَعُ[4]
 

 

بارى، چه‌ بسیار قهرمانان و زورمندان كه در میدان نبرد با نفس مانند گنجشكى ضعیف، خوار و ذلیل مى‌باشند.

مردى، گمان مبر كه به پنجه است و زور كتف
با شیرمردیت سگ ابلیس صید كرد
 

 

با نفس اگر برآیى دانم كه شاطرى
اى بى هنر بمیر كه از گربه كمترى
 

 

و از بهترین اشعارى كه وضع نفس و چگونگى موضع‌گیرى در برابر آن را تشریح مى‌كند، این اشعار «بوصیرى» در قصیده معروف به «قصیدةالبردة» است.

النَّفْسُ كَالطفْلِ إِنْ تَهْمِلْهُ شَبَّ عَلى
كَمْ حُسِّنَتْ لَذَّةٔ لِلْمَرءِ قاتِلُهُ
وَخالِفِ النَّفْسَ والشَّیْطانَ وَاعْصِمهُما

 

 

حُبِّ الرِّضَاعِ، وَإِنْ تَفْطِمْهُ یَنْفَطِم
مِنْ حَیْثُ لَمْ یَدْرِ أَنَّ السَّمَّ فِی الدَّسَمِ
وَإِنْ هُمَا مَحَّضَاكَ النُّصْحَ فَاتَّهِمِ[5]
 

 

در حدیث است:

«جاهِدْ هَواكَ كَما تُجَاهِدُ عَدُوَّكَ»؛[6]
«با هوای‌نفست بجنگ کما اینکه با دشمنت جنگ می‌کنی».

 

از این حدیث و بعضى احادیث دیگر استفاده مى‌شود كه نفس به‌خودىِ خود مذمّتى ندارد؛ بلكه متابعت هواى او و تحت ضوابط عقلى و شرعى قرارندادن او، مذموم و خطرناك است.

چنان‌كه در نهج‌البلاغه از حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)  روایت است:

«إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْكُمُ اثْنانِ اتِّبَاعُ الْهَوى وَطُولُ الْاَمَلِ؛ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ، وَأَمّا طُولُ الْاَمَلِ فَیُنْسِی الاْخِرَةَ»؛[7]

«همانا ترسناك‌ترین چیزى كه من براى شما مى‌ترسم، دو چیز است: تبعیت هواوهوس و طولانى‌کردن آرزوها، كه تبعیت هوا و نفس از حقّ جلوگیرى مى‌كند و طولانى‌كردن آرزوها آخرت را به باد فراموشى مى‌سپارد».

2ـ معناى دوم این است كه گاهى نفس گفته مى‌شود و از آن، یكى از حالات و شئون مختلف آن قصد مى‌شود؛ مانند «نفس اماره» كه صاحب خود را به بدى امر مى‌كند، چنان‌كه در قرآن مجید مى‌فرماید:

(وَما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَاَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّی)؛[8]

«من هرگز خودم را تبرئه نمی‌کنم، که نفس(سرکش) بسیار به بدی‌ها امر می‌کند مگر آنچه را پروردگارم رحم کند!».

 

اگر الف و لام در كلمه «النفس» براى جنس یا استغراق باشد؛ ظاهر آن این است كه جنس نفس یا هر نفسى امّاره به سوء است؛ امّا با توجّه به آیات دیگر و احادیث و روایات و اینكه فطرت بشر بر هدایت و مسیر راه صواب است، این احتمال مردود است، چنان‌كه در حدیث است: امام زین‌العابدین(علیه السلام)  در برابر این سخن حسن بصرى كه گفت:

«العَجَبُ ممّنْ نَجا كَیْفَ نَجا»؛

«تعجب دارم از كسى كه نجات یافت، چگونه نجات یافت».

فرمود:

«العَجَبُ ممّنْ هَلَكَ كَیْفَ هَلَكَ»؛[9]

«تعجب دارم از كسى كه هلاك گردید چگونه (و چرا) هلاك گردید».

سخن حسن بصرى بر این مبناست كه: سیر عادى هركسى به‌سوى هلاكت است، لذا اگر كسى نجات یافت جاى شگفتى است؛ ولى رهنمود امام(علیه السلام)  این است كه مسیر عادى هركسى به‌سوى رستگارى و كمال و رسیدن به قرب الهى و وصال معنوى است؛ لذا اگر كسى نجات یافت، جاى تعجب نیست كه با فطرتى كه انسان دارد و با

 

وسایل و نعمت‌هایى كه در اختیار دارد و مى‌تواند از همه، در سیر الى‌الله تعالى یارى بگیرد و همه را با خود همكار سازد و بااین‌‌همه هدایت‌هاى فطرى و عقلى و شرعى هلاك گردد، این هلاكت جاى تعجب است.

بنابراین ظاهراً الف و لام در كلمه «النفس» براى عهد است و مقصود همان نفس امّاره است و مراد از نفس امّاره هم نفس انسان در حال سقوط و سیرهاى حیوانى اوست و در روایاتى كه در مذمّت نفس رسیده، مراد همین نفس است و دستوراتى كه براى تهذیب و تزكیه نفس و جهاد با آن رسیده یا مستقیماً به جهاد با این نفس نظر دارند یا پیشگیرى‌هایى را پیشنهاد مى‌نمایند كه نفس انسان متمایل به این حال نگردد و در سیر كمالى خود فعّال‌تر شود.

مقامات چهارگانه‌اى‌ كه علماى اخلاق با استفاده از راهنمایى‌هاى قرآن مجید و اهل‌بیت طى آن مقامات را توصیه نموده‌اند، یا خط جهاد با نفس است و یا مربوط به تكمیل نفس این مقامات، عبارتند از: «محاسبه» و «مشارطه» و «معاتبه» و «معاقبه»، چنان‌كه در احادیث نیز وارد شده است:

«حاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحاسِبُوا، وَزِنُوها قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا، وَتَجَهَّزُوا لِلْعَرْضِ الْاَكْبَرِ»؛[10]

 

«محاسبه نمایید خود را پیش از اینكه در معرض حساب روز قیامت قرار بگیرید، و بسنجید آن را پیش از آن كه سنجیده شوید و براى حساب روز قیامت آماده گردید».

و در روایات است: شخصى از بنى‌اسرائیل چهل ‌سال عبادت كرد و سپس قربانى نمود، قربانى او مقبول نشد. نفس خود را مورد عتاب و سرزنش قرار داد و گفت:

«ما أُوتِیتُ إِلاّ مِنْكَ وَمَا الذَّنْبُ إِلاّ لَكَ»؛[11]

«به من وارد نشد (آنچه وارد شد) مگر از تو و گناه نیست مگر براى تو».

به او خطاب شد: توبیخى كه به نفس خود كردى، از عبادت چهل‌ ساله‌ات بهتر است.

و در «مشارطه» مى‌توان نذر زجر از گناه را مثال آورد، چنان‌كه در «معاقبه» نیز مى‌توان به كفارات استشهاد نمود. بارى، از نام‌هاى دیگرى كه نفس به‌مناسبت شئون و حالات دیگر دارد؛ یكى «نفس لوامه» و دیگرى «نفس مطمئنّه» است.

 


[1]. نازعات، 40 - 41.

[2]. مجلسی، بحارالانوار، ج69،‌ ص59.

[3]. کلینی، الکافی، ج5، ‌ص13؛ صدوق،‌ الامالی،‌ ص553؛ همو،‌ معانی‌الاخبار،‌ ص160؛ حرعاملی، وسائل‌الشیعه، ج15،‌ ص161 - 163.

[4]. «نفس وقتی به آن رو بدهی زیاده‌خواهی کند و اگر به کم برگردانده شود به آن قناعت می‌کند».

[5]. «نفس مانند كودك است كه اگر او را به‌حال‌خود بگذاری، بر دوستی شیرخوارگی به‌بار می‌آید ‌و اگر از شیر بازگیرى، باز گرفته مى‌شود. چه‌بسا نیك جلوه مى‌كند براى آدم لذتى كه كشندة اوست، ازآن‌جهت كه نمى‌داند سمّ در چربى است. و مخالفت كن نفس و شیطان را و نافرمانى كن آنها را و اگر تو را خالصانه خیرخواهی نمایند، آنها را متهم بشمار و به آن بدبین باش».

[6]. صدوق، من لایحضره‌ الفقیه،‌ ج4، ص410؛ حرعاملی، وسائل‌الشیعه، ج15،‌ ص280؛ بوصیری،‌ قصیدةالبرده،‌ تراثنا،‌ ش23،‌ ص173 - 175.

[7]. نهج‌البلاغه، خطبه 42 (ج1،‌ ص92).

[8]. یوسف، 53.

[9]. ر.ک: سید مرتضی، امالی، ج1، ص113؛ مجلسی،‌ بحارالانوار، ج75، ص153.

[10]. حر عاملی،‌ وسائل‌الشیعه،‌ ج16،‌ ص99؛ مجلسی، بحارالانوار، ج67،‌ ص73.

[11]. حمیری قمی، ‌قرب‌الاسناد، ص392؛ طبرسی،‌ مشکاة‌الانوار، ص430؛ مجلسی، بحارالانوار، ج68،‌ ص228.

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: