بشر در زندگى اجتماعى و فردى، مرهون نعمت انتظار است؛ و اگر از انتظار بیرون بیاید و امیدى به آینده نداشته باشد، زندگى برایش مفهومى نخواهد داشت و بىهدف و بىمقصد مىشود.
حركت و انتظار در كنار هم مىباشند و از هم جدا نمىشوند؛ انتظار علّت حركت و تحركبخش است. آنچه مورد انتظار است، هرچه مقدّستر و عالىتر باشد، انتظارش نیز ارزندهتر و مقدّستر خواهد بود و ارزش مردم را باید از انتظارى كه دارند، شناخت:
یكى انتظارش این است كه پایان سال شود و رتبهاى بگیرد و حقوق و جیرهاش زیاد شود.
یكى دیگر انتظارش این است كه پایان سال تحصیلى برسد، گواهىنامه و مدركى بگیرد و بهوسیله آن، كار و شغل مناسبى تهیه نماید.
یكى منتظر است وضعش روبهراه شود تا خانواده تشكیل دهد و همسرى اختیار كند و از تجرد و تنهایى خود را خلاص سازد.
دیگرى منتظر است درآمدش بیشتر شود، خانه شخصى، ماشین
سوارى و ... خریدارى كند؛ یا اگر همت و نظرش بلند باشد، بیمارستان یا مسجد یا مدرسه یا كتابخانه و دارالعلمى تأسیس كند.
یك نفر انتظار دارد در فلان مناقصه یا مزایده برنده شود.
خلاصه همه منتظرند؛ كاسب منتظر؛ كشاورز منتظر؛ كنتراتچى منتظر؛ باغدار منتظر؛ صنعتگر منتظر؛ پدر، مادر و معلم همه منتظرند؛ بلكه ملّتها و جامعهها و حكومتها همه منتظرند.
رژیمهاى سرمایهدارى انتظار دارند كه قدرتشان بیشتر گسترش یابد و دنیا را شدیدتر به زیر یوغ بىرحم استثمار خود بكشند و خون ضعفا را بمكند.
رژیمهاى كمونیستى منتظرند انقلاب كمونیستى همهجا را زیر چتر خود بگیرد، و شدت فقر و جنگ و اختلاف طبقاتى تحول ایجاد كرده، اوضاع را به نفع آنها عوض كند تا كمونیسم، آزادىهاى فردى و حرمت انسانى را در كام خود فرو برد و افراد جامعه مانند یك ماشین یا یك مركز دامدارى كه وسایل خوراك و فربهشدن و خوردن و چریدن در آن فراهم شده باشد، منهاى انسانیت زیست كنند.
دانشجویان واقعى و محققان منتظرند با نیروى تفكّر و اندیشه، مشكلات علمى را حل كرده و هرچه بیشتر بر دانش و درك خود بیفزایند و دایره معلومات را توسعه دهند.
پزشك باایمان منتظر است نتیجه معالجات خود را در بیمارش ببیند.
«بگو: همه منتظرند پس منتظر باشید».
اگر انتظار در این دنیا كه عامل تدریج و تدرّج، تأثیروتأثّر، فعل و انفعال، و گذشت زمان است، از بشر گرفته شود، دیگر ادامه حیات برایش بىلذّت و بىمعنا است.
انتظار است كه زندگى را لذّتبخش و باروح و بامعنا مىسازد و شخص را به زندگى علاقهمند مىنماید.
یك درخت تا وقتى انتظار مىرود رشد كند و سایه داشته باشد و میوه بدهد، باقى مىماند؛ ولى وقتى از میوهدادن و از نمو و ترقى افتاد، آن را قطع مىنمایند و به جایش نهالى مىنشانند كه تا سالها چشم انتظار به رشد و نمو میوه آن بدوزند و آن را پرورش دهند و آبیارى كنند.
پس همه جهان و همه جامعهها و همه مردم و افراد، تا هستند و در سراشیبى سقوط و انقراض و فنا و مرگ و نیستى وارد نشدهاند، منتظرند و باید منتظر باشند.
[1]. طه، 135.