صبر در جهاد این است كه مجاهد راه خدا بهواسطة ایجاد جراحات و زخم اسلحه، پشت به میدان نكند و از زخمهای كاری، پریشانخاطر نشود و روحیهاش از یورش و حملة دستهجمعی قوای مسلّح دشمن ضعیف نگردد.
یكی از علل فتوحات مسلمانان در صدر اسلام این بود كه مسلمین برای كسب ثواب و فوز به قرب خدا در میدانهای نبرد، آسودهخاطر و با اطمینان، صابرانه جهاد میكردند. قرآن این مردم را مدح نموده، و از صبر آنان تمجید كرده است:
و در آیهای دیگر میفرماید:
این افتخار در میدانهای جهاد اسلامی در درجة نخست نصیب علی(علیهالسلام) و خاندان پاكش بود. آنان در هیچیك از جنگها از جهاد،
روی نگرداندند. علی(علیهالسلام) در جنگ بدر، حنین، احزاب و غزوات دیگر شركت داشت. او در نهایت صبر و تحمّل، ثابتقدم بود بهطوریكه در جنگ اُحد، نود جراحت بر بدنش وارد شد امّا همچنان میجنگید و از پیغمبر(ص) و اسلام مردانه و صادقانه دفاع مینمود.[3] برادر آن حضرت، جعفر بن ابیطالب در جنگ موته بیش از هفتاد زخم شمشیر و نیزه بر بدنش وارد شد.[4] آن مجاهد راه خدا، پرچم اسلام را نگاه داشت تا دستهایش را قطع كردند و همچنان ثبات ورزید تا او را برحسب بعضی تواریخ، به دو نیمه ساختند.[5]
حسین(علیهالسلام) به روایت ابناثیر[6] و مسعودی[7] و نقل عقّاد،[8] سیوسه طعن نیزه و سیوچهار زخم شمشیر و خنجر برداشت كه این شصتوهفت زخم به غیر از زخم تیرها بود.
عقّاد نقل میكند: مجموع جراحاتی كه اثر آن در لباس امامحسین(علیهالسلام) هویدا بود صدوبیست جراحت بود؛[9] حتّی از بعضی روایات استفاده
میشود كه مجموع جراحات وارده از شمشیر، تیر، نیزه و سنگ بر آن بدن عزیز خدا بیش از سیصدوده جراحت بوده است و تمام این زخمها از پیش رو و سینة مطهّر بر آن حضرت رسیده بود.[10]
حسین(علیهالسلام) با این كثرت جراحات باز هم جنگ میكرد و رجز میخواند و تا ممكن بود سواره و سپس پیاده به سپاه دشمن مردانه حمله میكرد؛ حتّی آن وقتی كه بر زمین میافتاد با كمك شمشیر برمیخاست و آن مردمی كه ننگ عالم انسانیّت شدند را از خود دور میگرداند و دفاع میكرد و صبر مینمود.
[1]. بقره، 177. «و صبرکنندگان در محرومیتها و نگرانیها و در هنگام حوادث مشکل».
[2]. بقره، 249. «چه بسیار شده كه گروهی اندك به اذن خداوند، بر گروهی بسیار، پیروز شدند و خدا با شكیبایان است».
[3]. قمی، تفسیر، ج1، ص116؛ مجلسی، بحارالانوار، ج20، ص54؛ ج108، ص279.
.[4] ابنکثیر، البدایة و النهایه، ج4، ص279 – 280.
.[5] ابنهشام، السیرةالنبویه، ج3، ص833؛ ابنکثیر، البدایة و النهایه، ج4، ص279؛ همو، السیرةالنبویه، ج3، ص 462.
[6]. ابناثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج4، ص79.
[7]. مسعودی، مروجالذهب، ج3، ص62.
.[8] عقاد، ابوالشّهداء، ص250.
[9]. عقاد، ابوالشّهداء، ص250.
[10] . معتمدالدوله، قمقام زخّار، ج2، ص468.