«حجّت» آن چیزى است كه بر صحّت یكى از دو طرف نقیض، مثل وجود و عدم چیزى به آن استدلال و احتجاج مىشود. همچنین دلالتى است كه بیانگر راه مستقیم باشد و حجج الهى (حجتهاى خدا) هر چیزى است كه خدا به آن بر بندگان خود احتجاج نماید، یا بهوسیله آن، بندگان خود را بهسوى خود هدایت كرده باشد.
بنابراین، معجزات انبیا همه حجت است، كل عالم حجت است، تمام آیات الهى و نعمتهاى غیرمتناهى، هر پدیده و هر مخلوق و اعضا و اجزاى آنها و نظاماتى كه در آنها برقرار است، همه حجّتند. جنبندگان دریا و صحرا و هوا، گیاهان و گلها، درختان و برگها و شكوفههاى آنها، و آسمان و زمین و آنچه در آنهاست، همه حجتهاى خدایند كه: «اگر تمام درختها قلم باشند و هفت دریا مداد گردند و بخواهند كلمات و آیات و حجتهاى حقّتعالى را بنویسند كلمات الهى تمام نخواهد شد».
«و اگر همه درختان روی زمین قلم شوند و دریا برای آن مرکب بشود و هفت دریا برای آن افزوده شود اینها همه تمام میشود اما کلمات خدا پایان نمییابد».
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفترى است معرفت كردگار
هر فرد از افراد انسان، خود و چشم و گوش و زبان و مغز و خون و استخوان و پوست و اعضاى ظاهر و باطن و سلولها و گلبولهاى سفید و قرمزش بر خودش و بر دیگران حجت است. عمر و زندگى و تندرستى و خلاصه همهچیز و همه اوضاع و فرازونشیبهاى آگاهىبخش و مناظر مختلف، همهوهمه حجّتند، كه اگر انسان به آگاهى نرسیده و این همه آیات را ندیده و از خط منحرف شده باشد، همه این حجّتها علیه او اقامه شده و او را محكوم مىنمایند و راه عذر را بر او مىبندند. قرآن مجید كتاب خدا و معجزه باقى حضرت خاتمالانبیا(ص) و احكام و هدایتهایش بر همه بشریت حجت است و آیات آن نیز هركدام حجت است. علاوه بر آنكه در خود آیات احتجاج و اقامه حجت بر معارف و عقاید دینى شده باشد. از بزرگترین حجّتهاى الهى یكى عقل است و دیگر نعمت وحى و نبوّت انبیا و امامت اوصیاست كه استمرار هدایت پیغمبران مىباشد.
عقل، نورافكن نیرومند و پرتابشى است كه درون جان انسان را روشن مىسازد و خیر و شر و نیك و بد را تمیز مىدهد و خداى تعالى بهوسیله آن انسان را بر سایر موجودات زنده این كره خاكى برترى داده است.
«نبوّت و امامت» نیز ظهور اسم «الهادى» و راهنماى عقل و میزان و معیار و نگهبان اعتدال و رساننده و مبیّن برنامههاى الهى و نسخههاى سعادت فكرى و عملى انسانند.
بشر از طریق نبوّت انبیا و امامت اوصیا، به برنامههاى سعادت روح و جسم و دنیا و آخرت و معارف یقینى هدایت مىشود و از چشمه زلال علوم و آگاهىهاى آن مىنوشد.
اگر انبیا نبودند و خداوند آنها را نفرستاده بود، هیچ راه قطعى و یقینى در اختیار بشر قرار نمىگرفت. فلاسفه و حكما با آنهمه فریاد و طمطراق نتوانستهاند در مسائلى كه فكر بشر را به خود مشغول نموده به یك زبان حرف بزنند و بهطورقطع نظر بدهند، حتى بسا یك فیلسوف در دوره زندگىاش، در این مسائل نظرات مختلف اظهار نموده و سرگردانى خود را در این مسائل آشكار مىكند.
امّا این انبیا و اوصیا بودند كه همه یكزبان و باكمال قاطعیت و سرشار از ایمان و یقین، این مسائل را براى بشر بازگو كردند و تاریكىها و تحیّرها و ضلالتها را از میان بردند.
هیچ صنفى از اصناف بشر بهقدر این صنف بر بشریت حقّ ندارد، لذا اینها حجج الهى هستند و اعظم و اتمّ آنها، شخص مقدّس خاتمالانبیا محمّد بن عبدالله(ص) و خلفا و جانشینان آن حضرت، على بن ابىطالب(علیه السلام) و یازده فرزند آن بزرگوار(علیه السلام) مىباشند.
و اگرچه آنطور كه گفته شد، حجّتهاى الهى بىشمار است و همه و هرچه هست حجّتند؛ امّا ظهور حجّیت این چهاردهتن چنان است كه همه حجج تحتالشعاع آنها قرار گرفته و هروقت
حجت و حجج گفته شود، این ذوات مقدّسه از آن فهمیده مىشود.
و امروز حجت مطلق، ولىّالله اعظم، حضرت صاحبالزمان مهدى منتظر(علیه السلام) مىباشد و چنان اسم حجت به این ذوات شریفه اختصاص یافته كه بسیارى از كتابهاى مربوط به امامت و حالات شریف آنها را كتاب الحجّة یا «الامامة» نام نهاده اند، مانند كتاب «الحجّة» از ابواب كتاب شریف الكافى، تألیف شیخ اجلّ اقدم كلینى+؛ بلكه از حدیث شریف مروى از امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهجالبلاغه[2] و كتابهاى دیگر از سنّى و شیعه استفاده مىشود كه: اگر زمین بدون حجّت باقى بماند، حجّتهاى خدا و بیّنات او باطل مىگردد، به این معنا كه حجّیت سایر حجج نیز به وجود امام و حجّت تمام مىگردد و اگر امام و حجّت نباشد، احتجاج به حجتهاى دیگر بر مردم، موجب قطع عذر آنها نمىگردد، و از معانى لطیف و امیدبخش در این باب، كلام حضرت علی(علیه السلام) است كه مىفرماید:
«من شاهدم براى شما و در روز قیامت اقامهكننده حجّت از شما (و مدافع از شمایم به حجّت) هستم».