پنجشنبه: 13/ارد/1403 (الخميس: 23/شوال/1445)

بحث كلى پیرامون دعا:

(وَقالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ)؛[1]

«و خداى شما فرمود: مرا بخوانید تا دعاى شما را مستجاب كنم و آنان كه از دعا و عبادت من اعراض و سركشى كنند، به‌زودى با خوارى و ذلّت وارد دوزخ شوند».

یكى از بخش‌هاى مهم كه با عقیده و تربیت و اخلاق، كمال ارتباط را دارد، دعاست.

«دعا» چنان‌كه بعضى از محققین فرموده‌اند، برحسب لغت به معناى «ندا» است و برحسب عرف و اصطلاح، توجّه به‌سوى خدا و طلب رحمت از او به‌طور فقر و مسكنت و خضوع است، و بر سپاس و ستایش و تسبیح و تنزیه بارى‌تعالى نیز اطلاق مى‌شود؛ زیرا سپاس و ستایش نیز نوعى درخواست و مسئلت عطا و موهبت است، چنان‌كه روایت شده: از عطا دربارة معنای قول رسول خدا(ص)  در تفسیر این خبر که حضرت فرمود:

«خَیْرُ الدُّعآءِ دُعائِی وَدُعاءُ الاَنْبِیَاءِ مِنْ قَبْلِی، وَهُوَ:
 
لا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَهُوَ حَیٌّ لا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَهُوَ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»؛[2]

«بهترین دعا، دعاى من و دعاى پیامبران پیش از من است و آن دعاى لا اله الاّ الله تا آخر جمله‌هایى كه نقل شد مى‌باشد».

سؤال شد. مقصود سؤال‌كننده این بود كه در این جمله، اگرچه تهلیل و تسبیح و تمجید و تقدیس ذات مقدّس الوهیت است؛ امّا درخواست و مسئلتى نیست و حاجتى در آن عرض نشده است پس چگونه رسول اكرم(ص)   برحسب این حدیث شریف، بر آن اطلاق دعا فرموده است؟

پاسخ این است که امیة بن صلت در مورد ابن‌جذعان مى‌گوید: «إِذا أَثْنى عَلَیْكَ الْمَرْءُ یَوْماً كَفاهُ مِنْ تَعَرُّضِهِ الثَّناءُ؛ وقتى مردى بر تو ثنا گفت، مدح و ثنایش، او را از بیان حاجت كفایت مى‌نماید». آیا ابن‌جذعان مى‌داند ثناخوان و مدّاح از ثنا و مدح او چه مى‌خواهد و رب‌ّالعالمین پروردگار جهانیان نمى‌داند كه از ثنا و مدح و حمد و سپاس و ستایش چه خواسته شده است؟! پس به‌طریق‌اولى، خدا به مقصود بنده‌اش از تهلیل و تحمید و تسبیح و دعا آگاه است.[3]

نیاز به دعا و توجه به عالم غیب و قدرت لایزال و غیرمرئى و

 

ماوراى اسباب و مسبّبات ظاهرى و مادّى و نیایش و ستایش و تقدیس و تمجید او و مسئلت حاجات از او، یك نیاز اصیل فطرى است كه در انسان وجود دارد و باید این نیاز برآورده شود.

مسلّم است كه در استفاده از این میل فطرى، مثل سایر میل‌هاى فطرى، چنان‌كه مى‌توان راه درست و صحیح را كه منتهى به كمال و سیر صعودى و قوّت روح و نشاط و اعتماد به نفس گردد، انتخاب نمود، ممكن است در اثر جهل و اغوائات شیطانى، سقوط در دركات مهلكى را براى انسان پیش آورد، همان‌ طور كه غریزه میل به غذا اگر به‌طور صحیح اعمال نشود، در اثر سوءتغذیه، نه فقط فایده این غریزه حاصل نمى‌شود؛ بلكه موجب زیان و ضرر و تلف جسم خواهد شد.

دعا روح را زنده و امیدوارى و نشاط به كار و عمل را تازه مى‌سازد و شخص را در برابر فشارها و سختى‌هاى روزگار نیرومند نموده و مانع از شكست او مى‌شود.

دعا با تسلیم و رضا به قضاى پروردگار منافات ندارد؛ بلكه عین تسلیم به حكم او و منبعث و برگرفته از ایمان به قضاوقدر و وسایل و اسباب و مسبّبات ظاهرى و غیرظاهرى است كه او به حكمت خود مقرر فرموده و با كل این امور، بندگان را به‌سوى صلاح

 

و سداد سوق داده و آنها را بین خوف و رجا قرار داده است.

استعانت و كمك‌خواستن و دعا و توجه به خدا در هنگام ورود مصائب و نزول بلاها، از انسان بیشتر ظاهر مى‌شود و با اشخاصى كه در حال آسایش و ناز و نعمت، خدا را به یاد آورند؛ بلكه از اقرار به او خوددارى مى‌نمایند؛ ولى وقتى مبتلا شدند و دستشان از همه‌جا كوتاه شد، رو به درگاه خدا مى‌آورند.

چنان‌كه در قرآن مجید مى‌فرماید:

(وَإِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْاِنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَـٰا بِجانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَآء ٍعَرِیضٍ)؛[4]

«ما هرگاه به انسان نعمتى عطا كردیم روى گردانید و دورى جست و هرگاه شرّ و بلایى به او روى آورد، زبان به دعا گشود و اظهار عجز كرد».

دعا سلاح پیامبران است، آنان نیز هنگام سختى‌ها و روبروشدن با جهالت‌ها و آزارهاى قوم دعا مى‌كردند و خدا را مى‌خواندند.

یكى از دعاهاى مشهور رسول خدا(ص) ، دعایى است كه اهل تاریخ و حدیث درضمن نقلِ خارج‌شدن آن حضرت از مكّه به طایف و برخورد با سفاهت و آزار اهل طائف روایت كرده‌اند.

اجمال حكایت به این صورت است كه پس از رحلت حضرت

 

ابوطالب، قریش بر رسول خدا(ص)  گستاخ[5] شدند و آن حضرت را

 

مورد اذیت‌هایى كه در حیات ابوطالب سابقه نداشت، قرار دادند؛ لذا پیغمبر(ص)  از مكّه به طائف رفت. در آنجا نیز از رسول خدا(ص)  با اذیت و آزار و بدرفتارى استقبال نمودند. در این موقع پیغمبر(ص)  خدا را به این دعاى نویدبخش كه حاكى از روح سرشار و ایمان و امید آن حضرت بود، خواند:

«اَللّهُمَّ إِلَیْكَ أَشْكُو ضَعْفَ قُوَّتِی وَقِلَّةَ حِیلَتِی وَهَوانِی عَلَى النَّاسِ یا أَرْحَمَ الرّاحِمِینَ. أَنْتَ رَبُّ الْمُسْتَضْعَفِینَ وَأَنْتَ رَبِّی إِلى مَنْ تَكِلُنِی؟ إِلى بَعِیدٍ یَتَجَهَّمُنِی أَمْ إِلى عَدُوّ مَلَّكْتَهُ أَمْرِی، إِنْ لَمْ یَكُنْ بِكَ عَلَیَّ غَضَبٌ فَلا أُبالِی، وَلكِنْ عافِیَتُكَ هِیَ أَوْسَعُ لِی. أَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِی أَشْرَقَتْ لَهُ الظُّلُماتُ، وَصَلَحَ عَلَیْها أَمْرُ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ مِنْ أَنْ تَنْزِلَ (یَنزِل) بِی غَضَبَكَ أَوْ یَحِلَّ عَلَیَّ سَخَطَكَ. لَكَ الْعُتْبى حَتّى تَرْضى، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلّا بِكَ»؛[6]

«خدایا به‌سوى تو شكایت مى‌نمایم ضعف نیرویم و كمى چاره‌ام و آسان بودنم را بر مردم، اى رحم‌كننده‌ترین رحم‌كنندگان! تو پروردگار مستضعفانى و تو پروردگار منى! مرا به چه كسى وامى‌گذارى؟ آیا به دورى كه با من به درشتى روبرو شود؟ یا به

 

دشمنى كه او را مالك امر من گردانى؟ اگر به من خشم نداشته باشى. پس پاك ندارم؛ ولیكن عافیت تو وسعت‌دارنده‌تر است از براى من. پناه مى‌برم به نور وجه تو كه تاریكى‌ها به نور آن روشنى یافت و امر دنیا و آخرت بر آن صالح گردید از اینكه غضبت را بر من نازل كنى یا خشمت را بر من وارد نمایى، به‌سوى توست عذرخواهى و توبه تا راضى شوى، و حول و قوه‌اى نیست مگر براى تو».

همچنین حضرت سیّدالشهدا امام‌حسین(علیه السلام)  روز عاشورا را با كمال ثبات و استقامت؛ بلكه شور و شوق به شهادت، از بزرگ‌ترین مصائب جانكاه و شدایدى كه تُهَمتنان تاریخ را به تسلیم و خضوع در برابر دشمن وادار سازد، استقبال كرد و دعا فرمود و بامداد آن روز، خدا را به این دعا خواند:

«اَللّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِی فِی كُلِّ كَرْبٍ، وَأَنْتَ رَجآئِی فِی كُلِّ شِدَّة، ...كَمْ مِنْ هَمٍّ یَضْعُفُ فِیهِ الْفُؤادُ وَتَقِلُّ فِیهِ الْحِیلَةُ، وَیَخْذُلُ فِیهِ الصَّدِیقُ وَیَشْمَتُ فِیهِ الْعَدُوُّ. أَنْزَلْتُهُ بِكَ وَشَكَوْتُهُ إِلَیْكَ رَغْبَةً مِنِّی إِلَیْكَ عَمَّنْ سِواكَ، فَفَرَّجْتَهُ عَنِّی وَكَشَفْتَهُ فَأَنْتَ وَلِیُّ كُلِّ نِعْمَةٍ وَصاحِبُ كُلِّ حَسَنَةٍ وَمُنْتَهى كُلِّ رَغْبَةٍ»؛[7]

 

«خدایا تو در هر اندوه مورد وثوق و اطمینان منى، و در هر شدت امید منى، بسا همّ و اندوهى كه دل از آن ضعیف مى‌گردد و چاره در آن اندك مى‌شود و دوست در آن شخص را وامى‌گذارد و دشمن در آن شماتت مى‌نماید. عرض كردم آن را به تو و شكایت كردم آن را به‌سوى تو، براى رغبت من به‌سوى تو و صرف میل و توجه من از ماسواى تو، پس آن را از من برطرف كردى و كفایت نمودى. پس تو ولى هر نعمت و صاحب هر حسنه و نیكى و منتهاى هر رغبتى».

مزیت دیگر دعا این است كه، عین شعور و التفات و توجه به خداى یگانه و صفات جلال و جمال او و التفات دعاكننده به فقر و هویت امكانى و ضعف و نقص ذاتى خود مى‌باشد. و این خود یكى از شریف‌ترین حالات انسان است كه خداى خود را كه واجب‌الوجود و خالق و بى‌نیاز و توانا و داناى مطلق است، بشناسد و هویت خودش را كه فقر و نیاز و نداشتن و ناتوانى و احتیاج است، نیز بشناسد و زبان حال و مقالش این باشد:

«سَیِّدِی! أَنَا الصَّغِیرُ الَّذِی رَبَّیْتَهُ، وَأَنَا الْجاهِلُ الَّذِی عَلَّمْتَهُ، وَأَنَا الضّآلُّ الَّذِی هَدَیْتَهُ وأَنَا الوَضیعُ الَّذِی رَفَعتَهُ، وأَنَا الخَائِفُ الَّذِی آمنتَةُ، وَالْجائِعُ الَّذِی أَشْبَعْتَهُ وَالعَطْشَانُ الَّذِی أَرَوَیتَهُ، وَأَنَا الْعارِ
 
الَّذِی كَسَوْتَهُ، وَأَنَا الْفَقِیرُ الَّذِی أَغْنَیْتَهُ»؛[8]

«آقاى من! من آن صغیر و كوچكم كه تو او را پروردى. و من آن جاهلم كه تو او را تعلیم دادى. و من آن گمشده       ام كه تو او را هدایت و راهنمایى كردى. و من آن گرسنه‌ام كه تو او را سیر گرداندى. و من آن برهنه‌ام كه تو او را پوشاندى. و من آن فقیرم كه تو او را بى‌نیاز كردى».

اگر غیر از این دعاها كه در قسمت عقاید و اصول دین و اخلاقیات و تعلیم‌وتربیت است، دست ما از منابع دیگر كوتاه بود همین دعاها براى هدایت انسانیت به‌سوى خدا و سعادت دنیا و آخرت كافى و كارساز بود.

دعاى كمیل، دعاى صباح، دعاى ابوحمزه ثمالى، دعاهاى صحیفه سجادیه و صحیفه علویه و سایر ادعیه كه در كتاب‌هاى دعا، مثل مصباح‌المتهجد شیخ طوسی و المصباح كفعمى و كتاب‌هاى سیّد بن ‌طاووس و كتاب دعا در الكافى و بحارالانوار، هركدام نه فقط كتاب دعاست؛ بلكه كتاب علم و معرفت و اخلاق است.

نمى‌توان دقایق عرفانى و نكات ارزنده و سازنده و حقایق بلند و تابناكى را كه در این دعاهاست، تشریح نمود. و نمى‌توان اوج

 

پرواز روح را در هنگام خواندن این دعاها و توجه به مضمون آنها بیان نمود.

بسیارى از مردم گمان مى‌كنند دعا در همان خواستن حوایج شخصى دنیوى و درخواست آب و نان و پول و خانه و شفاى بیمار خلاصه مى‌شود، غافل از آنند كه حیوانات هم به زبان حال یا مقال ـ چنان‌كه در داستان استسقاى سلیمان پیغمبر و دعاى مور و انصراف سلیمان از استسقا و اكتفا به دعاى مور نقل شده است ـ این درخواست‌ها و مسئلت‌ها را دارند و چه‌بسا كه خدا از بركت رفع نیاز از آنها، بندگان معصیت‌كار را نیز مشمول بعضى الطاف خود فرماید.

هرچه انسان بیندیشد و هرچه تصور كند، لذتى و حالى لذیذتر از دعا نخواهد یافت و هیچ‌چیزى مانند دعا روح را تازه و زنده نگه نمى‌دارد.

با دعا و بردن نام خدا، انسان وارد كارهاى پرمخاطره مى‌شود و خود را از ترس و بیم پاك مى‌سازد و از آن پیروز و موفّق بیرون مى‌آید.

دعا بر صفحه ناامیدى‌ها خط بطلان مى‌كشد و سستى‌ها و خستگى‌ها را زایل مى‌سازد.

در فضیلت دعا همین بس، كه در حدیث است:

 

«الدُّعآءُ مُخُّ الْعِبادَةِ»؛[9]

«دعا مغز عبادت و پرستش خداست».

یكى از معانى حدیث این است كه: عبادت شبیه به بدنى است كه مركب از اعضا و جوارح باشد و دعا به منزله مخ و مغز آن خواهد بود. بنابراین بنده در عین اینكه اسباب ظاهرى را فراهم مى‌نماید و آنها را كنار نمى‌گذارد؛ بلكه آنها را به دقت جمع آورى مى‌كند، همه‌چیز را از خدا مى‌خواهد و در حصول تمام مراتب و مطالب از خدا یارى مى‌طلبد.

ثروت اسلامى ما و به‌خصوص ثروت شیعى، در دعا غنى و سرشار از معارف و اخلاق و موجبات رشد فكرى و ترقى و تعالى معنوى است. اگر عبادتى مثل نماز انجام شود و دعا در آن نباشد، مثل پیكر بى‌مغز و بى‌مخ مى‌باشد.

و احتمال دارد معنا این باشد كه، هر عبادتى بنمایید، مغز آن دعا و خواندن خدا و مسئلت از اوست و چون پیرامون دعا و شرایط استجابت و موانع آن و اوقات و حالات و فرصت‌هایى‌ كه امید و استجابت دعا در آن بیشتر است و اینكه به ثنا و حمد خدا شروع شود و در آغاز و پایان آن

 

صلوات بر محمّد و ال محمّد(علیهم السلام) فرستاده شود و دعاهاى ماه‌ها و ایام و لیالى متبركه و ایام هفته و صبح و شام و براى قضاى حوایج خاص و برنامه‌هاى دیگر آن دستورالعمل‌هاى آموزنده و معرفت‌بخش بسیار است و باید تفصیل آن را در كتاب‌هاى حدیث و دعا مطالعه نمود.

در اینجا این بخش از سخن را با تقدیم شكر به درگاه خداوند متعال به پایان مى‌رسانیم، فقط به مناسبت و اشاره‌اى كه در ابتداى این بیان، به دعاى عالیةالمضامین شد كه شیخ اجل ابوعمرو عثمان بن سعید، نایب اوّل حضرت صاحب‌الامر(علیه السلام)  به ابوعلى محمّد بن همام املا فرمود و امر كرد آن را بخواند و سید بن‌ طاووس& در جمال‌الاسبوع بعد از ذكر دعاهاى وارده بعد از نماز عصر جمعه و صلوات كبیره، آن را ذكر كرده و فرموده است: اگر براى تو عذرى باشد از جمیع آنچه ذكر كردیم، پس حذر كن از آنكه خواندن این دعا را مهمل گذارى. پس به‌درستى‌كه ما شناختیم آن را از فضل خداوند ـ جلّ جلاله ـ كه ما را به آن مخصوص فرموده، پس به آن اعتماد كن. رساله را به این دعا خاتمه مى‌دهیم، امید آنكه مؤمنان و منتظران ظهور موفورالسرور آن قطب زمان و ولى دوران بر آن مداومت نمایند و این بنده گنهكار روسیاه و والدینم را از دعا فراموش نفرمایند.

وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین

 

«اَللّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَكَ؛ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَكَ. اَللّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَكَ؛ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ. اَللّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَكَ؛ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی. اَللّهُمَّ لا تُمِتْنِی مِیتَةً جاهِلِیَّةً، وَلا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی. اَللّهُمَّ فَكَما هَدَیْتَنِی لِوِلایَةِ مَنْ فَرَضْتَ طاعَتَهُ عَلَیَّ مِنْ وُلاةِ أَمْرِكَ بَعْدَ رَسُولِكَ صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَآلِهِ، حَتّى والَیْتُ وُلاةَ أَمْرِكَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَعَلِیّاً وَمُحَمَّداً وَجَعْفَراً وَمُوسى وَعَلِیّاً وَمُحَمَّداً وَعَلِیّاً وَالْحَسَنَ وَالْحُجَّةَ الْقآئِمَ الْمَهْدِیَّ صَلَواتُكَ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ...».[10]

 

 

[1]. غافر، 60.

[2]. مجلسی، بحارالانوار، ج83، ص256؛ مدنی شیرازی، ریاض‌السالكین، ج1، ص225.

[3]. مجلسی،‌ بحارالانوار، ج83،‌ ص256؛ مدنی شیرازی، ریاض‌السالکین،‌ ج1، ص225.

[4]. فصلت، 51.

[5]. ابوطالب شیخ قریش و بسیار معظم و مورد احترام و تجلیل بود، او یگانه حامى پیامبر بود، تا او زنده بود از پیغمبر خدا(ص)  حمایت مى‌كرد و مانع از تعرض و اذیت قریش به آن حضرت بود و برخلاف آنچه بعضى وانمود مى‌كنند كه اسلام افرادى مثل ابوبكر و عمر موضع مسلمین را در برابر قریش تقویت بخشید، كسى براى این افراد حسابى باز نكرد و یگانه كسى كه وجودش سبب خوددارى قریش از ایذاى پیغمبر(ص)  بود، ابوطالب بود، و لذا بعد از وفات ابوطالب، بااینكه این افراد در شمار مسلمین محسوب مى‌شدند، وجودشان كمترین اثرى در وضع اذیت قریش از آن حضرت نداشت و قریش در اذیت پیغمبر(ص)  به جسارت‌هایى كه در حیات ابوطالب طمع نداشتند، دست یازیدند، حتى اینكه سفیهى از سُفهاى قریش خاك بر سر مبارك آن حضرت پاشید.

ابن‌اسحاق مى‌گوید: وقتى این سفیه خاك بر سر مقدّس رسول خدا(ص)  ریخت، پیغمبر به خانه برگشت، یكى از دختران آن حضرت برخاست و خاك از سر مقدّس او مى‌شست و مى‌گریست، پیغمبر(ص)  به او مى‌فرمود: «گریه مكن دخترم! خدا از پدرت حمایت مى‌كند». مى‌فرمود: «قریش به من چیزى را كه مكروه و ناخوشم باشد نرساند، تا زمانى كه ابوطالب درگذشت». ر.ک: ابن‌هشام، السیرةالنبویه، ج2، ص26.

آرى ابوطالب اولین حامى و پشتیبان پیغمبر(ص)  بود كه حتى جان او را بر جان فرزند عزیزش على7 ترجیح مى‌داد و هنگامى كه مسلمین در شعب ابى‌طالب محصور بودند، شب‌ها خوابگاه پیغمبر(ص)  را تغییر مى‌داد و فرزند دلبندش على× را به‌جاى آن حضرت مى‌خوابانید. این ابوطالب است كه قصیده‌اى‌ در مدح پیغمبر(ص)  و اعلام حمایت و دفاع از او دارد كه مثل ابن‌كثیر دمشقى در تاریخ خود مى‌گوید: این قصیده‌اى‌ است بزرگ كه جداً رسا و بلیغ است و غیر از كسى كه به او نسبت داده شده (یعنى ابوطالب) كسى دیگر توانایى گفتن آن را ندارد. این قصیده از «معلّقات سبع» قوى‌تر و در اداى معنا بلیغ‌تر است. ابن‌کثیر، البدایة و النهایه، ج3، ص57.

این حقیر اضافه مى‌نمایم: پس از ابوطالب تا زمان ما نیز نظیر این قصیده گفته نشده. بر هركس كه مختصرى از تاریخ اسلام را بداند، هرچه مخفى بماند، این مخفى نخواهد ماند كه اسلام و تمام مسلمین تا روز قیامت مرهون خدمات و فداكارى‌هاى این ابرمرد تاریخ و بزرگ شخصیت قریش و عرب و فرزند عزیزش بَطَل اسلام و عالم اسلام و نفس رسول و سیف‌الله المسلول و خلیفة‌الله و ولىّ او على بن ابى‌طالب× است؛ امّا منافقان و ارباب سیاست و حزب بنى‌امیه و كسانى كه پس از پیغمبر(ص)  بر جهان اسلام مستولى شدند و نویسندگان و گویندگان مزدور آنها، به‌جاى قدردانى از این دو تجسم فداكارى و ایمان و آگاهى كه در اسلام از آنها سابقه‌دارتر نیست و عملیات و طاعاتشان بهتر و با ارج‌تر از طاعات و عبادات تمام امّت است، گفتند: ابوطالب اسلام نپذیرفته از دنیا رفت و فرزندش على را سال‌هاى سال بر منابرى كه با فداكارى‌هاى او برپا شده بود، سبّ و ناسزا گفتند و فضایلش را منكر شدند و تا توانستند روایاتى را كه در فضیلت آن حضرت است، تضعیف و تأویل نمودند و در مدح دیگران روایات جعل نمودند.

[6]. ابن‌هشام، السیرة‌‌النبویه، ج2، ص286؛ طبری،‌ تاریخ،‌ ج2، ص81؛ مجلسی، بحارالانوار، ج19، ص22.

[7]. طبری، تاریخ، ج4، ص321؛ مفید، الارشاد، ج2، ص96؛ ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج14، ص217؛ ابن‌اثیر جزری، الکامل فی ‌التاریخ، ج4، ص60؛ مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص4.

[8]. طوسی،‌ مصباح‌المتهجد، ص589؛ ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص165؛ کفعمی، المصباح، ص594؛ مجلسی، بحارالانوار، ج95، ص87.

[9]. طبرانی، ‌الدعاء، ص24؛ قطب راوندی، الدعوات، ص18؛ ابن‌فهد حلی، عدةالداعی،‌ ص24؛ متقی هندی،‌ کنزالعمال، ص2، ص62؛ حر عاملی، وسائل‌الشیعه، ج7،‌ ص27 - 28؛ مجلسی، بحارالانوار، ج90،‌ ص300، 302.

[10] . ابن‌طاووس،‌ جمال‌الاسبوع، ص315 - 319.

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: