4برنامه نصب و تعیین امام
از مطالب گذشته معلوم شد كه برحسب دلایل عقلى و نقلى، نصب و تعیین امام حقّ الهى است كه دیگران حتّى شخص رسول خدا(ص) را در آن مداخله اساسى نیست، و فرق جوهرى نظام امامت با سایر نظامها در همین است كه این نظام، نظامى است الهى، و به تعیین و نصب از جانب خدا مىباشد، و عهد خداست و عقلاً و نقلاً باید از سوى خدا باشد.
امّا عقل: براى اینكه مسئلة امامت از اهمّ مسائل مربوط به كمال بشر است، و خداوندى كه نسبت به بندگان خود این همه لطف و عنایت فرموده است، چگونه آنها را در چنین امر مهمّى یارى نمىفرماید و به خود وامىگذارد، بااینکه مفاسد بزرگى بر ترك آن مترتّب است.
اوصاف كامله و اسماءالحسناى الهى مثل ربّالعالمین و لطیف و منعم و حكیم و علیم و رحمان و رحیم و مفضل و رؤوف و محسن همه دلالت دارند بر اینكه این عنایت از جانب حقّ تعالى انجام شده است و مفهوم این اسماى حسنى و صفات علیا مطلق است و محصور در جهات تكوینى نیست و حصر آن در جهات تكوینى یا تشریعى غیر امامت با عقیده به ثبوت تمام تكوینى نیست و حصر آن در جهات تكوینى یا تشریعى غیر امامت با عقیده به ثبوت تمام صفات كمالیه و جمالیه ذاتیه و فعلیه براى خدا منافات دارد.
و همانطور كه «بعث رسل» و «انزال كتب» برحسب حكمت الهیه واجب است، «نصب امام و تعیین او» نیز لازم است.
ازجمله ادلّه این است كه برحسب آنچه گذشت و دلایل دیگر كه در كتابهاى كلام ذكر شده است، امام باید معصوم و در سایر صفات كمال، سرآمد و اكمل از تمام افراد بشر باشد و بر این جهات بهخصوص عصمت كه از امور نهانى و پنهانى است، غیر از خدا و كسانى كه با عالم غیب ارتباط دارند كسى آگاه نیست؛ لذا باید نصب امام از جانب خدا باشد.
و امّا نقل: از آیات قرآن و احادیث شریفه استفاده مىشود كه نصب امام از شئون الهى مىباشد و ازجمله آیاتى كه دلالت بر هدایت الهى و عمومیت و كمال آن دارند و به طلب هدایت از خدا و استمرار و عدم انقطاع آن در تمام ازمنه ارشاد و تأكید مىنمایند، استفاده مىشود كه: صفت «هادویت» الهى اقتضا دارد كه بندگانش را بهسوى امام، آن الگوى كامل و جلوه اسم «الهادى» و «الولىّ» و «الحاكم» هدایت فرماید.
بدیهى است صفت «هادویت تكوینیه و تشریعیه الهى»، مثل تمام صفات ذاتیه و فعلیه الهى در نهایت كمال است و در آنها هیچگونه نقصى فرض نمىشود و در مبدأ فیّاض علىالاطلاق هیچگونه بخل و امساك فیض نیست؛ بنابراین كمال فیّاضیت و هادویت او اقتضا دارد كه هم بندگانش را بهسوى امام هدایت كند و هم بهوسیلة امام آنها را مسئول هدایتهاى دیگر فرماید، چنانكه قبلاً هم اشاره شد.
نابغه عالم علوم معقول و منقول، علّامه حلّى(ره) در كتاب الفین هزار دلیل بر لزوم نصب امام بر خدا و اینكه شأنى از شئون الوهیت است، بیان فرموده است كه اهل نظر و مطالعه مىتوانند براى اینكه از استحكام مذهب تشیّع و نظام امامت آگاه شوند،
مستقیماً به آن كتاب كه مكرّر طبع شده و به كتابهاى دیگر مثل شافی سیّد عظیمالشأن مفخر علماى اسلام سیّد مرتضى و به كتاب تلخیصالشافی[1] مراجعه نمایند.
و ازجمله مباحثات ظریفى كه در این موضوع واقع شده، مباحثه معروفى است كه بین هشام بن حكم[2] و عمرو بن عبید بصرى[3] واقع شد. در این مباحثه هشام با بیانى رسا و پرسشهایى لطیف، عالم صغیر یعنى وجود انسان و اعضاى او را مورد سؤال و بررسى قرار داد و پس از پرسش از فایده چشم و گوش و دست، از مركز تعقّل و فرماندهى بدن سؤال كرد.
عمرو بن عبید گفت: قلب؛ یعنى خداوند متعال عقل را مركز و رئیس و صاحباختیار و مدیر و مدبّر وجود انسان قرار داده كه تمام حركات و فعّالیتها و كارهاى اعضا به امر و فرمان او و تحت اداره اوست و بر همه سلطنت و حكومت دارد.
هشام گفت: درصورتىكه خدا براى این بدن كوچك تو رئیس و مدبّر و صاحباختیار قرار داده است كه امور آنها مختلّ نشود و تحت انتظام باشد، چگونه براى این عالم كبیر، رئیس و مدیر و مدبّرى قرار نداده و امور آنها را مهمل گذارده است.
عمرو بن عبید از این بیانات لطیف و دقیق و شكل مباحثه كه عقل سلیم هركس به آن حكم مىكند، دانست كه این منطق، منطق محكم تشیّع و شاگردان مكتب امام جعفر صادق(علیهالسلام) است. طرف بحث خود را كه هشام بود شناخت، و از او احترام لازم به عمل آورد.[4]
[1] . ر.ک: طوسی، تخلیصالشافی.
[2]. از اصحاب معروف حضرت امامصادق و حضرت امامكاظم(ع) بوده است كه وفاتش برحسب نقل بعضی در سال 199 هجری اتّفاق افتاده و شرح حالش در كتابهای رجال مفصلاً ذكر شده است.
[3]. از علمای مشهور اهلسنّت است كه به سال 144 هجری درگذشته است. شرح حالش را در كتابهای رجال و تراجم مثل تهذیبالتهذیب ابنحجر عسقلانی (ج8، ص62 – 65) و الجرح و التعدیل رازی (ج6، ص246 – 247) و وفیاتالاعیان (ج3، ص460 – 463) ابنخلكان ببینید.
[4]. متن این بحث شیرین و منطقی را در كتاب عللالشرائع (صدوق، ج1، ص193 – 195)، ملاحظه فرمایید. این مباحثه را هشام در محضر امام جعفر صادق(علیهالسلام) نقل كرد و جمعی از علمای بزرگ اصحاب آن حضرت مثل حمران بن اعین و مؤمن الطاق و هشام بن سالم نیز حضور داشتند، و مخفی نماند احتجاجات ائمّه(ع) و اصحاب و شاگردان آن بزرگواران و علمای عالیقدر مانند شیخ مفید پیرامون امامت بسیار است. علاقهمندان میتوانند این احتجاجات را در بحارالانوار و سایر كتابهای مربوط به این موضوع مطالعه نمایند. ر.ک: کلینی، الکافی، ج1، ص169 – 171؛ صدوق، کمالالدین، ص207 – 209؛ طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص125 - 128.