پاسخ به چند پرسش دیگر
حضرت آیتالله العظمی صافی در پاسخ به سؤالاتی پیرامون کتاب پاسخ به ده پرسش، توضیحات ارزشمندی را مرقوم فرمودهاند که در ویراست جدید، به کتاب ملحق گردید و در ادامه میآید.
1. چه رابطهای میان بقای اهل زمین و وجود امام و حجّت است؟
موضوع اینكه وجود امام، امان از فنا و پایان دنیا و اهل زمین باذنالله تعالی و تقدیره میباشد برحسب اخبار متواتره از طرق عامّه و خاصّه، از جمله «اخبار امان» ثابت و مسلّم است و اخبار از این امور مانند اخبار از ملاحم و اوضاع مستقبل دنیا و تكویر شمس و انكدار نجوم و انشقاق سماء و امتداد و انبساط زمین و سیر جبال و تسجیر بحار و... فقط ازطریق وحی و اخبار پیغمبر صادق مصدّق قابلقبول و باورآور است و از اموری كه مستقیماً با برهان عقلی قابل اثبات باشد نیست.
و اگر صاحبان بعضی مسالك و اهل علوم عقلیه یا مدّعیان كشف و شهود برحسب نگرشهای خود خصوص دخل وجود امام را در بقای عالم ثابت بدانند و بر آن استدلال عقلی هم بنمایند چون خارج از فهم عامّه و بلكه اكثر خواصّ است و نیاز به اثبات مقدّمات دیگر دارد و ازنظر آنهاییكه در این مسالك سیر نمینمایند و اثبات این امور را با عقل، مقبول نمیشمارند راه صواب همان اتّكای به وحی و اخبار مخبر عن الله است كه وساطت و
سفارت او بین الخلق و الخالق به دلیل و معجزه ثابت شده باشد؛ بنابراین همین كه در عالم ثبوت و واقع این موضوع امكان داشته باشد با اخبار نبیّ ثابتالنبوّه و وصیّ ثابتالوصایه ثابت میشود و هر انسان مستقیمالذهن آن را میپذیرد و باور میكند و خلاصه مسائلی مثل:
از اموری نیستند كه عقل بتواند از آنها خبر دهد.
آیا عقل توانسته و میتواند از واقعهای مثل قتل عمّار به دست فئه باغیه، دهها سال قبل، خبر بدهد؟
آیا دلیل عقلی میتوانست مثل انبیای سلف، بشارت از ظهور پیغمبر آخرالزّمان محمد بن عبدالله (ص) بدهد؟
آیا عقل میتواند مثل وحی خبر از خروج عایشه و سگان حوئب بدهد؟
یا از جنگ جمل و معارضه زبیر با امیرالمؤمنین یا از شهادت امیرالمؤمنین (ع) و حضرت سیدالشهداء (ع) و صدها وقایع غیبیه دیگر خبر دهد؟ هیچ عقلی نمیتواند از این امور غیبیه خبر بدهد ولی با خبر نبیّ ثابتالنبوّه و وصیّ ثابتالوصایه پذیرفته میشود و ردّ آن بهعنوان اینكه دلیل عقلی ندارد جایز نیست؛ بلی! اگر در جایی دلیل قاطع عقلی بر عدم وقوع باشد مسئله دیگری است.
بنابراین برحسب این روایات معتبره و متواتره كه از آن جمله در نهجالبلاغه نیز از حضرت امیرالمؤمنین (ع) نقل شده كه فرمود:
و محدّثان بزرگ اهلسنّت نیز آن را روایت كردهاند، این فایده وجود امام غائب، كه وجودش امان اهل ارض است و بقای آن وابسته به بقای اوست، قابلانكار و تردید نیست.
امّا نقض و ردّ این دلیل نقلی به وقوع جنگها، ویرانیها، زلزلهها، آتشفشانها، سیلها، طاعونها، وباها و امور دیگر در طول دوازده قرن بلكه چهارده قرن و بلكه در تمام ادوار و اعصار و هر دور و كور، جوابش این است كه از این اخبار و احادیث، نفی كلّی این حوادث، كه طبیعت عالم و زمین مقتضی آن است و علاوه سنّتالله بر آن جاری شده است، استفاده نمیشود. اینها اموری است كه برحسب نظام مقرّر در این عالم طبیعت، حدوث آنها طبیعی است و غرض از اینكه امام، امان است این نیست كه با وجود امام، كسی بیمار نمیشود یا جنگی واقع نمیشود یا زلزله و حوادث دیگر اتّفاق نمیافتد؛ همه این امور در اعصار حضور انبیا و ائمّه علیهمالسلام اتّفاق افتاده و بعد از این هم اتّفاق خواهد افتاد.
غرض این است كه امام، وجودش در بقای اهل ارض، مؤثّر است وآنگاه كه زمین خالی از حجّت باشد زمین و نظامات آن به هم میخورد یا عوض میشود و:
میشود.
معذلك چون اسرار قضاوقدر بر ما معلوم نیست تأثیر وجود امام در منع از بروز همین حوادث طبیعی در مواردی مسلّم است؛ چنانكه اعمال مردم و خوب و بد در بروز و عدم بروز این حوادث مؤثّر است و صدقه و دعا دافع بلیّات عمومی و خصوصی است؛ حتّی استغفار، سبب نزول باران و بركات میشود و وجود سالمندان و كودكان و چرندگان نیز مانع از دفع بلا است.
چنانكه در خبر است:
مسئله فایده وجود امام را با این دید ایمانی باید بررسی كرد و در بیان این فایده هم با كسانی كه به عالم غیب و قضاوقدر الهی معتقدند حرف میزنیم.
وجود پیغمبر به صریح قرآن، امان از عذاب است؛ وجود قائممقام او نیز امان است؛ استغفار نیز امان است:
2. امامی كه در غیبت است چه فایدهای دارد؟
گفته شده كه نصب امام درصورتیكه غائب از انظار و متصرّف در امور و رتقوفتق و اصلاح احوال جامعه نباشد چه فائدهای دارد؟ و اصلاً چرا لازم میشود؟ و چرا بعد از اینكه غائب است و در جامعه حضور عینی ندارد عدم دخالت او در امور، مستند به مردم است؟ درحالیكه مردم بهواسطه وجود و حضور او در میان جامعه در معرض امتثال و اطاعت از فرامین و اوامر او قرار نگرفته و مخالفتی اظهار ننمودهاند تا بتوان غیبت و قیامنكردن آن حضرت را به اصلاح و انتظام شئون عموم و اعمال ولایت به مردم نسبت داد؛ لذا كلام محقّق طوسی كه عدم تصرّف امام را از ما و مستند به ما (یعنی مردم) میفرماید چگونه قابل توجیه و تحقیق است؟
در جواب میگوییم این ایراد كه فایده تعیین امامی كه بركنار از مداخله در اداره جامعه و حفظ مصالح عالیه اسلامی باشد چیست و نصب و تعیین او چرا لازم است به فرض ورود، اختصاص به امام غائب ندارد بلكه در مورد امام حاضری كه مبسوطالید نیست و از تصرّف در امور، ممنوع یا محبوس است نیز قابل طرح است بلكه در مورد نبیّ و پیغمبری كه مردم او را بهطور موقّت یا دائم، مانع از تبلیغ رسالت باشند نیز این سؤال هست.
امّا جواب كلّی این است كه باوجود عدم حضور مردم برای انفاذ اوامر امام یا استماع تبلیغ نبیّ و بلكه ممانعت از آن، چنانكه در عصر ائمّه قبل از حضرت صاحبالأمر علیهمالسلام واقع شد، تصرّفنكردن آن بزرگواران در امور،
مستند به مردم است؛ آنچه بر خدا لازم است اتمامحجّت و ارسال رسول و نصب امام و فرستادن شرایع و احكام است؛ اگر مردم، استقبال نكنند و همكاری ننمایند این فواید حاصل نمیشود ولی خداوند متعال به مقتضای حكیمیّت و رحیمیّت و رحمانیّت و ربانیّت و فیّاضیّت و هدایت و سایر صفات جمالیّه و برای اینكه حجّتی از عباد بر او نباشد:
و مصالحی كه خود، عالِم به آن است زمین و زمان را خالی از حجّت و صاحبالأمر نخواهد گذارد و همانطور كه در بعضی از روایات است:
وقتی قیام به این وظایف عامه ولایی بر امام واجب است كه مردم بهطور جدّی اظهار حضور برای فرمانبری و امتثال از اوامر او بنمایند؛ چنانكه از فرمایش امیرالمؤمنین (ع) در ذیل خطبه شقشقیه استفاده میشود:
آگاه باشید! سوگند به كسی كه دانه را شكافت و روح را آفرید، اگر نبود حضور حاضران، و اقامه حجّت به وجود یاوران، و پیمانی كه خداوند از علما گرفته است كه بر پرخوری ظالمان و گرسنگی مظلومان صبر نكنند البتّه افسار شتر خلافت را بر گردنش رها میساختم و محقّقاً درمییافتند كه دنیای شما در نزد من از آب دماغ بز بیارزشتر است».
بنابر این مبسوطالیدنشدن و قدرتنیافتن ائمه طاهرین علیهمالسلام بر اداره امور همانطور كه خواجه فرموده مستند به مردم است. در مورد حضرت صاحبالأمر (ع) نیز همین جهت معلوم بوده كه اگر ایشان هم در این اعصار مثل آبای كرامشان در بین مردم بودند و مأمورٌبه آن برنامه خاصّ نبودند حكومتهای وقت و مردم دنیاپرست همان معاملهای را كه با ائمه گذشته علیهمالسلام داشتند ادامه میدادند و بلكه با اطّلاع از بشاراتی كه به آن ظهور پیروز و جهانگیر شنیده بودند در فشار و اذیّت و آزار به آن حضرت تا سر حد شهادت در آن عصرهایی كه مقتضیات و شرایط ظهور، موجود نبود اقدام میكردند؛ چنانكه در آغاز و مقارن با ولادت آن حضرت و خصوص بعد از شهادت پدر بزرگوارش در مقام دستگیری آن حضرت برآمدند.
بنابراین اینكه عدم تصرّف آن حضرت در امور، به مردم مستند شود احتیاج به آزمایش و امتحان جدید نداشت و در كل، مسئله پیادهنشدن نظام امامت و رتقوفتق امور و به دست گرفتن زمام كارها برحسب تاریخ به متعهّدنبودن مردم به نظام الهی امامت ائمّه علیهمالسلام مستند بود؛ البتّه قضا و تقدیرات خداوند علیم، قدیر حكیم نیز در كنار وضع مردم برحسب بشارات
و احادیث به غیبت طولانی آن حضرت و پیشآمدها و حوادث و مسائل بسیار، سیر جهان را بالأخره به ظهور آن حضرت و تشكیل حكومت عدل اسلامی جهانی منتهی خواهد كرد و این، وعده الهی است:
بنابراین ظهور ولایت آن حضرت بدون حصول شرایط خاصّ و آمادهشدن جهان و تحقق تقدیرات الهیه امكانپذیر نخواهد بود و در غیر آن شرایط، موقعیت مثل موقعیتهای گذشته یا دشوارتر خواهد بود. مردم جهان باید در این اعصار امتحانات بسیار ببینند و دنیا دور و كورهای متعدّد را پشت سر بگذارد تا شرایط چنانكه خداوند فرموده فراهم شود؛ حتّی در روایات است كه تمام اصناف و صاحبان دعاوی به حكومت میرسند تا كسی نتواند بعد از ظهور آن حضرت ادّعا كند كه اگر من یا ما هم بودیم میتوانستیم این برنامه را پیاده كنیم.[11]
و بههرحال:
3. آیا در زمان غیبت، تصرّف امام (ع) در امور بهطور مطلق منفی است؟
این سالبه كلیه را كه آن حضرت از جمیع امور كنارهگیری داشته باشند و مستقیماً یا بهوسیله خواصّ خودشان و دیگران مطلقا در امور، تصرّف و مداخله نداشته باشند صحیح نیست؛ نه ما به سلب كلّی معتقدیم و نه كسی میتواند نسبت به آن ادّعای قطع و یقین بنماید؛ زیرا ممكن است چنانكه بیان كردهایم آن حضرت، توسط اولیا و خواصّ خودشان یا به هر شكلی كه مقتضی باشد دخالت نمایند. خلاصه، آنچه معلوم است این است كه به ظاهر، آن حضرت، مداخله كلّی و فراگیر در امور ندارند و این سلب غیر كلّی با ایجاب جزئی كه كسی نمیتواند آن را نفی نماید منافات و مناقضه ندارد؛ با اینكه ما امارات و نشانیهای بسیاری در طول تاریخ تشیّع از این مداخله غائبانه در موارد بسیاری داریم. حال اگر كسی هم شكّاك یا مغرض باشد و بگوید من باور نمیكنم در جواب، غرض ما بیان امكان این مداخله و ردّ سلب كلّی است و بهعبارتدیگر میخواهیم این شبهه كه: «امام در امور مطلقاً مداخله ندارند» را ردّ كنیم؛ زیرا این شبهه در صورتی وارد است كه عدم مداخله مطلق آن حضرت، ثابت و معلوم باشد و چون این موضوع (عدم مداخله مطلق) قابل اثبات نیست با وجود بشارات انبیای گذشته و پیغمبر اكرم (ص) ائمّه طاهرین علیهمالسلام اگر هم مداخله آن حضرت در امور ثابت نشود خللی در مسئله امامت و غیبت و شئون آن حضرت، وارد نمیشود و همان
مقدار كه تصرّف و مداخله ایشان درحدودی كه مصلحت است امكانپذیر باشد برای ردّ شبهه كافی است چنانكه در سایر افعال و صنایع و مخلوقات خداوند متعال اگر در موردی فایده پدیدهای و مخلوقی را كشف نكردیم و نتوانستیم برای آن فایده اثبات كنیم دلیل بر عدم فائده نمیشود كه از زمانهای كهن گفتهاند: «عَدَمُ الْوِجْدانِ لَا یَدُلُّ عَلَی عَدَمِ الْوُجُودِ».
این ظهور و این غیبت و آنچه در اخبار و احادیث از امور خارقالعاده رسیده است همه جزء سنن الهیه و به اراده خداوند حكیم علیم انجام میشود؛ همانطور كه معتقدیم در عالم تكوین و خلقت كار عبث و بیهوده واقع نشده و نمیشود و در اینگونه امور، همین نظام و برنامه جاری است.
ذَلِكَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ
4. مفهوم دقیق غیبت چیست؟
مفهوم غیبت ناشناختهبودن شخص آن حضرت بر مردم است و بااینكه ایشان را اشخاصی از هر گروه و فرقهای ببینند و نشناسند منافات ندارد و نیز مفهوم غیبت، پنهانبودن مردم از آن حضرت نیست تا كسی بگوید بنابراین چون نمیتوانند با مردم، تماس بگیرند نمیتوانند بعض فریادرسیها و استغاثهها را شخصاً یا بهوسیله خواصّی كه دارند جواب بدهند. همانطور كه تذكّر دادهایم ایشان در موسم حجّ شركت میفرمایند؛ به زیارت رسول اكرم (ص) و سایر اجداد بزرگوارشان علیهمالسلام میروند؛ قبور مؤمنین را زیارت و در تشییع جنائز، هر كجا مقتضی باشد، شركت میكنند. خلاصه، در حال غیبت، آن حضرت، اعمال و برنامههای خیر و عبادی و احسان به ضعفا را در حدودی كه در این شرایط خاصّ، قابل انجام است انجام میدهند و حكایات بسیار هم از این مقوله نقل شده است كه اگر هریك از آنها باوربخش و یقینآور نباشد كلّ آنها موجب قطع و یقین است. ولی در این جواب ما نمیخواهیم این موضوع را اثبات كنیم؛ میخواهیم نفی آن را و اینكه اعتقاد به امام غائب، مفهومش عقیده به خارجبودن آن حضرت از بین مردم و مجامع است ردّ كنیم و برای ردّ آن و دفع اشكال، همان امكان انجام اینگونه تصرّفات از ایشان كافی است.
ما حدود عقیده خود را به آن حضرت و غیبت اعلام میكنیم و كسی نمیتواند بگوید امام غائبی كه شما به او عقیده دارید كه نه كسی او را
میبیند و نه او كسی را میبیند با امام میّت تفاوت نمیكند. در اینجا فقط میخواهیم با عرض عقیده روشن كنیم بر این عقیده، كه دلائلی بر اثبات آن اقامه میشود فی حد نفسه ایراد و اشكالی وارد نیست چون عقاید از دو جهت مورد بررسی قرار میگیرد: گاه نفس عقیده، مورد ایراد عقلی یا نقلی است كه نخست باید آن را بررسی كرد؛ مثلاً عقیده به شرك یا تجسّم خدا یا حلول و اتّحاد و امثال این عقاید عقلاً مورد ایراد و ابطال قرار میگیرد یا عقیده به امامت ظالم، با نظر به خود این عقیده عقلاً و نقلاً باطل است، و در این صورت، اثبات آن برای شخص فلان ظالم قابل بررسی نیست.
در این جواب میگوییم: بر عقیده به امام غائب این ایرادات وارد نیست؛ چون این عقیده مفهومش عقیده به امامت شخصی كه در غیبت مطلق و مثل خارج از عالم ما باشد[12] نیست او در هر كجا بخواهد حاضر میشود و مردم را میبیند و مردم هم او را بدون معرفت به شخصش میبینند. حكایاتی كه هم نقل میكنیم ـ اگرچه چنانكه گفته شد فی الجمله و به نحو متواتر اجمالی ثابت است ـ این عقیده ما را، كه آن حضرت را در غیبت مطلق نمیدانیم، تأیید مینماید؛ بههرحال جهتی كه مورد ایراد است عقیده شیعه نیست و آنچه عقیده شیعه است این ایراد به آن وارد نیست.
5. آیا توقیع شریف برای اثبات ولایت عامه فقها، حجّیّت دارد؟
راجع به ولایت فقها بهطور عام در عصر غیبت در رساله ضرورة وجود الحكومة و ولایة الفقهاء فی عصر الغیبه بهطور مختصر بحث كردهایم، و راجع به توقیع شریف، اعتبار و حجّیّت آن ثابت است؛ زیرا شیخ ما صدوق رحمهالله در كتاب كمالالدین[13] از شیخ خود محمد بن محمد بن عصام كلینی ـ كه از طبقه دهم است ـ روایت كرده است و در اینجا از او با جمله «رَحِمَهُ اللهُ» و در موارد دیگر با جمله «رَضِیَ اللهُ عَنْهُ» تجلیل و تعظیم كرده است و او این توقیع شریف را از ثقةالاسلام كلینی و او از اسحاق بن یعقوب روایت كرده كه او بهوسیله جناب محمد بن عثمان رحمهالله نائب دوّم از نوّاب اربعه كتابی را كه متضمّن سؤالاتی بوده تقدیم كرد و به خط اشرف حضرت صاحبالأمر (ع) توقیعی در جواب، دریافت نمود و همچنین شیخ طوسی در كتاب الغیبه[14] این توقیع رفیع را از جماعتی از جعفر بن محمد بن قولویه كه از ثقات و اجلّاء در حدیث و فقه و صاحب تصنیفات بسیار و از طبقه دهم است و از ابیغالب زراری احمد بن محمد بن سلیمان از طبقه دهم كه او نیز از مشایخ و اجلّاء است و به جلالت قدر و كثرت روایت و «شیخ عصابه» و غیرذلك از القاب تعظیم و توصیف شده و از غیر این دو بزرگوار
روایت فرموده و آن بزرگواران از جناب كلینی و او از اسحاق بن یعقوب كه به احتمال قوی برادر كلینی بوده روایت كرده است و از اعتماد كلینی به او و احتجاج صدوق و شیخ طوسی (محمّدون ثلاثه) جلالت قدر و وثاقت وی نیز معلوم میشود؛ بنابراین نه تنها سند، ضعیف نیست بلكه بهنظر میرسد كه در كمال قوّت و اعتبار است؛ بهعلاوه، متن آن، كه متضمّن پاسخ مسائل مهمّی است، بر قوّت و اعتبار آن افزوده است و اباحه خمس در آن، دلیل بر ضعف آن نمیشود؛ نهایت امر یكی از اخبار تحلیل و اباحه است كه با آن در فقه مثل سائر روایات عمل میشود؛ مضافاً بر اینكه معلوم نیست سؤال از مطلق خمس بوده یا از خمس مبتلابه در اماء و جمله قبل از این عبارت كه میفرماید:
نیز قرینه است بر اینكه سؤال از مطلق خمس نبوده است؛ علیهذا تعرّض توقیع به حكم خمس، بهطور اجمال شاهدی بر ضعف آن نیست و توقیع رفیع در كمال اعتبار است.
6. وجود امام غایب چه تأثیری برای یك مؤمن دیندار دارد؟
پاسخ این سؤال واضح است؛ وجود امام از دو جهت باعث دلگرمی مؤمنین و حفظ تعهّد و موجب مزید شوق به اعمال صالح و انجام وظایف است؛ نخست: از جهت اطمینان و امیدواری و خوشبینی به آینده جهان و پیروزی نهایی حقّ بر باطل و پرشدن زمین از عدل و داد؛ این فایده روانی مهمّی است كه بر اصل عقیده به مصلح آخرالزّمان و ظهور منجی كه همه پیروان ادیان مخصوصاً مسلمانان به آن اعتقاد دارند مرتّب است؛ همه به آینده دنیا نظر دارند و منتظر آن عصر درخشان و دوران خلاصی هستند.
دوّم: از جهت حال حاضر و بقای التزامات اخلاقی و دینی و تعهّدات مذهبی، مفید و شوقانگیز و رغبتافزا است؛ نفس این عقیده كه ما فی الحال امام و ملجأیی الهی داریم كه از اعمال صالح و خیر ما مسرور میشود و از كارهای زشت ما مغموم و رنجیدهخاطر میگردد و برای ما و حوائج ما دعا میكند موجب ثبات و استقامت و قوّت روح و شكیبایی و پشتگرمی میشود و باعث میل به پرهیزكاری و پارسایی و حُسن عمل میگردد و خلاصه، مقرّب به طاعت و مبعّد از معصیت است.
7. چرا فلسفة غیبت، پس از ظهور، معلوم میگردد؟
در مورد سرّ غیبت نگفتهایم كه سرّ و فلسفه و حكمت آن منحصراً بعد از ظهور معلوم میشود بلكه گفتهایم كه سرّ و حكمت مهمّ و عمده آن بعد از ظهور ظاهر میشود و این به معنای نفی اسرار و حكمتهای متعدّد دیگر نیست و فرضاً هم اگر حكمت را منحصر به آنچه بعد ازظهور ظاهر میشود بدانیم اشكالی پیش نمیآید؛ چون ما برحسب احادیث معتبر، ثابت میكنیم كه غیبت و ظهور آن حضرت به امر خدا واقع خواهد شد؛ بنابراین اگر بگوییم حكمت غیبت بعد از ظهور ظاهر خواهد شد علامت تسلیم و ایرادنگرفتن به كار و تقدیر خداست؛ بهعلاوه ظهور علمی حكمت غیر از ظهور عینی و خارجی آن است كه بعد از ظهور حاصل میشود، مثل آنكه فایده و حكمت بعثت و رسالت حضرت خاتمالأنبیا (ص) قبل از ولادت آن حضرت و در اعصاری كه پیغمبران گذشته از آن خبر میدادند بهطور اجمال معلوم بود و روشن بود كه فواید بزرگ و مهمّی دارد امّا این فواید و بركات بعد از بعثت آن حضرت ظاهر شد و در هر عصر و هر زمان و هر روز تا زمان ما ظاهرتر گردیده و ظاهرتر خواهد شد.
امم گذشته كه از پیغمبرانشان بشارت رسالت محمدی (ص) را دریافت میكردند میدانستند كه فایده این رسالت، بزرگ و باعظمت است ولی تا آن حضرت، ظهور نفرموده و قرآن را برای بشریت نیاورده بود این فایده
چنانكه باید معلوم نبود و بعد از عصر رسالت، شـناخته و معروف شد و از این جهت ابنتیمیه و دیگری نمیتواند شبهه بنماید و اخبار معتبری را كه دلالت بر وقوع غیبت دارند انكار نماید. امثال او كه اخبار ابنصائد و دجّال و حتّی خبر او را با آن تفاصیل عجیب و غریب و غیرقابلقبول، میپذیرند و از حكمت این تفصیلات غیرمنطقی نمیپرسند، حقّ ندارند از حكمت ظهور امامزمان (ع) كه محقّقاً واقع خواهد شد سؤال نمایند.
باز هم یادآور میشوم كه: روح و اساس این اشكال، اصل عقیده به امامت آن حضرت را با این مبعدات و ملازماتی كه طرح شده مورد ایراد قرار میدهد؛ یعنی فكر و عقیده را از حیث محتوا و بهاصطلاح در عالم ثبوت، غیرمقبول میشمارد و نظر ما در این جوابها بیشتر متوجّه دفع این اشكال و ابطال آن میباشد. بهعبارتدیگر گاه، نبوّت پیغمبر یا امامت امام با ایراد به اصل فكر و عقیده به نبوّت عامّه یا امامت عامّه مورد اشكال یا انكار واقع میشود و گاه اثبات نبوّت یا امامت ـ كه در اصل حصول و تحقق، ممكن یا لازم و واجب است ـ برای شخص معیّنی مورد ایراد قرار میگیرد.
در این پرسش، مسئله معقولبودن امامت برای شخص غائبی كه بر وجودش در یك زمان بسیار طولانی اثری مرتّب نباشد و به آینده موكول باشد مورد ایراد شده كه اگر چنین شخصی در خارج هم وجود داشته باشد امامت برای او غیرمعقول و غیر قابل اثبات باشد.
مثل اینكه در مسئله جواز امامت ظالم و غیرمعصوم و غیراعلم، كبرای مسئله مورد ابطال است كه در نتیجه صغریات و جزئیات آن مثل امامت ظلمه و جهال و غیراعلم نفی میشود.
بنابراین در این جوابها نظر بر این است كه بگوییم امامت شخص غایبی كه بهطوركلّی از مردم جدا باشد و مردم از او غایب و او از مردم غایب باشد عقیده شیعه نیست و مقصود از غیبت، غیبتی است كه غایب و مغیبٌعنه در آن، از هم منفصل و جدا نیستند و ربط غایب با كسانی كه از آنها غایب شده مثل ربط آفتاب مستور به ابر با كائنات ارضی است؛ نه اینكه اجتماع آنها با یكدیگر ناممكن است.
غیبتی كه شیعه به آن معتقد است قاطع ارتباط كلّی نیست و معنایش پنهانبودن مغیبٌعنه از غایب نیست؛ لذا غیبت با آن فوایدی، كه گفته شد بر وجود امام مترتب است، منافی نیست.
وَآخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
جمادیالثانیه 1417
لطفالله صافی