هسته مرکزی نبوّات و ادیان حقّه و مابهالامتیاز عمده مکتب انبیا و پیامبران از مکتبهای دیگر، ایمان به غیب است.
انبیا ربط عالم محسوس و شهادت را به عالم معقول و غیب بیان کرده و بشر را با عوالم غیب آشنا میسازند.
ایمان به غیب یعنی ایمان به امور و چیزهایی که از حواسّ ظاهری پنهان است، خواه ادراک آن با حواسّ باطنی و قوّه عاقله ممکن باشد، مثل وجود خدا و صفات ثبوتیّه و سلبیّه او، و معاد و بهشت و دوزخ و فرشتگان؛ و خواه ممکن نباشد مثل حقیقت ذات و صفات خدا و حقیقت ملائکه و روح و خواه راجع به امور و حوادث گذشته و خواه مربوط به امور آینده باشد.
ایمان به خدا، ایمان به ملائکه، ایمان به عالم برزخ، ایمان به بهشت
و جهنّم و ایمان به وحی و آنچه پیغمبران از عوالم غیب و گذشته و آینده خبر دادهاند همه ایمان به غیب است.
ایمان به غیب، یا مستند به دلیل عقلی است، یا به دلیل نقلی، و اگر مستند آن دلیل نقلی باشد باید آن غیب چیزی باشد که امتناع وجود یا وقوع آن از راههای خردپسند معلوم نشده و وجود و وقوع آن را عقل احتمال بدهد.
وقتی عقل امکان وجود چیزی را تصدیق کرد یا بر اثبات امتناع آن راهی نیافت، با دلیل نقلی معتبر باور آن جایز بلکه بهحکم عقل لازم است.
ادیان آسمانی شرط قبول اعمال صالح را ایمان به غیب میدانند و تعدیل اخلاق و تکمیل و تکامل فضایل انسانی را وابسته به آن میشمارند و اصولاً دعوت پیغمبران و رهبران آسمانی در نفوسی تأثیر شایسته دارد که احتمال وجود عالَم غیب و امور ماورای این عالم محسوس را بدهند.
ایمان به ظهور مهدی و مصلح آخرالزّمان نیز ازجمله مطالب غیبی است که پیامبر اعظم اسلام(ص) از آن خبر داده و تصدیق او
واجب است.
همانگونه که وقتی پیغمبر(ص) خبر میداد احدی از مسلمانان در
راستی گفتار و درستی اخبار آن حضرت شکّ و تردید نمیکرد و همه آن را میپذیرفتند اکنون هم مسلمانان و مؤمنان به نبوّت آن حضرت همین باور و ایمان را دارند.
پیغمبر(ص) از حوادث عظیمتر و شگفتانگیزتر از ظهور حضرت مهدی(علیهالسلام) خبر داد، مثل تکویر شمس، تفجیر دریاها، انکدار و انتثار ستارگان، تسییر کوهها، انشقاق و انفطار آسمان، خروج دابّةالأرض و معاد و قیامت.
اینها همه خبر از غیب است و در قرآن پیشگویی و اخبار از حوادث آینده و چیزهای غیب بسیار است و ایمان به نزول وحی بر پیغمبر، با ایمان به این امور - اگرچه بهطور اجمال باشد - انفکاک ندارد.
روزی خواهد آمد که این حوادث و انقلابات عجیبی که پیغمبر و قرآن از آن خبر دادهاند واقع میشود و روزی هم چنانچه قرآن خبر داده و پیامبر(ص) و اوصیای آن حضرت درضمن صدها روایات مژده دادهاند مصلح آخرالزّمان ظهور میکند و اسلام جهانگیر خواهد شد.
خبرهای غیبی پیغمبر(ص) و ائمّه طاهرین(علیهمالسلام) از آینده از حدّ تواتر گذشته و معتبرترین مدارک و اسناد تاریخی بر آن دلالت دارد.
امروز از آغاز بعثت پیغمبر اعظم(ص) باورکردن خبرهای غیبی آن
حضرت آسانتر و منطقیتر است؛ زیرا در آن موقع هنوز گذشت زمان، صحّت و درستی آن اخبار را تأیید نکرده بود و هرچه ما بهسوی عصر پیغمبر(ص) برگردیم و تاریخ را بهسوی گذشته ورق بزنیم، زمینه این باور کمتر میشود، بهعکس هرچه جلو بیاییم و تاریخ اسلام را از آغاز بهسوی آینده آن ورق بزنیم، فکر و وجدان ما برای پذیرفتن این اخبار آمادهتر و ایمان ما کاملتر میگردد.
گذشت زمان و حوادث آینده روشن کرد که پیامبر اسلام(ص)، آینده را در روشنایی وحی پیشبینی کرده و میدیده و هرچه جلوتر آمدیم این روشنایی بیشتر شد.
آنگاه که این آیه را تلاوت میکرد:
«اگر شما شکّ دارید در قرآنی که ما بر بنده خود (محمد) فرستادیم، پس یک سوره مثل آن را بیاورید؛ و گواهان خود را بهجز خدا بخوانید اگر راست میگویید و اگر این کار را نکردید که هرگز نمیتوانید بکنید، طعن به قرآن نزنید و از آتشی که هیزمش مردم بدکار و سنگهای خارا و مهیّاشده برای کافران است، بترسید».
و آن زمان که میخواند:
«اگر جنّ و انس متّفق شوند که با پشتیبانی یکدیگر، کتابی مانند این قرآن بیاورند هرگز نخواهند توانست».
آن روز که صدوچهارده سوره قرآن را صدوچهارده معجزه جاودان اعلام میکرد و خبر میداد: «هرگز مانند یکی از این سورهها هم نتوانید بیاورید و جنّ و انس از آوردن به مانند قرآن ناتوانند».
آن روز که پیغمبر(ص) به مسلمانان میفرمود: «شما کلمه توحید را
بگویید و خدای یگانه را بپرستید تا عرب تسلیم شما شود و گنجهای کسری و قیصر به دست شما افتد و کشورها را فتح کنید».[4]
آن روز که میفرمود: «زمین برای من جمع شد و خاور تا باخترش را به من نشان دادند و ملک امّت من به آنچه برایم جمع گردید،
خواهد رسید».[5]
آن روز که از فتح مکه، بیتالمقدّس، یمن، شام، عراق، مصر و ایران سخن میگفت، و آن روز که در مکه به مشرکین میفرمود: «اجساد شما در «قلیب» افکنده میشود»[6] و از حال ابوسفیان خبر میداد که جنگ احزاب را بر پا مینماید.
در آن وقتی که از فتح خیبر به دست علی(علیهالسلام) خبر میداد[7] و ابوذر را
از آیندهاش باخبر میساخت که تنها زندگی خواهی کرد و تنها از دنیا خواهی رفت.[8]
آن زمان که پیش از جنگ بدر از کسانی که از سپاه کفار در بدر کشته میشوند اطّلاع میداد و میفرمود: «در اینجا فلانی کشته میشود و در این زمین فلانی»، و یکایک کفّاری را که در جنگ بدر کشته شدند نام برد.[9]
در آن زمان که به عمّار میفرمود: «تو را گروه باغی میکشند»[10] و به دختر عزیز و گرامیش فاطمه(علیهاالسلام) میفرمود: «تو اوّل کسی هستی از اهلبیت من که به من ملحق خواهی شد»؛[11] و به زنان خود میگفت:
«کدامیک از شماست که سگان حوأب بر او بانگ زنند و سوار بر شتر گردد و در اطراف او خلق بسیار کشته شوند»؛[12] و به عایشه فرمود: «نگاه کن تو آن زن نباشی»؛[13] و طبق روایت بیهقی[14] به او فرمود: «چگونهای ای حمیرا آنگاه که سگان حوأب بر تو بانگ زنند و تو چیزی را طلب میکنی که از آن بر کناری؟».
و به زبیر از جنگ جمل و طرفیت او با علی(علیهالسلام) خبر داد.[15]
آن روز که شهادت یافتن علی و حسن و حسین(علیهمالسلام) را صریحاً اعلام میفرمود؛ و در آن زمان که از جنگ علی(علیهالسلام) با ناکثین و قاسطین و مارقین خبر میداد[16] و قتل ذوالثدیه خارجی را در جنگ نهروان و خصوصیّات و نشانیهایش را پیشبینی میکرد[17] و از فتنههای بنیامیّه
و بنیالحکم و حکومت آنان و شهادت اهل عذرا (حجر و اصحاب او) مردم را مسبوق میساخت.[18]
آن روزها مسلمانان همه این خبرهای غیبی را باور میکردند؛ چون پیغمبر خدا از آن خبر داده بود و چون ایمان به رسالت خبردهنده
داشتند و چون معنای قبول رسالت و نبوّت، ایمان به صحّت و درستی خبرهای پیامبر از غیب است، ولی هرچه اسلام جلوتر آمد و صفحات تاریخ ورق میخورد این خبرهای غیبی بیشتر توجّه مردم را جلب کرد و آنهایی که کمباور بودند هم باورشان زیاد و ایمانشان محکم و استوار گردید.
خطبا و بلغای عصر رسالت، از آوردن سورهای مثل سورههای قرآن عاجز شدند و تا زمان ما که یکهزاروچهار صد سال از آغاز نزول قرآن گذشته و اینهمه دانشمندان سخنور و اُدبا و بُلغا و سخندانان مشهور که در این چهارده قرن دنیا به خود دیده و اکنون در جهان از مسیحیها و دشمنان اسلام از عربهای مسیحی و دیگران، سخنشناسان و سخنوران و فصحا بسیار هستند، کسی نیست که بتواند حتّی یک سوره مانند یکی از سورههای سه آیهای قرآن را بیاورد. اعجاز قرآن و صدق این خبر غیبی از زمان پیغمبر(ص) آشکارتر گشته، زیرا اگر امکان داشت با شدّت دشمنی و خصومتی که با اسلام دارند، تاکنون صدها کتاب مانند قرآن تألیف شده بود. اگر امکان داشت دستگاههای استعماری مسیحی شرق و غرب و مؤسسات تبلیغی آنها و سایر دشمنان اسلام چنین موضوعی را در مسابقه گذارده و با تعیین میلیاردها جایزه آن را عملی میساختند.
غزوه بدر پیش آمد و کسانی که پیغمبر(ص) نام برده بود، کشته شدند و اجسادشان را در «قلیب» افکندند. جنگ احزاب را ابوسفیان بر پا کرد. پیغمبر اکرم(ص) مکه را فتح کرد و بهزودی مسلمانان بیتالمقدّس، شام، عراق، مصر، ایران و کشورهای دیگر را فتح نمودند. خیبر به دست علی(علیهالسلام) فتح شد. ابوذر در رَبذه تنها از دنیا رفت. عمّار را سپاه معاویه که همان فئه باغیه بودند کشتند. حُجْر و اصحابش را به امر معاویه در عذرای دمشق شهید کردند. بعد از پیغمبر اوّلین کسی که از خاندان آن حضرت از دنیا رفت و به او ملحق شد فاطمه زهرا(علیهاالسلام) بود. امیرالمؤمنین و حسن و حسین(علیهمالسلام) به همان تفصیلی که پیغمبر(ص) خبر داده بود شهید شدند. علی(علیهالسلام) با ناکثین و قاسطین و مارقین جهاد کرد و ذوالثّدیه در جنگ نهروان کشته شد. عایشه جنگ جمل را بر پا کرد و در حوأب سگان بر او بانگ کردند و خلق بسیاری را به کشتن داد. بنیامیّه بر مردم تسلّط و بنیالحکم سلطنت یافتند و اسلام روز سرخی را که پیغمبر اعظم(ص) خبر داده بود از ستم آنها دید.
این خبرهای غیبی و اخبار غیبی بسیار دیگر، بهتدریج و مرور زمان واقع شد و علاوه بر اینها صدها خبر که وصیّ و جانشین و باب علم آن حضرت، علی(علیهالسلام) و سایر ائمّه(علیهمالسلام) از غیب دادند، مطابق واقع از آب در آمد.
بعد از این مقدّمه میگوییم ما میبینیم دهها بلکه صدها از خبرهایی که پیغمبر(ص) از غیب داده به شهادت معتبرترین مدارک و شواهد تاریخی یکی پس از دیگری واقع شد که اگر یک شخص عادّی هم فرضاً یکدهم یا یکصدم این خبرها را داده بود، در صحّت سایر اخبار او تردید نمیکردیم و باور مینمودیم؛ پس چگونه ممکن است در صحّت اخبار آن حضرت از حوادث آخرالزّمان و امتحانات شدید و آزمایشهایی که این امّت در پیش دارد و منتهی به ظهور حضرت مهدی ولیّ عصر(علیهالسلام) میشود، تردید داشته باشیم. باز هم بهخاطر توجّه بیشتر خواننده عزیز تکرار میکنیم: تعداد خبرهای غیبی آن حضرت بهقدری زیاد است که راه یافتن شکّ در آنها برای کسی که از عقل و فکر مستقیم بابهره باشد عادتاً محال است و هرکس تواریخ اسلام را که مضبوط و محفوظ است مطالعه کند، این ادّعا را تصدیق خواهد کرد.
با این وصف چرا ما در ظهور حضرت مهدی(علیهالسلام) که پیغمبر اکرم و اوصیای محترم - صلوات الله علیهم - با تأکیدات بلیغ و درضمن اخبار متواتر از آن خبر دادهاند، شکّ و تردید داشته باشیم.
ایمان به این ظهور لازمه ایمان به نبوّت پیغمبر(ص)، صحّت و درستی خبرهای غیبی آن حضرت است و از آن جدا نیست.
آن مسلمانانی که در آغاز بعثت هنوز وقوع این خبرها را ندیده
بودند، در صحّت خبرهای پیغمبر(ص) از غیب تردید نمیکردند، چگونه ما بااینکه وقوع بسیاری از آنها را دیده و یا به نقل یقینآور شنیدهایم، تردید کنیم.
حتّی افرادی مانند معاویه و عمروعاص، درستی این اخبار را نمیتوانستند انکار کنند چرا ما که امروز علاوه بر اخبار پیغمبر صادق مصدّق و اوصیای او، این شواهد قطعآور را نیز داریم، ایمان
نداشته باشیم؟
مسلمانان صدر اوّل اسلام در خبر پیغمبر از نزول عیسی و ظهور مهدی(علیهمالسلام) و فتن آخرالزّمان شکّ نداشتند، و همه معتقد بودند و ایمان داشتند که این اخبار صددرصد مطابق واقع و حقیقت است، بعد که مرور زمان و گذشت اعصار آنچه را پیامبر اعظم(ص) خبر داده بود بهموقع و در وقت خود نشان داد، در صحّت آن قسمتی که باید در آیندههای دیگر واقع شود شکّ و تردید هرگز راه نخواهد یافت.
اگر یک نفر به شما اطّلاع بدهد که فردا شخصی از فلان شهر با این علامات و نشانیها خواهد آمد و یک ماهِ دیگر ده نفر به این علامات وارد میشوند و پنج ماه دیگر پانصد نفر میآیند و یک سال دیگر هزار نفر میرسند و دو سال دیگر در آن شهر انقلاب میشود و حکومت تغییر میکند و بیست سال دیگر در آنجا جنگ روی
میدهد و پنجاه سال دیگر زمامدار آنجا را میکشند و صد سال بعد ... و دویست سال بعد ...
شما این خبرها را هرچند تصدیق نمیکنید ردّ هم نمینمایید، چون راه نفی احتمالِ صحّت آن بر شما بسته است، تا فردا صبر میکنید اگر آن شخص اوّل با آن نشانیها و علامات آمد تعجّب میکنید و احتمال صحّت خبرهای دیگر نزد شما قوّت میگیرد.
یک ماه بعد که آن ده نفر آمدند، احتمال شما تقریباً مبدَّل به قطع و یقین به درستی خبرهای او میشود.
خبر سوّم که واقع شد دیگر یقین شما ثابت میشود.
و بعد از خبر چهارم و پنجم اگر کسی صحّت این اخبار را انکار نماید و وقوع آن را بعید شمارد او را غیرمتعارف و شکّاک میشناسید.
پس هرچه خبرها بیشتر با واقع منطبق شود، در خبر ششم و هفتم و هشتم و نهم و ...، یقین و ایمان شما قوّت و ثباتش بیشتر میگردد.
اکنون میگوییم پیغمبری که صادق و مصدّق است و پیامبری او به معجزات و دلایل علمی و عقلی ثابت شده است، پیغمبری که دهها و صدها خبر او از غیب، صورت وقوع یافته و همچنین اوصیای او بهخصوص علی بن ابیطالب(علیهالسلام) به نقل کتب معتبر شیعه و اهلسنّت، خبرهای بسیاری از غیب دادند و واقع شد، خبر دادهاند که: «اگر از
دنیا باقی نماند مگر یک روز، خدا آن روز را آنقدر طولانی سازد تا مهدی ظهور کند و جهان را پر از عدل و داد سازد پس از آنکه از جور و ستم پر شده باشد»[19] و خصوصیّات و نشانههای این ظهور را نیز شرح دادند.
حال اگر کسی - پناه بر خدا - بگوید خبر پیغمبر و اوصیای او با واقع مطابق نیست یا تردید داشته باشد چه میکند با اقرار و اعتراف به نبوّت و پیغمبری او و اینهمه معجزات و براهین علمی که نبوّت آن حضرت را ثابت و محرز ساخته است؟
چه میکند با ایمانی که به نبوّت پیامبر خاتم و نبوّت سایر انبیا دارد، چون پیغمبران دیگر نیز ظهور مصلح آخرالزّمان را بشارت دادهاند؟
چه میکند با اینهمه خبرهایی که رسول اکرم(ص) از غیب داده و به مرور زمان در این چهارده قرن واقع و صحّت آن تأیید شده است؟
و اگر بگوید: پیغمبر چنین خبری نداده دستش را میگیریم و به کتابخانههای اهلسنّت و شیعه میبریم و میگوییم: مراجعه کنید به این
کتابها و مصادری که از هزار سال پیش تا حال تألیف شده، ببینید در چند مورد اخبار و روایات بهقدر این مورد رسیده است؟!
[1]. بقره، 3. «آنان که به غیب ایمان میآورند».
[2]. بقره، 23 - 24.
[3]. اسراء، 88.
[4]. ابناثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج2، ص324.
[5]. ابنماجه قزوینی، سنن، ج2، ص1304؛ طبرانی، المعجمالاوسط، ج8، ص200؛ ابنعبدالبر، الاستذکار، ج4، ص38، همو، التمهید، ج15، ص141؛ ج19، ص198؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج1، ص98؛ دحلان، السیرةالنبویه، ج3، ص103، 176.
[6]. تفسیر منسوب به امام عسکری(علیهالسلام)، ص295؛ طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص39؛ حر عاملی، اثباتالهداة، ج1، ص349؛ بحرانی، البرهان، ج1، ص254؛ همو، حلیةالابرار، ج1، ص111؛ مجلسی، بحارالانوار، ج17، ص343؛ ج19، ص267.
[7]. احمد بن حنبل، مسند، ج5، ص333؛ مفید، الارشاد، ج1، ص63؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج2، ص318.
[8]. طبری، تاریخ، ج2، ص371؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص51؛ قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج1، ص99؛ ابناثیر جزری، اسدالغابه، ج5، ص188؛ دحلان، السیرةالنبویه، ج3، ص191.
[9]. احمد بن حنبل، مسند، ج1، ص26؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج8، ص163؛ ابوداوود سجستانی، سنن، ج1، ص606؛ دحلان، السیرةالنبویه، ج3، ص189 – 190.
[10]. احمد بن حنبل، مسند، ج2، ص161؛ ج3، ص5؛ ج5، ص307؛ ج6، ص300، 311؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج8، ص186؛ مغربی، شرحالاخبار، ج1، ص407، 412، 490.
[11]. احمد بن حنبل، مسند، ج6، ص77؛ دارمی، سنن، ج1، ص37؛ بخاری، صحیح، ج4، ص183، 210؛ ج5، ص138؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج7، ص142؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج3، ص136.
[12]. ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج2، ص336؛ ابنطاووس، الملاحم و الفتن، ص223.
[13]. مغربی، شرحالاخبار، ج1، ص338.
[14]. بیهقی، المحاسن و المساوی، ج1، ص55.
[15]. دحلان، السیرةالنبویه، ج3، ص178.
[16]. مغربی، دعائمالاسلام، ج2، ص355؛ صدوق، معانیالاخبار، ص204؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص139 – 140؛ طوسی، الامالی، ص366؛ قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج1، ص123.
[17]. ابنابیعاصم، کتابالسنه، ص427؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج11، ص301.
[18]. یكی از خبرهای مسلّم پیغمبر اعظم(ص) از غیب كه در كتابهایی كه دو سه قرن پیش از وقوع آن تألیف و منتشر شده، ضبط و ثبت گردیده خبر آن حضرت است از ظهور آتشی در سرزمین حجاز بهطوریكه پرتو آن به شهرهای دور، مانند بصری شام برسد. پیغمبر اكرم(ص) از این واقعه خبر داد و جمعی از صحابه آن را روایت كردهاند و در كتابهایی كه در قرن سوّم تألیف و انتشار یافت ضبط گردید، مثل صحیح بخاری (م. 256 ق.)، صحیح مسلم (م. 261 ق.)، مسند احمد (م. 241 ق.)، (ج5، ص144)؛ المستدرک حاكم (م. 405 ق.)، (ج4، ص443) و المعجمالکبیر طبرانی (م. 360) (ج3، ص173) و این آتش با نشانیهایی كه از پیامبر(ص) روایت شده بود در شب سیّم جمادیالآخر سال 654 هجری قمری در نزدیكی شهر مدینه آشكار شد و از مسافت دور و چند روز راه دیده میشد و مدّت پنجاهودو روز باقی ماند و در بیستوهفتم رجب آن سال پایان پذیرفت (یعنی نزدیک چهار قرن بعد از مرگ بخاری و مسلم) كه شرح آن در كتب تواریخ مذكور است مانند: السیرةالنبویه، سید احمد زینی دحلان (ج3، ص187، 193)، در التذكره قرطبی (ج2، ص349)، الاذاعه (حسینی قنوجی بخاری، ص97)، الاشاعه (حسینی برزنجی، ص37). تاریخالخلفاء (سیوطی، ص309) و صحیح مسلم (ج8، ص180)، صحیح بخاری، كتاب الفتن (ج8، ص100)، وفاءالوفاء سمهودی (ج1، فصل16، ص113 – 114، 119 – 121). الفتوحاتالاسلامیه دحلان (ج2، ص62 – 67. عمدةالاخبار فی تاریخ مدینة المختار (ص125 ـ 127) و فصل فی ظهور نار الحجاز.
[19]. صدوق، عیون اخبارالرضا(علیهالسلام)، ج1، ص297؛ همو، کمالالدین، ص377، 577؛ کوفی، مناقب، ج2، ص173؛ خزاز قمی، کفایةالاثر، ص281؛ طوسی، الغیبه، ص180، 425؛ ابنصباغ مالکی، الفصولالمهمه، ج2، ص997، 1109- 1110؛ ماحوزی، الاربعین، ص208.