1. استمرار نظام امامت
آیا «نظام امامت»، با پایانیافتن دوره غیبت صغری و آغاز غیبت كبری در سال 329 هجری قمری، پایان یافت و پس از ظهور حضرت مهدی (ع) این نظام از نو برقرار میشود یا اینكه «نظام امامت» استمرار دارد؟
رژیم و نظام امامت، نظامی است الهی و انقطاعناپذیر و دوره فترت ندارد و در هر زمان و هر عصر وجود دارد؛ از عصر حضرت رسول اعظم (ص) تا حال تشكیل گردیده و برقرار بوده و هست؛ و تا دنیا باقی است، برقرار خواهد ماند؛ چنانكه امیرالمؤمنین (ع) فرمود:
«زمین از قائمی كه برای خدا حجّت باشد خالی نخواهد ماند و این حجّت یا ظاهر و مشهور است و یا بیمناك و مستور، برای اینكه حجّتهای خدا و بیّنات او باطل نگردد و از بین نرود».
بر هركس واجب است كه «نظام امامت» را بشناسد و به آن ایمان داشته باشد؛ و در هر زمان و هر مكان، فقط مردم باید از این نظام اطاعت كنند؛ و هركس، در هركجا و هر نقطهای از دنیا كه باشد و هر شغل و كاری كه
داشته باشد ـ لشكـری باشد یا كشوری، بازرگان باشـد یا پیشهور، دانشمند باشد یا دانشجو ـ باید مطیع این رژیم و فرمانبر این نظام و برنامههای آن باشد، تفاوت نمیكند كه این نظام بر اوضاع مسلّط باشد یا نباشد؛ و حكومتهای غاصب در امور، مداخله داشته باشند، یا نداشته باشند.
این حكومت است و دین است و سیاست است و رژیم و نظام؛ پس اگر یك فرد مسلمان در دورترین نقاط چین یا اروپا یا آمریكا یا هر منطقه دیگر باشد كه حكومتهای غیرشرعی قدرت سیاسی و اداره امور را در دست داشته باشند، همان یك فرد باید مطیع نظام الهی امامت باشد تا در نظام حكومت خدا باشد و باید دستورالعمل و برنامه كارش را ازطریق نظام امامت تعیین كند، حتّی اگر در منطقه تحت حكومت رسمی كفّار، زندگی میكند و كارمند مؤسّسات و وزارتخانهها و ادارات آنها نیز باشد باز هم باید فرمانبر نظام امامت باشد و از آن نظام دستور بگیرد و تابعیت آن را داشته باشد.
دوربودن از حریم و منطقه نفوذ رسمی این رژیم، شخص را از اطاعت و تابعیت آن، معاف نخواهد كرد.
ابوذر و سلمان و مقداد و عمّار یاسر و اینگونه شخصیتها، در حال تسلّط نظام غاصب، فرمانبر نظام امامت بودند؛ و امثال علی بن یقطین و محمد بن اسماعیل بن بزیع نیز، اگر چه به ظاهر در دستگاه هارون و حكومت بنیعبّاس وارد بودند، امّا درعینحال از نظام امامت، اطاعت میكردند.
متأسّفانه بیشتر مسلمانان به این مسئله بسیار مهمّ توجّه كافی نكرده و معنای «ولایت» را درك ننموده و از اهمیّت این بُعد آن، كه اطاعت باشد غفلت كردهاند و آنانكه خیلی مذهبی و متعهّد هستند، به انجام یك سلسله فرائض و واجبات، و ترك محرمات، اكتفا میكنند.
امّا از اینكه در حال حاضر چه تابعیتی باید داشته باشند، غفلت دارند و اگر تابعیت حكومتهای غیرشرعی را قبول نكرده باشند، تابعیت حكومت شرعی را هم آگاهانه نپذیرفتهاند و به تعهّدات و مسئولیتهایی كه در برابر آن دارند، توجّه ندارند و تابعیت حكومت شرعی را یك مسئله و وظیفه اسلامی نشمردهاند.
امّا طبق مذهب «شیعه» كه نظام امامت، رژیم دایم و مستمر است، همیشه و در تمام شرایط، تابعیت حكومت شرعی یك فریضه اساسی و عمده است.
رژیم امامت، یعنی حكومت خدا؛ و تابعیت این رژیم، تسلیم حكم خدا بودن و در منطقه حكومت خدا زیستن و به حكومت غیرخدا عقیدهنداشتن است.
تفاوت نمیكند در اعصاری كه ائمّه علیهمالسلام حضور داشتند و غاصبان حكومت، مانع از مداخله رسمی آنها در كارها بودند؛ یا در عصر غیبت كبری كه امام (ع) غایب میباشند، باید هر مسلمانی در این نظام امامت ثبتنام كند و از اینجا فرمان ببرد و شناسنامه حقیقی خود را از این حكومت بگیرد.
حكومت شرعی همیشه بر پا است و مرز و منطقه و كشور ندارد؛ هر كجا یك فرد متشرّع و یك مسلمان متعهّد باشد، آنجا در قلمرو فرمان این حكومت، محسوب است.
و این ملّت مسلمان و شیعه ایران بود كه در این واقعه به دنیا اعلام كرد تابعیت رژیمی را دارد كه رهبری آن با آیتالله مرحوم میرزای شیرازی قدسسره است و تابعیت رژیم استبدادی ناصرالدّین شاه را ندارد.
نظام امامت یكی از انقلابیترین و سازندهترین برنامههای اسلامی است[5] كه متأسّفانه از آن بهطوركامل در پیشبرد مقاصد و اهداف اسلام، امر به معروف و نهی از منكر و مبارزه با تجاوز و استضعاف، استفاده نمیشود؛ و چنانكه باید برای عموم تبلیغ نشده و ایمان به این نظام و ابعاد آن و تعهّداتی كه مؤمن به این نظام دارد، در یك سطح همگانی و بااهمیّت، عرضه نمیشود.
به نظر اینجانب، تمام یا عمده نقاط ضعف و عقبماندگیهای جامعه، از عدم توجّه به این برنامه و مشخّصنكردن تابعیت و ملتزمنبودن به لوازم عقیده به امامت و نشناختن آن، مایه گرفته است؛ و اینكه بسیاری امامت را در عصر حاضر یك امر اعتقادی خارج از عمل میشمارند و آن را مربوط به دوران و عصر حضور امام میدانند؛ و نمیدانند كه هماكنون نیز نظام امامت قائم و برپا است و فقط تبعیت از آن، راه نجات دنیا و عقبی است.
عقیده به نظام امامت و حكومت شرعی، در تمام شئون، قدرت سازندگی دارد، و شعبهای از عقیده توحید خالص است كه از آن انفكاك ندارد؛ و حدیث شریف معروف:
و چون اطاعتداشتن از نظامات دیگر، یك نوع شرك فكری و عملی است، حضرت امامصادق (ع) درضمن حدیثی میفرماید:
«دینی نیست برای كسی كه خدا را به ولایت پیشوای ستمكاری كه از جانب خدا نیست، عبادت كند».
و حضرت امامباقر (ع) میفرماید:
«خداوند متعال فرموده است: البتّه عذاب خواهم كرد هر رعیتی را كه در اسلام متدین گردد به ولایت هر پیشوای ستمكاری كه از جانب خدا نیست، اگرچه رعیت در كارهای خود نیكوكار و پرهیزكار باشد و البتّه عفو میكنم از هر رعیتی كه در اسلام متدین گردد به ولایت امام عادلی كه از جانب خدا باشد، اگرچه در ذات خود ستمگر بدكردار باشد».
از امثال این احادیث[9]، اهمیّت امامت و رهبری سیاسی، و نقش آن در اجتماع معلوم میگردد و اینكه اگر ملّتی و فردی در این اصل مسامحه كند و به نظامی كه بر اوضاع مسلّط است و به شرعیبودن آن، اعتنا نداشته باشد و در این موضوع خود را مسئول نشمارد اگرچه در كارهای دیگرش مواظب دستورات شرع باشد مستحقّ بازخواست و عذاب خواهد شد.
در عصر ما نیز حكومت شرعی بر این اساس برقرار است و هیچكس در ترك اطاعت آن و قبول نظامات دیگر معذور نیست و عقیده به وجود امام عصر (ع) و حیات آن حضرت، معنایش اعتقاد به وجود حكومت شرعی و لزوم اطاعت از اوامر و پیشنهادها و دستورات فقهای جامعالشرایط است.
خلاصه، التفات به این مطلب بسیار لازم است كه ما یك عقیدهای توحیدی داریم كه: لَهُ الْحُكْمُ وَلَهُ الْأَمْرُ، وَهُوَ الْحَاكِمُ، وَهُوَ السُّلْطَانُ وَهُوَ الْوَلِیُّ، وَهُوَ الْمَوْلَى وَهُوَ ... وَهُوَ ...؛ حكم برای خداست، و فرمان مختص ذات اوست و حاكم اوست و سلطان و ولیّ و مولا اوست و...
بنابراین، هیچكس و هیچ گروه نمیتواند بر كسی حكومت كند، ولایت و سلطنت ندارد، مگر به اذنالله و به حكم خدا؛ و همه مردم باید در تحت حكومت خدا و داخل در سلطانالله، و مطیع احكامالله و ساكن مملكتالله باشند.
پس حكومتهایی كه مِن جانبالله نیستند، طبق هر رژیم و برنامهای كه باشند، باطل، و اطاعت از آنها بالذّات حرام است؛ و فقط حكومت خلفای الهی و كسانی كه از جانب آنها نیابت دارند، شرعی و واجبالاتباع است و این منصب برای احدی غیر از آنها ثابت نیست.
خداوند متعال ما را به حقایق این امور هدایت فرماید.
وَآخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ