شنبه: 8/ارد/1403 (السبت: 18/شوال/1445)

ترس از غضب خداوند

مطلب دیگر كه در این بخش از دعاست، ترس از غضب خداست كه باید بنده خداشناس همیشه از غضب خدا در هراس باشد و مواظب رفتار خویش باشد. مبادا كاری از او سر زند كه مستوجب غضب و خشم خدا شود كه آسمان، زمین، همه‌و‌همه تاب تحمّل آن را ندارند. چنان‌كه در دعای كمیل است كه:

«وَهَذَا مَا لَا تَقُومُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ».[1]

غضب خدا مثل غضب‌های دیگر بندگان كه از سر احساسات تندروانه و كینه‎جویی‎های بی‎میزان و بی‎حدّوحصر برمی‎خیزد نیست، غضب خدا، غضب حقّ است و اگر كسی طوری رفتار كند كه گرفتار غضب خدا شود علامت این است كه طغیان و گردنكشی او در مرحله‎ای بسیار خطرناك رسیده است.

گاهی انسان معصیتی را در شرایط خاصّی به قول سنائی: «بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا» مرتكب می‎شود و پس از آن هم پیش

 

نفس خود، خود را خجل و شرمسار می‎بیند. آرزو می‎كند كاش آن گناه را مرتكب نشده و آن لكّه ننگ ـ از هر قبیل گناهی كه باشد ـ بر دامن او ننشسته بود. همان‌طوری ‌كه در دعای ابوحمزه است:

«إِلَهِی لَمْ أَعْصِكَ حِینَ عَصَیْتُكَ وَأَنَا بِرُبُوبِیَّتِكَ جَاحِدٌ وَلَا بِأَمْرِكَ مُسْتَخِفٌّ وَلَا لِعُقُوبَتِكَ مُتَعَرِّضٌ وَلَا لِوَعِیدِكَ مُتَهَاوِنٌ لَكِنْ خَطِیئَةٌ عَرَضَتْ‏ وَسَوَّلَتْ لِی نَفْسِی‏ وَغَلَبَنِی هَوَایَ وَأَعَانَتْنِی‏ عَلَیْهَا شِقْوَتِی وَغَرَّنِی سِتْرُكَ الْمُرْخَى عَلَیَّ».[2]

این گنهكار نه امر خدا را سبك می‎شمرده و نه خدایی خدا را منكر بوده و نه عقاب حق‌تعالی را كم می‎گرفته و نه از روی بی‎اعتنایی خود را در معرض آن قرار می‎داده و نه تهدید و توعید خدا را بر گناه، چیزی نمی‎شمرده است؛ بلكه با همه این جهات، طغیان غرایز و پیشامد و غلبه شیطان و هوای‌نفس، او را منحرف می‎نماید كه درعین‌حالی ‌كه سریره او سریره مؤمنین است، مرتكب گناه می‎شود.

 

بدیهی است این‌گونه گناهان را نمی‎توان گفت كه موجب تحقّق عذاب و مصداق: ﴿وَلَكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ﴾[3] می‎گردد؛ زیرا هم صاحبش توبه می‎نماید و هم تا عمر دارد از آن عمل پشیمان است و استغفار می‎كند.

گاهی نیز به‌عكس است یعنی: شخص امر خدا را سبك می‌گیرد و به عذاب خدا اهمیّت نمی‎دهد و حالی دارد كه دواعی الهی در بازداشتن او از گناه تأثیر ندارد. این‌گونه گناه است كه ممكن است ـ یا در بعضی موارد حتم است كه ـ موجب غضب خدا شود.

در احادیث، این دو حالت را چنین توضیح داده‎اند:

«إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَرَى ذَنْبَهُ كَأَنَّهُ تَحْتَ صَخْرَةٍ یَخَافُ أَنْ تَقَعَ عَلَیْهِ وَالْكَافِرَ یَرَى ذَنْبَهُ كَأَنَّهُ‏ ذُبَابٌ‏ مَرَّ عَلَى أَنْفِهِ‏»؛[4]

کافر با خیال راحت معصیت می‌کند و پس از معصیت هم از جهت آن نگرانی ندارد.

عزیزان من! از غضب خدا باید برحذر و در هراس بود و موجبات آن را كه گناه است فراهم نكرد.

 

در روایت است كه: «خداوند متعال سه چیز را در سه چیز پنهان كرده است؛ رضای خود را در اطاعت از او و اعمال صالحه. پس هیچ عمل صالحی را نباید كم و حقیر شمرد، شاید همان موجب حصول رضای او باشد. خشم و سخط خود را در گناه و معصیت پنهان فرموده است. پس هیچ گناهی را نباید كوچك شمرد مبادا كه غضب خدا با همان فراهم شود، و دوستان و اولیای خود را در بندگانش. پس هیچ‌كس (از مؤمنین) را نباید حقیر گرفت و به او بی‎احترامی كرد شاید همان‌كس ولیّ و دوست خدا باشد».[5]

ای بسا غبنا كه اندر حشر خواهد بود از آنک
 

 

 

هست ناقد بس بصیر و نقدها بس كم‌عیار
 

باش تا كلّ بینی آنان را كه امروزند جزء
 

 

 

باش تا گل بینی آنان را كه امروزند خار
 

     
 

همچنین باید با مثل كظم غیظ و فروخوردن خشم، از تحقّق خشم خدا جلوگیری نماید. چنان‌كه شاعر گفته است (والعهدة علیه):

گفت عیسی را یكی هشیار سر
گفت ای جان صعب‎تر خشم خدا
گفت از خشم خدا چه بود امان
من ندیدم در جهان جستجو
 

 

چیست در گیتی ز جمله صعب‎تر
كه از آن دوزخ همی لرزد چو ما
گفت كظم غیظ خود اندر جهان
هیچ اهلیت به از خلق نكو
 

 

باتوجه‌به اهمیّت غضب خدا و اینكه اگر انسان مورد غضب او نباشد، غضب دیگر قابل اعتنا نیست در این دعا عرض می‌كند:

«إِلَهِی فَلَا تُحْلِلْ عَلَیَّ غَضَبَكَ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ غَضِبْتَ عَلَیَّ فَلَا اُبَالِی سِوَاكَ»؛[6]

«خدای من! بر من غضب خودت را لازم مفرما پس اگر تو غضب نكنی بر من، باكی از سوای تو ندارم».

كه باید نجات را از غضب خدا خواست اگرچه با غضب همگان فراهم شود.

«سُبْحَانَكَ غَیْرَ أَنَّ عَافِیَتَكَ أَوْسَعُ لِی»؛[7]

شاید معنای این كلام این باشد كه: «منزّهی تو و تو را تنزیه و تسبیح می‎گویم ولی عافیت تو كه از غضب دیگران هم مصونم بداری، وسعتش بیشتر است».

و سپس عرض می‎كند:

«فَأَسْأَلُكَ یَا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِی أَشْرَقَتْ لَهُ الْأَرْضُ وَالسَّمَاوَاتُ وَكُشِفَتْ[8] بِهِ الظُّلُمَاتُ وَصَلُحَ
 
بِهِ أَمْرُ الْأَوَّلِینَ وَالْآخِرینَ أَنْ لَا تُمِیتَنِی عَلَی غَضَبِكَ وَلَا تُنْزِلْ بِی سَخَطَكَ لَكَ الْعُتْبَی لَكَ العُتْبَی حَتَّی تَرْضَی قَبْلَ ذَلِكَ».[9]

از خدا می‎خواهد و سؤال می‎كند به نور وجه او كه شاید چنان‌كه در تفسیر: ﴿وَیَبْقَى‏ وَجْهُ‏ رَبِّكَ‏﴾[10] گفته شده است، مراد از وجه، ذات ذی‎الجلال باشد و محتمل است به ظهور علم و قدرت ذات باری‌تعالی كه از برای آن زمین و آسمان‌ها منوّر و روشن گردیده و تاریكی‌ها به آن برطرف و زدوده شده است، اشاره باشد و هم به آن نور كه امر اولین و آخرین به آن اصلاح گردیده است كه محتمل است مراد از آن نور، پیغمبر اكرم‌(ص) باشد و محتمل است مراد، كلّ عالم خلقت به اعتبار فعل الهی و آفرینش و خلقت باشد.

هریك از این وجوه به ملاحظه‎ای خلاف ظاهر عبارت دعاست. كما اینكه احتمال اینكه مراد از «نور» فیض وجود هستی و مراد از «ظلمات»، ظلمات عدم اشیا است نیز، احتمالی است كه از دعا استظهار نمی‎شود.

 

و حقّ این است كه در این‌گونه جمله‎های ادعیه، احادیث و اخبار كه در بین دعاها و روایتِ ظاهرالدّلاله، مثل آیات متشابهه می‎باشند در بین آیات محكمه، اظهارنظر قطعی در تعیین مراد و تأویل ظاهر آنها به بعضی مسالك و آرا ـ چنان‌كه دأب صوفیّه و بعض فلاسفه است ـ صحیح نیست و مأمون از خطا و اشتباه نمی‎باشد.

اگر دعاها یا روایاتی كه ظاهرالدّلاله باشند این دسته از دعاها و روایات را تفسیر و معنا نمایند، آن روایات، مرجع و معتبر است و الّا احتمال هر معنایی مادام كه لفظ عرفاً ظاهر در آن نباشد و به‌خودی‌خود آن معنا را افاده ننماید، معتبر نیست و از عالم احتمال تجاوز نخواهد نمود.

به‌هرحال در این جمله از دعا كه معنایش بر خود امام‌(علیه‌السلام) روشن بوده است از خدا به این نور موصوف به این صفات، سؤال و درخواست نموده است كه مرا درحالی‌كه بر من غضبناك باشی نمیران و خشم خودت را بر من نازل نفرمایی:

«لَكَ الْعُتْبَی لَكَ الْعُتْبَی حَتَّی تَرْضَی قَبْلَ ذَلِكَ».[11]

از برای توست استرضا، و طلب عفو من، از برای توست مسئلت عفو و رضا از من، تا راضی شوی از من پیش از آنكه در حال غضب بر من، بمیرم.

 


[1]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج2 ، ص708؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای کمیل.

[2]. طوسی، مصباح‌المتهجد، ص589؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی. «خدایا نافرمانیت نکنم که هنگام نافرمانی به پروردگاریت منکر باشم و نافرمانیت را سبک شمارم و یا خود را به شکنجه‌ات کشانم و یا تهدیدت را سست گیرم ولی خطایی رخ داده و خواهشم به من نمایش نموده و هوای‌نفسم غالب گشته و بدبختیم به من کمک کرده و پرده‌پوشیت مغرورم ساخته است».

[3]. زمر، 71.

[4]. طوسی، الامالی، ص527؛ طبرسی،‌ مكارم‌الاخلاق، ص460؛ دیلمی، اعلام‌الدین، ص191. «مؤمن گناه خود را چون سنگی بزرگ بر بالای سر خود می‌بیند که هر لحظه ممکن است بر فرق سرش افتد و کافر گناهش را چون مگسی پندارد که بر بینی‌اش گذشته باشد».

[5]. اربلی، کشف‌الغمه، ج2، ص361؛ ابن‌صباغ مالکی، الفصول‌المهمه، ج2، ص598؛ حر عاملی، وسائل‌الشیعه، ج15، ص313.

[6]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص343؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص177؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام)..

[7]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص343؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص177؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام).

[8]. وانکشفت خ ل.

[9]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص343؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص177؛ محدّث قمی،‌ مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام)..

[10]. الرحمن، 27.

[11]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص343؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص177؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام)..

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: