مطلب دیگر كه در این بخش از دعاست، ترس از غضب خداست كه باید بنده خداشناس همیشه از غضب خدا در هراس باشد و مواظب رفتار خویش باشد. مبادا كاری از او سر زند كه مستوجب غضب و خشم خدا شود كه آسمان، زمین، همهوهمه تاب تحمّل آن را ندارند. چنانكه در دعای كمیل است كه:
غضب خدا مثل غضبهای دیگر بندگان كه از سر احساسات تندروانه و كینهجوییهای بیمیزان و بیحدّوحصر برمیخیزد نیست، غضب خدا، غضب حقّ است و اگر كسی طوری رفتار كند كه گرفتار غضب خدا شود علامت این است كه طغیان و گردنكشی او در مرحلهای بسیار خطرناك رسیده است.
گاهی انسان معصیتی را در شرایط خاصّی به قول سنائی: «بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا» مرتكب میشود و پس از آن هم پیش
نفس خود، خود را خجل و شرمسار میبیند. آرزو میكند كاش آن گناه را مرتكب نشده و آن لكّه ننگ ـ از هر قبیل گناهی كه باشد ـ بر دامن او ننشسته بود. همانطوری كه در دعای ابوحمزه است:
این گنهكار نه امر خدا را سبك میشمرده و نه خدایی خدا را منكر بوده و نه عقاب حقتعالی را كم میگرفته و نه از روی بیاعتنایی خود را در معرض آن قرار میداده و نه تهدید و توعید خدا را بر گناه، چیزی نمیشمرده است؛ بلكه با همه این جهات، طغیان غرایز و پیشامد و غلبه شیطان و هواینفس، او را منحرف مینماید كه درعینحالی كه سریره او سریره مؤمنین است، مرتكب گناه میشود.
بدیهی است اینگونه گناهان را نمیتوان گفت كه موجب تحقّق عذاب و مصداق: ﴿وَلَكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ﴾[3] میگردد؛ زیرا هم صاحبش توبه مینماید و هم تا عمر دارد از آن عمل پشیمان است و استغفار میكند.
گاهی نیز بهعكس است یعنی: شخص امر خدا را سبك میگیرد و به عذاب خدا اهمیّت نمیدهد و حالی دارد كه دواعی الهی در بازداشتن او از گناه تأثیر ندارد. اینگونه گناه است كه ممكن است ـ یا در بعضی موارد حتم است كه ـ موجب غضب خدا شود.
در احادیث، این دو حالت را چنین توضیح دادهاند:
کافر با خیال راحت معصیت میکند و پس از معصیت هم از جهت آن نگرانی ندارد.
عزیزان من! از غضب خدا باید برحذر و در هراس بود و موجبات آن را كه گناه است فراهم نكرد.
در روایت است كه: «خداوند متعال سه چیز را در سه چیز پنهان كرده است؛ رضای خود را در اطاعت از او و اعمال صالحه. پس هیچ عمل صالحی را نباید كم و حقیر شمرد، شاید همان موجب حصول رضای او باشد. خشم و سخط خود را در گناه و معصیت پنهان فرموده است. پس هیچ گناهی را نباید كوچك شمرد مبادا كه غضب خدا با همان فراهم شود، و دوستان و اولیای خود را در بندگانش. پس هیچكس (از مؤمنین) را نباید حقیر گرفت و به او بیاحترامی كرد شاید همانكس ولیّ و دوست خدا باشد».[5]
ای بسا غبنا كه اندر حشر خواهد بود از آنک |
|
|
|
هست ناقد بس بصیر و نقدها بس كمعیار |
|
باش تا كلّ بینی آنان را كه امروزند جزء |
|
|
|
باش تا گل بینی آنان را كه امروزند خار |
|
همچنین باید با مثل كظم غیظ و فروخوردن خشم، از تحقّق خشم خدا جلوگیری نماید. چنانكه شاعر گفته است (والعهدة علیه):
گفت عیسی را یكی هشیار سر |
|
چیست در گیتی ز جمله صعبتر |
باتوجهبه اهمیّت غضب خدا و اینكه اگر انسان مورد غضب او نباشد، غضب دیگر قابل اعتنا نیست در این دعا عرض میكند:
«خدای من! بر من غضب خودت را لازم مفرما پس اگر تو غضب نكنی بر من، باكی از سوای تو ندارم».
كه باید نجات را از غضب خدا خواست اگرچه با غضب همگان فراهم شود.
شاید معنای این كلام این باشد كه: «منزّهی تو و تو را تنزیه و تسبیح میگویم ولی عافیت تو كه از غضب دیگران هم مصونم بداری، وسعتش بیشتر است».
و سپس عرض میكند:
از خدا میخواهد و سؤال میكند به نور وجه او كه شاید چنانكه در تفسیر: ﴿وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ﴾[10] گفته شده است، مراد از وجه، ذات ذیالجلال باشد و محتمل است به ظهور علم و قدرت ذات باریتعالی كه از برای آن زمین و آسمانها منوّر و روشن گردیده و تاریكیها به آن برطرف و زدوده شده است، اشاره باشد و هم به آن نور كه امر اولین و آخرین به آن اصلاح گردیده است كه محتمل است مراد از آن نور، پیغمبر اكرم(ص) باشد و محتمل است مراد، كلّ عالم خلقت به اعتبار فعل الهی و آفرینش و خلقت باشد.
هریك از این وجوه به ملاحظهای خلاف ظاهر عبارت دعاست. كما اینكه احتمال اینكه مراد از «نور» فیض وجود هستی و مراد از «ظلمات»، ظلمات عدم اشیا است نیز، احتمالی است كه از دعا استظهار نمیشود.
و حقّ این است كه در اینگونه جملههای ادعیه، احادیث و اخبار كه در بین دعاها و روایتِ ظاهرالدّلاله، مثل آیات متشابهه میباشند در بین آیات محكمه، اظهارنظر قطعی در تعیین مراد و تأویل ظاهر آنها به بعضی مسالك و آرا ـ چنانكه دأب صوفیّه و بعض فلاسفه است ـ صحیح نیست و مأمون از خطا و اشتباه نمیباشد.
اگر دعاها یا روایاتی كه ظاهرالدّلاله باشند این دسته از دعاها و روایات را تفسیر و معنا نمایند، آن روایات، مرجع و معتبر است و الّا احتمال هر معنایی مادام كه لفظ عرفاً ظاهر در آن نباشد و بهخودیخود آن معنا را افاده ننماید، معتبر نیست و از عالم احتمال تجاوز نخواهد نمود.
بههرحال در این جمله از دعا كه معنایش بر خود امام(علیهالسلام) روشن بوده است از خدا به این نور موصوف به این صفات، سؤال و درخواست نموده است كه مرا درحالیكه بر من غضبناك باشی نمیران و خشم خودت را بر من نازل نفرمایی:
از برای توست استرضا، و طلب عفو من، از برای توست مسئلت عفو و رضا از من، تا راضی شوی از من پیش از آنكه در حال غضب بر من، بمیرم.
[1]. ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج2 ، ص708؛ محدّث قمی، مفاتیحالجنان، دعای کمیل.
[2]. طوسی، مصباحالمتهجد، ص589؛ محدّث قمی، مفاتیحالجنان، دعای ابوحمزه ثمالی. «خدایا نافرمانیت نکنم که هنگام نافرمانی به پروردگاریت منکر باشم و نافرمانیت را سبک شمارم و یا خود را به شکنجهات کشانم و یا تهدیدت را سست گیرم ولی خطایی رخ داده و خواهشم به من نمایش نموده و هواینفسم غالب گشته و بدبختیم به من کمک کرده و پردهپوشیت مغرورم ساخته است».
[3]. زمر، 71.
[4]. طوسی، الامالی، ص527؛ طبرسی، مكارمالاخلاق، ص460؛ دیلمی، اعلامالدین، ص191. «مؤمن گناه خود را چون سنگی بزرگ بر بالای سر خود میبیند که هر لحظه ممکن است بر فرق سرش افتد و کافر گناهش را چون مگسی پندارد که بر بینیاش گذشته باشد».
[5]. اربلی، کشفالغمه، ج2، ص361؛ ابنصباغ مالکی، الفصولالمهمه، ج2، ص598؛ حر عاملی، وسائلالشیعه، ج15، ص313.
[6]. ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج1، ص343؛ مجلسی، زادالمعاد، ص177؛ محدّث قمی، مفاتیحالجنان، دعای عرفه امامحسین(علیهالسلام)..
[7]. ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج1، ص343؛ مجلسی، زادالمعاد، ص177؛ محدّث قمی، مفاتیحالجنان، دعای عرفه امامحسین(علیهالسلام).
[8]. وانکشفت خ ل.
[9]. ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج1، ص343؛ مجلسی، زادالمعاد، ص177؛ محدّث قمی، مفاتیحالجنان، دعای عرفه امامحسین(علیهالسلام)..
[10]. الرحمن، 27.
[11]. ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج1، ص343؛ مجلسی، زادالمعاد، ص177؛ محدّث قمی، مفاتیحالجنان، دعای عرفه امامحسین(علیهالسلام)..