حسین(علیه السلام) میتوانست در شهر مكه قیام كند و عامل یزید را از شهر بیرون نماید و از همانجا نامه ها به اطراف و شهرها بنویسد و مردم را به شورش و انقلاب دعوت كند، نتیجه این میشد كه یزید به مكه قشون میفرستاد، آنجا را محاصره میكرد، كعبه را خراب و اهل مكه را قتل عام مینمود.
اما حسین(علیه السلام) مقصد سیاسی نداشت[1] و كسی هم نبود كه محرّمات و شعائر خدا و مقدسات را سبك بشمارد؛ اعتراضش به بنیامیّه این بود كه محرّمات را هتك و شعائر و احكام را ضایع كردهاند؛ پس چگونه راضی میشد جریان كار بهگونهای پیش آید كه بنیامیّه احترام حرم خدا را هتك نمایند؟ او میدانست كه اعلان قیام در مكه موجب هتك مسجد و تخریب خانه و اسائه ادب به تمام مشاهد و مواقف حرم خواهد شد، این دوراندیشی و متانت رأی حسین(علیه السلام) ، بعدها هنگام قیام زبیر، آشكار گردید، لذا از اینكه حرم را مركز قیام و نهضت قرار دهد (جداً) خودداری فرمود.
یك راه دیگر نیز مقابل آن حضرت بود: در مكه بماند و حرفی نزند و بیعت هم نكند، در آنجا بست بنشیند، و از بیعت یزید امتناع ورزد. این پیشنهادی بود كه عبدالله بن عمر و ابنعباس و بعضی دیگر به آن حضرت میدادند، و خواستار شدند كه چون به احترام حرم، كسی
متعرض شما نخواهد شد در همین جا بمان، و با یزید بیعت نكن، و در این محل امن و جوار خانة خدا، محترم و مكرّم اقامت فرما.
امام(علیه السلام) این پیشنهاد را هم نپذیرفت؛ زیرا میدانست بنیامیه آن حضرت را خواهند كشت، و در هركجا به او دست یابند اگرچه در زیر پرده كعبه یا در خانه باشد از او دستبردار نیستند و به احترام حرم و كعبه توجه ندارند.
میدانست كسانی را گماشتهاند كه در همان موسم حج ناگهان بر آن حضرت حمله كنند و خونش را بریزند؛ در این صورت هم احترام حرم هتك میشد و هم خونش به هدر میرفت و شهادتش برای اسلام مثمر ثمر نمیشد؛ زیرا ممكن بود حاكم مكه مردم را به اشتباه بیندازد و جمعی را به اسم شركت و توطئه در قتل آن حضرت، دستگیر كند.
ازاینجهت حسین(علیه السلام) تصمیم به خروج از مكه گرفت تا آنكس نباشد كه پیغمبر(ص) خبر داد بهواسطه او حرمت حرم، هتك میشود.
وقتی فرزدق از علت شتاب آن حضرت و خروج از مكّه، پیش از ادای مناسك پرسید فرمود:
«اگر شتاب نمیكردم دستگیر میشدم».
و نیز میفرمود: «به خدا سوگند! تا خونم را نریزند، رهایم نمیكنند و وقتی مرا كشتند خدا بر آنها كسی را مسلط سازد كه آنها را ذلیل سازد تا آنكه از خرقه حیض خوارتر شوند».[3]
به ابنزبیر فرمود: «پدرم مرا حدیث كرد كه رئیسی در مكه، حرمت آن را هتك مینماید و من دوست ندارم كه آن كسباشم».[4]
طبری نقل كرده كه ابنزبیر با آن حضرت سخنی گفت. حضرت فرمود: «آیا میدانید ابنزبیر چه گفت؟». گفتند: خدا ما را فدایت كند نمیدانیم.
فرمود: «گفت: در همین مسجد باش تا از برایت عده و جمعیت فراهم كنم». سپس فرمود: «به خدا قسم! اگر من یك وجب بیرون از حرم كشته شوم بیشتر دوست دارم تا یك وجب داخل حرم كشته شوم [زیرا اگر داخل حرم كشته میشد حرمت حرم هتك میشد]، و سوگند به خدا! اگر من در لانة جنبندهای از جنبندگان هم باشم مرا بیرون میآورند و به قتل میرسانند. به خدا قسم! احترام مرا هتك میكنند، چنانچه یهود احترام شنبه را هتك كردند».[5]
[1]. اینكه میگوییم حسین(علیه السلام) مقصد سیاسی نداشت به این معنا نیست كه مرد خدا باید در سیاست مداخله ننماید و در جریان امور عامه بینظر و بیطرف و به صلاح و فساد و عزت و ذلت جامعه مسلمین بیاعتنا و ساكت باشد ـ زیرا این روش چنانچه بعد هم توضیح میدهیم، برخلاف تعالیم اسلام است. در احكام اسلام، حتی عبادات مانند نماز، جماعت و حج و روزه و شعائر دیگر دین، سیاست به این معنا و مبارزه با اهل باطل و كفر و اظهار عظمت و شوكت اسلام و همكاری برای پیشرفت و ترقی مسلمین وارد است و اسلام و مسلمانی در هیچ حال و هیچ مكانی از توجه به حُسن جریان امور بر اساس نظام اسلام جدا نیست ـ بلكه غرض این است كه حسین(علیه السلام) مقصدش از قیام، طلب ریاست و تصرف مسند سیاست و جاه و مقام نبود.
[2]. طبری، تاریخ، ج4 ، ص290؛ مفید، الارشاد، ج2، ص67؛ سبط ابنجوزی، تذکرةالخواص، ص217.
[3]. طبری، تاریخ، ج4، ص269؛ ابناثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج4، ص39.
[4]. طبری، تاریخ، ج4، ص289؛ ابناثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج4، ص38؛ ابنکثیر، البدایة و النهایه، ج8، ص179.
[5]. طبری، تاریخ، ج4، ص289؛ شبلنجی، نورالابصار، ص116. پوشیده نماند كه ابنزبیر از ماندن و توقف امام(علیه السلام) در مكه كراهت داشت زیرا باوجود امام(علیه السلام) كسی به او توجهی نمیكرد، آنچه را میگفت برای آن بود كه خود را ظاهراً تبرئه نماید. ابوالشهداء، ص174- 175 و كتابهای دیگر.