وقتی به زمین كربلا رسید محل شهادت و مقتل خود را به آنها نشان داد. هنگامی كه به منزل زباله رسید اصحاب را از شهادت مسلم و عبدالله بن یقطر، آگاهی داد، و فرمود:
«شیعة ما، ما را واگذاشتند هركس از شما دوست میدارد بازگردد، باید بازگردد كه ما را بر او بیعتی نیست».
در این وقت آن مردم از چپ و راست متفرق و پراكنده شدند و جز برگزیدگان و آزمودگان كسی باقی نماند.[1]
در شب عاشورا هنگامی كه آن مردان خدا به عبادت، ذكر، نماز، و دعا و تلاوت قرآن مشغول بودند آقایشان حسین(علیه السلام) در میان جمع آنها آمد، و این خطبه را خواند، فرمود:
فرمود:
«خدا را به نیكوتر وجهی مدح و ثنا میكنم، و او را در خوشی و ناخوشی حمد و سپاس میكنم. خدایا! تو را حمد مینمایم كه ما را به نبوت گرامی داشتی و به ما قرآن آموختی و فقه دین به ما بخشیدی و برای ما چشم و گوش و دل قرار دادی پس ما را از شكرگزاران قرار بده، (اما بعد) من اصحابی را با وفاتر و بهتر از اصحاب خود، و اهلبیتی را نیكوتر و باپیوندتر از اهلبیت خود نمیدانم، خدا شما را پاداش نیك دهد كه شرط نیكی و یاری را بهجا آوردید ما را با اینان روزی سخت در پیش است. به شما اذن دادم كه همگی بروید، بیعت خود را از
شما بازگشودم، بر شما عهد و بیعتی نیست. این تاریكی شب را مَركب خود قرار دهید، و مرا با این مردم بگذارید؛ زیرا اینان جز من دیگر كسی را طلب نكنند».
در اینجا نیز برادران و برادرزادگان و اصحاب امام(علیه السلام) هریك بهنوبت برخاستند و شرط وفاداری بهجا آوردند و سخنانی گفتند كه تا جهان باقی است سرمشق اصفیا و اولیاست.
سپس حسین(علیه السلام) آنها را در حال دعا و عبادت گذاشت و به خیمه بازگشت و مشغول رسیدگی به كارها و وصیت به امور مهم خود گردید.[3]
چنانچه میبینیم حسین(علیه السلام) تا شب عاشورا همواره اصحاب و یاران خود را از پایان كار، آگاهی میداد. روش سیدالشهدا(علیه السلام) با جمعآوری عِدّه و عُدّه سازگاری نداشت. خطبهها، نامهها و گفتوگوهای امام(علیه السلام) با جمعآوری سپاه و سرباز منافات داشت. هرگز از فتح و غنیمت و اعطای منصب و حكومت سخنی به میان نمیآورد و بهجز امر خدا و تكلیف شرعی و امتثال فرمان، باعث و محركی نداشت.
بنابراین بسیار خطاست اگر كسی قیام امام(علیه السلام) را تعلیل به علل سیاسی یا اختلافاتی كه بین بنیهاشم و بنیامیه بوده است بنماید؛ هرچند آن اختلافات نیز بر اساس تباین اخلاقی و منافرات روحی و
اختلاف فكر این دو قبیله بود و از موجبات شدت دشمنی یزید، همان كینههای دیرینه او و فامیلش نسبت به بنیهاشم و اخلاق زشتی بود كه در محیط فاسد تربیت بنیامیّه كسب كرده بود.
ولی قیام حسین(علیه السلام) بالاتر از این بود كه از آن اختلافات گذشته سرچشمه بگیرد. چنانچه بعثت پیغمبر(ص) ارتباطی به اختلاف بنیهاشم و بنیامیّه نداشت، علت قیام حسین(علیه السلام) نیز این اختلاف نبود و یگانه كلمهای كه میتوانیم در علت قیام آن حضرت بگوییم این است كه نهضت حسین(علیه السلام) یك مأموریت الهی و فرمانپذیری واقعی بود كه با سیاست و تصرف مسند حكومت و زمامداری و منافع دنیوی هیچگونه ارتباطی نداشت.
دلایل و شواهد تاریخی و روایات فوق و بسیاری از روایات و شواهد دیگر به اهل تدبر ثابت میكند كه علت قیام حضرت، امر پروردگار بوده و اغراضی مانند منابع مادی، مصالح شخصی و... را در این حركت نمیتوان تصور كرد.
[1]. طبری، تاریخ، ج4، ص300؛ ابناثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج4، ص43؛ ر.ک: ابنصباغ مالکی، الفصولالمهمه، ج2، ص806 - 807؛ سماوی، ابصارالعین، ص48.
[2]. طبری، تاریخ، ج4، ص317؛ مفید، الارشاد، ج2، ص91؛ طبرسی، اعلامالوری، ج1، ص455؛ معتمدالدوله، قمقام زخار، ص382؛ سماوی، ابصارالعین، ص9؛ محمدرضا، الحسن و الحسین سبطا رسولالله، ص116 - 117.
[3]. معتمدالدوله، قمقام زخار، ص383؛ سماوی، ابصارالعین، ص9. الحق آن اصحاب باوفا به آنچه گفتند عمل كردند و روز عاشورا فداكاری و ثبات قدم و ایمانی از خود نشان دادند كه دوست و دشمن از وفا و پایداری و استقامت و محبتشان به خاندان پیغمبر(ص) متحیر شدند.