همكاری عموم، نظارت قاطبه مردم، اجرای عدالت، برقراری نظم صحیح، تشكیل اجتماع هرچه بهتر و مترقیتر، و برپایی حكومت اصلح و مسئولیت مشترك، جزو برنامههای عالی اسلام است. هرگز این سیاست از دیانت و روحانیت جدا نیست، و این سخن كه بر زبان افرادی بیاطلاع از حقایق اسلام افتاده كه: «روحانیت از سیاست جداست»، سخن بیگانگان و دشمنان اسلام است كه میخواهند اسلام را تجزیه كرده و آن را در دایره عبادات و اخلاق، محبوس سازند و مانع اتحاد مسلمین و تجدید عظمت آنها و اجرای نظامات اسلام شوند و قوانین فاسد بیگانگان و روش كفار را در بین مسلمانان رایج سازند.
اگر شخص مسلمان چنین عقیدهای داشته باشد ـ یعنی اسلام را فقط یك سلسله برنامههای روحی و معنوی بداند و برنامههای دیگر اسلام را در كشورداری، عمران و حقوق، انتظامات و آئین داوری و ... انكار كند ـ طبق موازین و شرایطی كه در فقه مقرر شده محكوم به كفر و خروج از اسلام خواهد بود.
این عقیده كه اسلام، شامل تمام مسائل زندگی اجتماعی و فردی مسلمانان است و اسلام برای همه، دین و عقیده، وطن، حكومت، قانون، روحانیت، سیاست، صلح و جنگ و همه چیز است و از هیچیك
از شئون و مسائل حیات بشر جدا نیست، عقیدهای است كه باید كاملاً به مسلمانها تفهیم شود و حقایق و معانی بلند آن تشریح گردد.
هر مسلمان (بهخصوص افراد مؤثر در جامعه) باید در سكوت و كنارهگیری از مسائل اجتماعی و در نطق و دخالت و قیام خود، به پیشرفت اسلام و اجرای احكام و ترقی و عظمت مسلمانان توجه نمایند.
بنابراین، شكی نیست كه اصلاحات و مدافعه از اوضاعی كه در آن عصر، اسلام را تهدید میكرد، با تشكیل حكومت اسلامی و گرفتن مسند خلافت از عنصر ضدّاسلام و ناپاكی مثل یزید تأمین میشد و اگر حسین(علیه السلام) كه هم امام منصوص و هم ازهرجهت شایستگی و صلاحیتش مورداتفاق مسلمانان بود، زمامدار میشد آن مفاسد، مرتفع و اسلام در مسیر واقعی خود به جلو میرفت.
پس قیام حسین(علیه السلام) برای بركناركردن یزید و تشكیل حكومت اسلامی شرعی و واجب بود، و این مقصد، قیام را از حقیقت و خلوص و حفظ دین و خیر و اصلاح خارج نمیساخت و به طلب سلطنت و اغراض سیاسی آلوده نمیكرد.
اصل تأسیس حكومت اسلامی در صورت همكاری مردم ارزش آن را داشت كه حسین(علیه السلام) برای آن قیام نماید، بلكه در صورت همكاری و پایداری و استقامت مردم شاید بهترین و نزدیكترین راه به هدف
حسین(علیه السلام) بود، ولی چون آن حضرت علاوه بر علم امامت، از اوضاع اجتماعی و اخلاقی مردم و شدت سوءنیت و ظلم بنیامیه، شهادت خود را پیشبینی میكرد، تصمیم گرفت با صدای مظلومیت و عكسالعمل تحمل آن مصائب جانكاه، مسلمانان را بیدار و اسلام را نجات دهد.