مخفى نماند كه مسئله ولایت شخص بر نفس خویش، و آنچه كه خدا مسخّر انسان قرار داده است، غیر از تفویض است كه در مسئله جبر و تفویض از آن بحث مىشود و این ولایت با امر بین امرین ـ به معانى متعددى كه از آن شده است ـ منافات ندارد؛ زیرا اگرچه فعل به اختیار عبد واقع مىشود، و فاعل بلاواسطه آن عبد است، امّا چنان نیست كه ـ العیاذ بالله ـ خدا از كار، معزول و عبد مستقل باشد و دست خدا منقطع و رعایت مطلقه الهى نباشد، بلكه صدور فعل اختیارى از عبد، طبق مشیت مطلق الهى است و درعینحالى كه عبد ولایت دارد، قضا و قدر الهى در رفع موانع و حصول شرایط و تأثیر مقتضى همه برجا و برقرار است و طبق قواعدى كه خدا مقرّر كرده است، انجام مىپذیرد و خارج از آن قواعد و بیرون از سلطنت و قیمومیّت و تدبیر الهى چیزى واقع نخواهد شد و دایره قدرت و اختیار عبد، محدود به این سنن و قواعد است و بیرون از آن، عبد را قدرت و اختیارى نیست؛ بنابراین اِعمال اختیار هم، در دایره قضاوقدر الهى، مقدور عبد است. لذا در اِعمال اختیار در این دایره، محدود و بلكه مضطر و ناچار است، هرچند در این دایره، مخیّر در فعل و ترك و اختیار چگونگى عمل است، انسان قدرت و اختیار دارد كه از راه گوش بشنود، امّا از شنیدن از راه چشم عاجز است، علیهذا در طریق قراردادن گوش براى استماع،
ناچار و مضطر است و در شنیدن یا نشنیدن توسط گوش و گفتن و نگفتن توسط زبان مختار است، مىتواند بشنود، مىتواند نشنود، مىتواند بگوید، مىتواند نگوید.[1]
[1]. شاید خوانندگان عزیز، این بخش را در این رساله، فقط مقدمهاى براى موضوع مورد بحث بشمارند و آن را مانند فرع زائد بر اصل، فرض نمایند، امّا باتوجّهبه ارتباط مطالب مرقوم با موضوع بحث و اینكه بررسى آن، پرسش از این مطالب را نیز جلو مىآورد، و باتوجّهبه اینكه دانستن این مطالب و معرفت به اطراف و حدود آنها نیز از جهات متعددى لازم و اهمیّت آنها كمتر از بحثى كه ما در نظر داریم نیست و بلكه بعضى از این مطالب لازمتر و اساسىتر است تصدیق مىفرمایند که در این بخش مهم به مطالب فرعى نپرداختهایم و همان را كه در بررسى «ولایت تكوینى و ولایت تشریعى» روح و جان بحث است در این مطالب بررسى كردهایم «ولا حول ولا قوة الاّ بالله العلی العظیم».