آنچه به تحقیق، پیرامون این آرا و نظرات مىتوان گفت، این است كه: استناد تصرف انبیا و اولیا در اكوان و صدور خوارق از آنها ـ كه امرى مسلم است ـ به هریك از انحاى مذكور، فیالجمله جایز است و عقلاً و شرعاً شركِ خلاف توحید نیست و غلوّ هم نمىباشد. بله، ممكن است در سعه و ضیق این مقام و حدود و مراتب آن، بحث و گفتگو كرد و انبیا و اولیا را نیز داراى درجات متفاضلات دانست، چنانکه قرآن مجید مىفرماید:
«بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم برخی از آنها، خدا با او سخن میگفت و بعضی را درجاتی برتر داد و به عیسی بن مریم، نشانههای روشن دادیم و او را با روحالقدس تأیید نمودیم».
و چنانکه كاملترین مراتب این مقام و مرتبت، براى حضرت رسول خاتم(ص) و ائمه طاهرین(علیهمالسلام) ثابت است و چنانکه مراتب انبیا و اولیا بهحسب آنچه به آنها از علوم تعلیم شده و از حروف اسم اعظم اعطا شده نیز متفاوت است.
معذلك، بعضى از خوارق عادات، مسلّم است كه فعل خداست؛ مانند قرآن كه آیات متعدده، صراحت دارند بر اینكه فعل خداست و آنچه بر پیغمبر(ص) وحىشده و نازل گردیده است، همین آیات و سور است كه قرآن مكتوب، وجود كتبى آن است؛ چنانکه یك خطابه یا یك قصیده نوشته شده، وجود كتبى گفتار گوینده آن است و آیه:
«بگو: اگر انسانها و پریان (انس و جن) اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند همانند آن را نخواهند آورد هرچند یکدیگر را (در این کار) کمک کنند».
دلالت دارد كه تمام افراد انس و جنّ، حتى امیرالمؤمنین على(علیهالسلام) كه مىفرماید:
«ما امیران سخن هستیم و ریشههاى آن در ما فرو رفته و شاخههایش بر ما گسترده شده است».
و بلكه شخص پیغمبر اكرم(ص) هم، اگر به فرض محال، وارد این میدان شوند كه بخواهند مثل قرآن را بیاورند، عاجز خواهند شد.
بنابراین، این فعل خارق و معجز ـ یعنى قرآن ـ كه از یك بُعد و یك نظر داراى صد و چهارده معجزه است، فعل خداست و دلیل بر این است كه قرآن وحى خداست و خود دلیل و برهان خود است كه: «آفتاب آمد، دلیل آفتاب» و کلام خداست که الفاظ و کلمات و جملههایش دلیل معانی و مطالب و مقاصد بلند و باعظمت و انسانساز آن است و كیفیت و چگونگى تركیب كلمات و جملهها و جهات دیگر آن، دلیل وحىبودن آن مىباشد؛ بهعبارتدیگر همان چیزى كه معجزه و خارق و فعل خداست، همان نبوّت و وحى و دعوت و رسالت پیغمبر اكرم(ص) است. چنانکه كاملبودن دعوت قرآن و جامعیت آن، كه كسى نتواند عالىتر و كاملتر از آن را عرضه نماید ـ نیز حجتى از خود براى خود است؛ برخلاف معجزات سایر پیغمبران و معجزات دیگر حضرت خاتمالانبیاء(ص) كه در آن دلیل، خود مدلول نیست، بلكه غیرمدلول است، مثل تبدیل عصا به اژدها و آیات تسع[4] كه معجزات نبوّت موسى(علیهالسلام) و وحىبودن تورات بود و مثل شقّالقمر[5] و معجزات
دیگر رسول اكرم(ص) [6] كه اگرچه دلیل صدق نبوّت آن حضرت و وحىبودن قرآن بود، ولى دلیل، غیر از مدلول بود و مانند بَرد (سرد) و سلامشدن آتش بر ابراهیم(علیهالسلام)[7] كه فعل خدا بود، ولى غیر چیزى بود كه معجزه براى آن اقامه مىشود.
گفته نشود كه: نظیر بعضى از خوارقى كه گفته شد فعل خداست، از ائمه هدى(علیهمالسلام) نیز صادر شده است و ظاهر این است كه فعل خود آن بزرگواران بوده است، مثل معجزه و تصرّف امام(علیهالسلام) در صورت شیر پرده[8] و نشستن آن شخص در آتش به امر امام(علیهالسلام)[9] و نظایر آن، بنابراین علّت آنكه بعضى از این خوارق به فعل نبىّ یا ولىّ انجام شده، و بعضى دیگر به فعل خدا، چیست؟؛ زیرا پاسخ داده مىشود:
صدور معجزات به هر دو نحو جایز است و مانعةالجمع نمىباشند یعنى هم جایز است نبىّ ادعاى نبوّت كند و تحدّى نماید به معجزهاى كه به او عطا شده و مستقیماً و بدونواسطه احدى، فعل خدا باشد و هم تحدى نماید به معجزهاى كه خدا قدرت اظهار آن را به او داده باشد
و در یك مورد معجزهاى مستقیماً و بیواسطه فعل خدا باشد، و در مورد دیگر همان معجزه به اقدار و اعطاى قدرت بر اظهار آن به نبىّ، فعل نبى باشد، هرچند صورت اوّل در تصدیق و اثبات صدق، صریحتر باشد؛ زیرا بلاواسطه فعل خداست كه پیغمبر از جانب او و فرستاده اوست، ولى در صورت دوم، فعل شخص مدّعى نبوّت است كه به اعطاى قدرت از جانب خدا به او، آن را اظهار داشته است، ولى معلوم است كه این تفاوت، غالباً مورد نظر عرف نیست و هر دو را یك حدّ خارق و معجز و دلیل صدق مىشناسند. البته در این جهات و تفاوتها و وجود واسطه و عدم واسطه، مصالحى نیز مؤثر است و چنانکه:
﴿اَللهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾[10] خدا هم داناتر است كه پیغمبران و اولیا را چگونه و از چه طریق تأیید و تصدیق كند و آنها را با امر، خارق و معجزه سازد. بنابراین منافات ندارد كه آتش به فعل خدا و بدون واسطه احدى سرد و سالم شود و به قدرتى كه خدا به امام اعطا كرده و اكوان را مطیع او قرار داده است، به كسى اثر نكند یا آنكه عصا تبدیل به اژدها شود، و با قدرتى كه به امام موهبت فرموده است، صورت شیرى كه در پرده بود، قلب به شیر شود. بله، در بین معجزات انبیا، معجزهاى كه بىرقیب است و به كسى از ایشان قدرتى به مثل آن اعطا نشده و نخواهد شد، قرآن مجید است.
[1]. بقره، 253.
[2]. اسراء، 88.
[3]. نهجالبلاغه، خطبه 233 (ج2، ص226).
[4]. اسراء، 101.
[5]. قمی، تفسیر، ج2، ص340 - 341؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج1، ص106؛ بحرانی، البرهان، ج5، ص214 - 217.
[6]. ر.ک: ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج1، ص92 - 124.
[7]. انبیاء، 69.
[8]. ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج3، ص362-363؛ بحرانی، مدینة معاجز الائمة الاثنیعشر(علیهمالسلام)، ج6، ص114- 115.
[9]. ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج3، ص114؛ ابنحمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص432؛ بحرانی، مدینة معاجز الائمة الاثنیعشر(علیهمالسلام)، ج6، ص 315.
[10]. انعام، 124؛ «خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را در کجا قرار دهد».