ازجمله امور اعتقادی كه اسلام به آن دعوت كرده است این است كه بعد از پیغمبر اسلام(ص)، رهبری و هدایت او بهوسیله امامان و پیشوایانی كه دوازده نفرند و در فضائل و صلاحیّتهای اخلاقی و علمی ممتاز و كاملتر از همه بوده و هستند، استمرار مییابد. اگرچه آنها پیغمبر و
صاحب وحی نیستند ولی مبیّن دعوت قرآن و نگهبان دین از تحریف هستند و هم آنان از سوی خدا واجبالاطاعه و صاحبالامر میباشند.
اوّلِ این دوازده نفر شخص دوم عالمِ اسلام؛ حضرت علی بن ابیطالب(علیهالسلام) است و دوازدهمین آنها حضرت مهدی موعود حجة بن الحسن العسكری(ع) است كه زنده و از انظار، غایب است و برای اصلاح جهان و برقراركردن عدل جهانی و تشكیل نظام جهانی اسلام به امر خدا در موقع مقتضی ظهور خواهد كرد.
اسلام از ناحیه عمل و اخلاق مشتمل است بر عالیترین تعالیم و احكام در همه جوانب حیات انسانی كه هماكنون بعد از چهارده قرن، زنده، جامع و كافی است. تعالیم بهداشتی و حفظالصحّه و نهی از فحشا، قمار، میگساری و سایر محرّمات، همه جالب و مصونیّتبخش جامعه از بسیاری از بیماریها، مفاسد، تجاوزها، دشمنیها، خونریزیها و امنیّتآفرین است.
همه اشخاص بیغرض و نظر از غیرمسلمین كه پیرامون اسلام تحقیق و كاوش نمودهاند و راجع به تمدّن اسلامی و حقوقی كه در اسلام برای انسان و برای زن و مرد مقرّر شده و در آن برابری همه در مقابل قوانین و لغو امتیازات نژادی، زبانی، جغرافیایی، فقر و توانگری و ... رعایت شده است صریحاً به كارسازی احكام اسلام برای اداره جهان امروز و بعد از امروز، اتّفاق دارند.
در این دین، استعباد، استكبار و استعلا رسماً و صریحاً لغو و ممنوع شده است و همگان را به قرارگرفتن در خط آزادی، برابری و برادری دعوت كرده است كه نمونههایی از این تعالیم را در این آیات و احادیث میخوانید:
«بگو ای اهلكتاب بیایید از آن كلمه حقّ كه میان ما و شما یكسان است (و بر حقّ میدانیم) پیروی كنیم (و آن كلمه این است) كه به جز خدای یكتا هیچكسی را نپرستیم و چیزی را شریك او قرار ندهیم و برخی برخی را بهجای خدا به ربوبیّت تعظیم نكنیم (یعنی رؤسای مذهب را به پرستش و اختصاصات الهی نرسانیم)».
«بزرگوارترین شما نزد خدا، باتقواترین شماست».
«ما این دار آخرت (بهشت ابدی) را برای آنان كه در زمین اراده علوّ و فساد و سركشی ندارند مخصوص گردانیم و حسن عاقبت، خاصّ پرهیزكاران است».
«همانا خدا (خلق را) فرمان به عدل و احسان میدهد و به بذل و عطا به خویشاوندان امر میكند و از كارهای زشت و ظلم نهی میكند و به شما از روی مهربانی پند میدهد باشد كه موعظه را بپذیرید (تا سعادت و بهشت ابد یابید)».
«و (بدانكه) هرگز نیكی و بدی در جهان یكسان نیست، همیشه بدی خلق را به بهترین عمل پاداش ده».
از حضرت رسول خدا(ص) منقول است كه میفرماید:
و نیز میفرماید:
در بخش پرستش خدا و عبادات، این دین بر اساس خلوص نیّت و یكتاپرستی، دستورات عبادی مهم آن در درجه اول نماز است و سپس روزه و حجّ و برنامههای دیگر كه در عین عبادتبودن، همه اینها متضمّن تعلیمات تربیتی، اجتماعی، سیاسی، تجلّیگاه برادری، برابری، وحدت اسلامی و انسانی است؛ بهخصوص نسبت به نماز در قرآن مجید تأكید بسیار شده است كه باید شخص مسلمان این رابطه خود را با خدا حفظ نماید و در واقع در اوقات نماز به حضور خداوند متعال مشرّف شود.
آیات قرآن كریم و هزاران حدیث در زمینه تعالیم متعالیه و دستورات سازنده مكتب است و پیرامون هریك از این مطالب عقیدتی و عملی، صدها كتاب علمی، اجتماعی، اخلاقی، حقوقی و سیاسی نوشته شده است و كتابهای تفسیر قرآن مجید باآنهمه حجم كه در مجلّدات متعدّد نوشته شده و كتابهایی كه در شرح احادیث شریفه است، كتابهای فقه، اخلاق و سیره همهوهمه پیرامون این مطالب و مطالب عالیه دیگر است و هرگونه توضیحات كافی برای برنامه زندگی بشری در این كتابها داده شده است، مخصوصاً در كتابهای دعا به زبان دعا در كاملترین مدرسه تربیتی اسلام وارد میشویم و در این مدرسه است كه انسانهای ممتاز، پاك و مخلص، تربیت و ساخته میشوند.
خداوند ـ انشاءالله ـ همه گروندگان به اسلام را بر آن ثابت بدارد و الزام و تعهّد ما را در عمل به تعالیم، كامل فرماید و همه افراد بشر را به این دین مبین و صراط مستقیم كه نجاتدهنده انسان معاصر از حیرت و سرگردانی، فساد و فحشا، بیرحمی و بیایمانی است، هدایت فرماید.
اكنون پس از این بیان كوتاه در جهانبینی اسلامی با اولین بخش از دعای شریف عرفه، آشنا میشویم.
امام(علیهالسلام) دعا را با حمد و سپاس خدا آغاز میكند به اینكه هر حمد و سپاس یا جنس حمد و یا حقّ حمد و یا حمد حقّ از برای خدا (الله) است و از اینكه الله را به صفاتی كه پس از آن بیان فرموده توصیف
میكند، دانسته میشود كه «الله» اسم است برای ذات اقدسی كه متّصف به تمام صفات كمال است كه از آن جمله صفت وحدت، یگانگی، یكتایی و منزّه از تمام نقایص و عیوب و هر نوع فقر و احتیاج و نیاز است.
بنابراین، این اسم (الله) غیر از آن ذات یگانه و یكتا، مسمّایی ندارد و اطلاق آن بر هرچه غیر از او باشد خودبهخود بیمورد و بیمسمّا و غیرقابل تصدیق است؛ زیرا هیچكس را غیر از او ـ هركس كه باشد ـ نمیتوان به صفت یگانگی و نداشتن جزء و یكتایی و بیهمتایی معرّفی كرد.
علیهذا این صفاتی كه امام شهید و سیّدالشّهدا(علیهالسلام) برای خدا بیان میفرماید فقط به او اختصاص خواهد داشت و احدی غیر از خدا صلاحیّت توصیفشدن به این صفات را ندارد هركس كه باشد. این صفات عبارتند از:
الله، آن است كه برای حكم و قضای او دفعكنندهای نیست. احدی نیست كه بتواند حكم آن ذات جامع جمیع صفات كمال را دفع كند؛ و ظاهراً به قرینه جملة بعد، مراد از قضا در اینجا قضا و حكمی است كه بر نفی و نابودی و یا سلب نعمتی از كسی یا جامعهای باشد هرچند در
برابر مطلق قضا و حكم الهی، كسی نیست كه بتواند عرض اندام نماید، اما در اینجا به ملاحظه قرینهای كه ذكر شد مراد، این نوع خاصّ است؛ و محتمل است مراد از قضا «موت» باشد كه از مصادیق ظاهره یا اظهر مصادیق قضای الهی است و دعا و صدقه اصل آن را دفع نمینماید هرچند فیالجمله دعا و صدقه چنانكه در حدیث است:
ردّ قضا مینماید؛ كه البتّه در این موارد نیز دافع حقیقی قضای الهی، خداست كه ما در رساله سرّالبداء پیرامون مسئله تأثیر دعا و صدقه و امور دیگر در دفع بلا و طولانیشدن عمر یا كمشدن عمر یا وسعت رزق و امثال این امور، توضیحاتی دادهایم.
در اینجا فقط عرض میكنیم كه به قضاوقدر الهی باید ایمان داشت چنانكه به تأثیر دعا، صدقه، صله رحم و امور دیگر نیز ایمان داریم اگرچه تفاصیل و ارتباطات كامل این امور و مخصوصاً قضاوقدر بر ما مخفی است و شاید فهم آن تفاصیل برای ما دشوار و بلكه غیرممكن باشد. ایمان به این امور، علاوه بر اینكه ایمان به واقعیّات و نظامی است كه خدا در عالم كون مقدّر و مقرّر فرموده است در استصلاح حال عبد و تربیت و تكمیل او نقش مؤثّر دارد و بدون ایمان به این
امور و عقیده به اختیار عبد و امر بین امرین، تربیت و تكمیل انسان میسّر نیست. همه این امور از جنبة عقیدتی از اسباب و ابزار تربیت بشر است كه خداوند مقدّر فرموده است.
بشر میباید كه درعینحالی كه مختار است و اسباب و وسایل مادّی را استخدام كرده و بهكار میگیرد، به خدا اعتماد داشته باشد و همیشه از او كمك بخواهد و منصرف از او نباشد و به فراهمبودن اسباب مغرور نگردد و غافل از خدا نشود كه در بسیاری از موارد بااینكه انسان اسباب امری را فراهم مینماید و در نظرش حصول نتیجه قطعی است، ناگهان وضع بههم میخورد و نتیجه حاصل نمیشود و همه زحمتها بیثمر میگردد.
گاهی هم بهعكس، اسباب پیشامد سوئی فراهم میشود و انسان در سراشیبی سقوط قرار میگیرد و بیچاره میشود؛ ناگهان عنایت غیبی بهطور معجزهآسا او را نجات میدهد.
و سرّ بزرگی كه در این جریان دیده میشود همان توجّه بندگان به خداوند متعال است كه اگر امور بر مجرای اسباب ظاهری بگردد و تخلّف نپذیرد، مردم از عالم غیب و اسباب غیبیّه غافل میشوند. هریك از این دو جریان انسان را به خدا و عالم غیب متوجّه میسازد و همه و هركس این دو جریان را مكرّر تجربه میكنند و از آن اگر روحشان بیمار نباشد خدا را میشناسند.
داستانها و حكایتهای معرفتآموز در هریك از این دو زمینه بسیار است و رشته اول همان رشته معرفت خدا به «فسخ عزیمت» است كه فرمودند:
«خدا را شناختم به فسخ عزیمتها و شكستهشدن همّتها».
چنانكه حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمود:
« خدا را شناختم به فسخ عزیمتها (تصمیمهای قطعی) و بازشدن گرهها و شكستهشدن همّتها»؛[11]
حاصل این است كه حصول اسباب مادّی همیشه محصل مسبّبات نیست؛ گاهی با یأس از نیل به مقصود، مقصود حاصل میشود و گاهی نیز با یقین به حصول مطلوب به لحاظ حصول اسباب ظاهری و مادّی، مطلوب حاصل نمیشود و امر، بهعكس اراده و اسبابچینی
انجام میگیرد، لذا به وجود خدا و تصرّف اراده او پی میبریم و به گفته شاعر میفهمیم كه قضای حقّ در كار است:
اگر محوّل حال جهانیان نه قضاست |
|
|
|
چرا مجاری احوال برخلاف رضاست |
|
هزار نقش برآرد زمانه و نبود |
|
|
|
یكی چنانكه در آیینهݘ تصوّرِ ماست |
|
بلی قضاست بهر نیک و بد عنانكش خلق |
|
|
|
بدان دلیل كه تدبیرهای جمله خطاست |
|
به دست ما چو از این حلّ و عقد چیزی نیست |
|
|
|
به عیش ناخوش و خوش، گر رضا دهیم سزاست |
|
و برای عطای او مانعی نیست؛ هركسی را بخواهد به هر عطایی سرافراز كند و هر نعمتی را به او عطا فرماید هیچكس نمیتواند عطای او را منع نماید و كسی را از عطای او محروم سازد.
بدیهی است كمال حضرت ربوبی ـ عزّ اسمه ـ همین اقتضا را دارد كه «لَا دَافِعَ لِقَضَائِهِ وَلا مانِعَ لِعَطائِهِ» باشد زیرا اگر غیر از این باشد به عجز و نداشتن توانایی موصوف میشود و (الله) عاجز و ناتوان نمیباشد؛ پس این دو صفت درحقیقت راجع به صفت قدرت اوست كه همه و هر
چیز تحت سلطه قدرت و توانایی او قرار دارند و قدرت او مافوق همه قدرتها و غالب بر همه است، بلكه همه قدرتها و نیروها از قدرت او به وجود آمده و دلیل قدرت او هستند چون بدیهی است كه سایر قدرتها حادث و مسبوق به عدم میباشند لذا باید قدرت بالذّاتی باشد كه همه قدرتها عطای او و مخلوق او و مستند به او باشند.
مانند صنع و ساختن یا صنعت و مصنوع و ساخته او، صنع و ساختن یا صنعت و ساخته و مصنوع هیچ صانعی نیست؛ زیرا صنعتِ صنعتگران كامل نیست و بهتدریج و باتوجهبه نواقص آن تكمیل میشود؛ چهبسا كه خود صنعتگر به نقص او توجّه نمینماید، درحالیكه صنایع الهی همه در حدّ خود كامل و بیعیب و نقص است؛ چنانكه در قرآن كریم میفرماید:
«هیچ در نظم خلقت خدای رحمان، بینظمی و نقصان نخواهی یافت. بارها با دیدة عقل در نظام مستحكم آفرینش بنگر، آیا هیچ سستی و خلل در آن توانی یافت؟».
صنایع الهی بدون الگو و بدون الهام از صنعت و نقشه دیگر، آفریده شده است و صنایع بشری همه با الهام از اوضاع و نظامات، آثار و خواصّ ارتباطات صنایع الهی با یكدیگر و تركیبات و چگونگی اجزای آنها فراهم شده است.
در صنایع بشری همه از موادّ و عناصری كه خداوند متعال آفریده استفاده میشود و با تصرّف در آنها و تلفیق آنها با یكدیگر صنایعی را عرضه داشتهاند، امّا صنایع الهی در بخش بدایع، آفرینش بسائط و موادّ و عناصر است و در بخش مركّبات تلفیق موادّ و تركیب اجزا و صورتگریها و امور دیگر است كه هرگز در صنعت بشر مثل آن یافت نخواهد شد.
در این معانی تفاوت نمیكند كه صنع در كلام امام(علیهالسلام) مثل خلق كه به معنای مخلوق گرفته میشود به معنای مصنوع و ساخته، تفسیر شود و یا مثل خلق و خلقت كه به معنای فعل آفرینش و آفریدن هم استعمال میشود، صنع و صنعت نیز به معنای ساختن و مصنوع را پدیدآوردن باشد كه در این صورت نیز بین فعل خدا و ساختن او با فعل دیگران همینگونه فرقها وجود دارد و خدا در صنع و فعل خود بیشریك است؛ نه از كسی یاری میگیرد و نه كسی با او همكاری میكند و نه از كسی مثل صنایع و افعال او صادر میگردد.
این جمله اشارهای است به گوشهای از مفهوم متعالی توحید افعالی
كه معنایش این است كه خداوند متعال در افعال و صنایعی كه از او صادر میشود متفرّد و یگانه است؛ بدون شریك و بدون استعانت از احدی هر فعلی و صنعتی را انجام داده و فعل و صنعت او نیز بیمثل و نظیر است. فعل و صنع هیچكس همانند صنع و فعل او نیست و مثل آن از احدی صادر نمیشود.
جود به معنای بخشش است و جواد كه از صفات مشبّهه است به معنای بخشنده و عطاكننده، كثیرالانعام و الاحسان است خواه از او خواسته شده باشد یا خواسته نشده باشد. واسع به معنای صاحب وسعت و گشایش است؛ چنانكه گفتهاند: كسی است كه دارایی و قدرت او بر جود و بخشش، همگان را شامل است و ظاهر، این است كه «الواسع» صفت «الجواد» و اشاره به این است كه جود جواد كافی و فراگیر همه و واسع است و اینهم از صفات جمالیّه و فعلیّه خداوند و به معنایی هم صفت ذاتیّه اوست؛ چون مبدأ جود و بخششِ خدا، كمال ذات اوست. پس به اعتبار صدور جود از او، از صفات فعل و به اعتبار اینكه ذات، مبدئیت و اقتضای صدور جود و فیض دارد، از صفات ذات است. اما اگر واسع مثل جواد صفت خدا باشد كه بر رفع
فقر و قضای حوایج همه قادر است و قدرتش بر قضای حوایج همه را شامل است؛ چنانکه در عدّةالداعی میفرماید:
كه بنابراین میشود از این وسیعتر، این اسم شریف را معنا كرد به این صورت كه: واسع رحمتش، قدرتش، حاكمیّت، حافظیّت، رازقیّت، ولایت، قیّومیّت، هدایت و سایر صفاتش همه در كمال كمال و محیط بر همه چیز همگان است.
«بدائع» جمع بدیع است و بدیع هم بر مخلوقاتی كه بیآنكه از چیزی آفریده شده باشد یا نظام آن و نقشه آن، از نظم چیز دیگر گرفته شده باشد و به قدرت خدا پدید شده باشد و هم بر خدا كه پدیدآورنده اشیا و اجناس بدایع است، اطلاق میشود. بنابراین از اسماءالحسنی است.
«فاطر» نیز به معنای بدیع و مبدع است و آن از اسماءالله الحسنی است و از صفات فعلیّة خداوند است كه مبدأ آنها صفت قدرت است كه از صفات ذاتیّه است. بنابراین مضمون این جمله در وصف الله این است كه او و فقط او اجناس و انواع پدیدههای بدیع را آفرید.
اتقان و استحكام صنعت از نشانههای علم و حكمت صانع است. به گفته شاعر:
فعلی بس محكم است گیتی و باشد |
|
|
|
فعل محكم دلیل حكمت فاعل |
|
و حقیر سرودهام:
عالم كه چنین اساس محكم دارد |
|
|
|
برنامه و دستور منظّم دارد |
|
بر علم و قدرتش هست گواه |
|
|
|
چیزی نه ز حدّ فزون و نه كم دارد |
|
ظهور این صفت در تمام موجودات عالم امكان از عناصر، بسایط، مركّبات، جماد، نبات، حیوان، انسان، معادن، زمین، آسمان، منظومهها، كهكشانها و موجودات ذرّهبینی و ریزی كه با چشمهای غیرمسلّح
دیده نمیشوند، آشكار است و تمام علوم و دانشهایی كه بشر به آن دست یافته، مربوط به اطّلاع و آگاهی از بخش كمی از نظام متقن و محكم این عالم است كه انسان اگر از خود شروع و اتقان و استحكامی را كه در وجود خودش برقرار است بخواهد بررسی نماید عمرش اگرچه چندبرابر عمر طبیعی باشد كفایت نمیكند.
اكنون نظام هر بخشی از وجود انسان از روح و جسم آن، علمی جداگانه و پراهمیّت است كه محقّقان در آن به تحقیق و كاوش بیشتر دائماً اشتغال دارند؛ مبدأ این صفت اتقان صنع است؛ چنانكه در این جمله امام(علیهالسلام) است.
صفت حكمت و علم خداوند است كه با صفت قدرت كه هر دو از صفات كمالیّه و نخستین، جمالی و دوم جلالی است از صنع صانع و اتقان صنایع و اتقان مجموعه عالم امكان، تجلّی مینمایند.
«طلائع» جمع طلیعه است به معنای دیدهبان و پیشدرآمد لشكر یا هر چیزی، كه در اینجا ظاهراً مقصود آغاز مخفی و غیرمرئی اشیا و حوادث و وقایع است كه بر غیرخدا مخفی و پنهان است ولی بر او
مخفی و پنهان نیست. بدیهی است عالمیّت مطلقه و دانایی همهجانبه، همین اقتضا را دارد. این صفت ذاتی حقتعالی و بدون اعطا از كسی یا امكان ایجاد حجاب و پردهای برای او ثابت است و از صفات جمالیّه كمالیّه است.
این جمله ظاهراً مجاز است و اگر حمل بر حقیقت بنماییم باید بگوییم مفهوم ودیعه، هم شامل ودیعه و سپردههای مادّی است كه بعضی بندگان نزد بعضی دیگر میگذارند و هم شامل ودیعههای معنوی است مثل راز و سرّ و مطلب مكتومی را كه كسی به كسی بگوید بهشرط آنكه برای كسی بازگو نكند و مثل شهادت كه در نزد شاهد، ودیعه و امانت است و مثل اعتقادات صحیح، اعمال و وظایف، طاعات و عبادات كه نزد خدا محفوظ است و بهحكم:
ضایع نخواهد فرمود؛ چنانكه از فخرالمحقّقین نقل شده است كه: هركس بخواهد در هنگام موت بر عقاید حقّه ثابت بماند و از حقّ به
باطل عدول نكند، اصول پنجگانه دین را با دلایل آن در پیش خود حاضر نماید و آن را به خداوند متعال بسپارد كه در وقت رسیدن موت به او رد فرماید؛ به این طریق كه پس از استحضار عقاید در ذهنش بگوید:
در این چند فراز نیز امام(علیهالسلام) از افعال و عنایات الهی به بندگان یاد كرده و او را به این اوصاف كه همه از صفات فعلی اوست و به اعتبار
صدور این افعال بر او اطلاق میشود، توصیف نموده است هرچند مبدأ این افعال هم صفات ذاتیّه او مثل علم و قدرت است. او پاداشدهنده هر صنعتگر و صاحبكار است و مصلح احوال هر قناعتپیشه است. كسی كه قناعت نمیكند و بیش از اندازهای كه به او از طلب رزق و روزی با كسبوكار میرسد، میخواهد و بیشتر از آن صرف مینماید، كارش رو به فساد و اختلال میرود. بهعكس كسی كه به كار و زحمت و طلب حلال كه از عبادات مهمّه است تن در میدهد و رنج عمل را متحمّل میشود و به آنچه از این طریق به او رسید راضی و خشنود میشود و از اسراف و تبذیر پرهیز مینماید و بیش از آنچه درآمد دارد خود را در خرجهای اضافی و زاید بر حال خود نمیاندازد، كارش را خدا رو به نظام و اصلاح میبرد.
او رحمكننده به هر متضرّع و زاریكننده است، آنكه به هر تضرّعكننده از مؤمن و كافر، موحّد و مشرك، مطیع و عاصی رحم میكند و حتّی به ضراعت و زاری جنبندگان دیگر جواب میدهد، فقط خداست. لذا حتّی اگر ما بشنویم كه خدا به بتپرستان و كفار در یك واقعه و یك جریان رحم نموده یا با نماز استسقا و ضراعت و زاری غیرمؤمنین از مخالفین، باران رحمتش را فرستاده است تعجّب نمیكنیم؛ چون كاری است كه برحسب رحمانیّت از او صادر میشود.
بهعلاوه در این مواقع كه دلها متوجّه به عالم غیب میشود و در
حال یأس و ناامیدی به او كه پناه همه در همه اوقات است برحسب فطرت پناهنده میشوند برای اینكه نور ایمان به غیب در آنها بالمرّه خاموش نشود و زمینه برای هدایت بیشتر آنها فراهم شود. خداوند به ضراعت آنها جواب میدهد؛ در این میان گاه هم بعضی ضراعتها بیجواب میماند به لحاظ اینكه پاسخ مثبت، به مصلحت تضرّعكننده نیست و درواقع پاسخ موافق رَحْم، بر او نیست یا اینكه انجام آن خلاف بعضی سنن ثابته و حكمتهایی است كه در علم خدا رعایت آنها لازم است و ما از فهم تمام اطراف و جوانب آن عاجزیم.
بدیهی است در این مواقع و در همه موقعیتهای دیگر خداوند حكیم طبق حكمت بالغه خود و مصالح واقعی بندگان عمل میكند و برخلاف ما رحم و لطف و تفضّل او از حكمت او چیزی كم نمیكند.
اما جمله بعد نخست اشاره میفرماید به انزال و فروفرستادن منافع كه ممكن است مصدر میمی یا اسم مكان جمیع منفعت باشد و غرض انزال امور و چیزهایی است كه موجب نفع و سودمند باشد مثل باران و نور آفتاب كه بر زمین میتابد و نازل میشود و عنایات و فیوضی نامرئی و خلاصه آثار ربّانیّت و ربوبیّت الهی كه شامل حال تمام جهانیان میگردد و با نزول فیض از او بهسوی همه انجام میشود مثل این بیان كه میفرماید: ممكنات و مخلوقات نمیتوانند برای كسب انواع كمالات و ایجاد ربط با خدا، بهخودیخود بهسوی او صعود
نمایند و این فیض خداست كه نزول مییابد و به آنها متصل میشود تا شرایط صعود آنان فراهم گردد.
سپس امامحسین(علیهالسلام) اشاره به انزال كتاب میفرمایند كه در اینجا ظاهراً مقصود فقط قرآن كریم است و الف و لام برای عهد و اشاره به قرآن است كه در آنچه مورد حاجت بشر است از معارف، احكام، نظامات و هدایتهای لازمه در هر موضوع، جامع است و شاید مراد از نور ساطع تابان، همان تعالیم كامل و درخشان آن باشد.
این چهار صفت كه بازگشت به صفت علم و قدرت حقّ از صفات ثبوتیّه دارند، خدایی خدا را بیان مینماید كه دعاها را میشنود. دعا از هركس و در هركجا باشد؛ شنوایی خدا محدود به آلت و وسیله نیست كه مشروط به شرایطی باشد و فاصله زمان و مكان در شنودن و نشنودن مؤثّر باشد.
در دیگر شنوندگان با تغییر شرایط صدا و صداكننده یا تغییر شرایط صداشده و شنونده، شنیدن و نشنیدن و كیفیّت شنوایی تغییر میكند. اما در خدا در جانب شنونده دعا، هیچ تغییر شرایطی تصوّر نمیشود؛ چون اصلاً قدرت حقّ بر شنیدن از جانب او مطلق، بیقید، بیحدّ و بیانتهاست. ازطرف دعاكننده اگرچه شرایط و كیفیّات، تفاوت میكند؛ گاهی آهسته دعا میكند و گاهی با صدای بلند خدا را میخواند و گاه در ضمیر و باطن خود به او توجّه مینماید، گاه از پشت پرده و داخل خانه و جاهایی كه موانع نشنیدن برای اشخاص عادّی موجود است و گاهی نیز در محیط فارغ از موانع، دعا میكند.
هیچیك از این شرایط و ظروف در شنیدن خدا اثر نمیگذارد و او همه را میشنود؛ گر مورچهای دم بزند در ته چاه، از دمزدن مورچه آگاه بود، همانطور كه از صداهای بسیار بلند آگاه است؛ این علم و آگاهی خداوند است.
اگر میگوییم خدا سمیع است یعنی از آنچه مخلوق با آلت و حاسّه سمع میشنود، آگاه است و او صداهایی را كه مردم نمیشنوند نیز میشنود؛ و اگر میگوییم خداوند بصیر و بیناست و میبیند مقصود این است كه آنچه را ما مبصر و دیدنی میدانیم و بدون حاسّه چشم نمیتوانیم به آنها آگاهی یابیم مثل رنگها، او از آنها آگاه و به آنها عالم است بیآنكه به آلتی و حاسّهای نیاز داشته باشد و آنچه را كه قوّه بینایی ما از دیدن آن عاجز است نیز میبیند.
در انسان هم این حواسّ شنوایی، بویایی، بینایی، چشایی و بساوایی (لامسه) نیز وسیله علم میشوند ولی خداوند چون علمش عین ذات و قدیم است و منزّه از تركیب و تجسّم است بیاسباب و وسیله به همه چیز عالم بوده و هست.
[1]. آل عمران، 64.
[2]. حجرات، 13.
[3]. قصص، 13.
[4]. نحل، 90.
[5]. فصّلت، 34.
[6]. امینی، الغدیر، ج6، ص187. «هیچ فضیلتی برای عرب بر عجم و عجم بر عرب و سفید بر سیاه وجود ندارد».
[7]. ابنشعبه حرانی، تحفالعقول، ص35. «دو خصلت است که بالاتر از آن هیچ نیکی وجود ندارد: 1ـ ایمان به خدا، 2ـ سودبخشیدن برای بندگان خدا؛ و دو خصلت است که بالاتر از آن هیچ بدی وجود ندارد: 1ـ شرک به خدا، 2ـ ضرررساندن به بندگان خدا».
[8]. ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج1، ص339؛ مجلسی، زادالمعاد، ص173؛ محدّث قمی، مفاتیحالجنان، دعای عرفه امامحسین(علیهالسلام).
[9]. کلینی، الکافی، ج2، ص470؛ حرعاملی، وسائلالشیعه، ج7، ص27.
[10]. ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج19، ص84.
[11]. لازم به تذكر است كه: فسخ تصمیم و عزیمت، گاهی بهواسطه اختلال شرایط یا پیدایش موانع صورت میگیرد و گاهی به ملهمشدن شخص، به اموری كه خودبهخود در فكر او وارد میشود و سبب فسخ عزیمت او میگردد و این معنا نیز از بعضی آیات و روایات استفاده میشود كه در اینجا محلّ تفصیل آن نیست.
[12]. ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج1، ص339؛ مجلسی، زادالمعاد، ص173؛ محدّث قمی، مفاتیحالجنان، دعای عرفه امامحسین(علیهالسلام).
[13]. ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج1، ص339؛ مجلسی، زادالمعاد، ص173؛ محدّث قمی، مفاتیحالجنان، دعای عرفه امامحسین(علیهالسلام).
[14]. ملك، 3.
[15]. ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج1، ص339؛ مجلسی، زادالمعاد، ص173؛ محدّث قمی، مفاتیحالجنان، دعای عرفه امامحسین(علیهالسلام).
[16]. ابنفهد حلی، عدةالداعی، ص311 (فی تفسیر اسماء الحسنی). «واسع: اوست که بینیازیش همه نیازمندی بندگانش را زیر پوشش گرفته و روزیش به همه آفریدههایش رسیده است».
[17]. ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج1، ص339؛ مجلسی، زادالمعاد، ص173؛ محدّث قمی، مفاتیحالجنان، دعای عرفه امامحسین(علیهالسلام).
[18]. ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج1، ص339؛ مجلسی، زادالمعاد، ص173؛ محدّث قمی، مفاتیحالجنان، دعای عرفه امامحسین(علیهالسلام).
[19]. ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج1، ص339؛ مجلسی، زادالمعاد، ص173؛ محدّث قمی، مفاتیحالجنان، دعای عرفه امامحسین(علیهالسلام).
[20]. ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج1، ص339؛ مجلسی، زادالمعاد، ص173؛ محدّث قمی، مفاتیحالجنان، دعای عرفه امامحسین(علیهالسلام).
[21]. آل عمران، 195. «من عمل هیچ عملکنندهای از شما را، زن باشد یا مرد، ضایع نخواهم کرد».
[22]. «بارالها! ای رحیمترین رحمکنندگان بهدرستیکه من امانت میسپارم به تو عقیده خودم را و استحکام دینم را و تو بهترین امانتداری و به تحقیق امر کردهای ما را به نگهداری امانتها، پس برگردان آن را به من هنگام رسیدن مرگم». محدّث قمی، مفاتیحالجنان (بعد از دعای عدیله).
[23]. ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج1، ص339؛ مجلسی، زادالمعاد، ص174؛ محدّث قمی، مفاتیحالجنان، دعای عرفه امامحسین(علیهالسلام).
[24]. ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج1، ص340؛ مجلسی، زادالمعاد، ص174؛ محدّث قمی، مفاتیحالجنان، دعای عرفه امامحسین(علیهالسلام).