این بخش ـ كه بخش بزرگی از دعاست ـ متضمّن معانی بزرگ توحیدی، تربیتی و اخلاقی است كه باید در آن دقّت بسیار كرد. درعینحال به مسائل مهمی از علوم متعدّد مثل تشریح، معرفةالاعضاء، فوائدالاعضاء، زیستشناسی، روانشناسی، جنینشناسی و ... نیز اشاره دارد.
این بخش در ابتدا عرض ابتهال و تضرّع و زاری به درگاه حضرت باریتعالی و شهادت به ربوبیّت از برای اوست كه همه مخلوقات را برحسب حكمت و اقتضای ذوات آنها زیر پوشش قرار داده است و تربیت اوست كه ناقص را كامل و كامل را كاملتر مینماید؛ و پس از اقرار به معاد و اینكه بازگشت بهسوی اوست، نعمتهای خدا را در پیدایش خود برمیشمارد و عنایات و تربیتهای مرحلهبهمرحله او را
ـ كه ما را در عوالم مختلف سیر میدهد تا به عالم دنیا میرساند ـ متذكر میگردد.
پس از طیّ این مراحل نیز این تربیتها و عنایات الهی است كه دستگیر او میشود. روزی و غذای او را از شیر مادر مقرّر میسازد و اینهمه مهر و محبت را برای او قرار میدهد و او را در این حال كه كودك گهوارهای است از انواع خطرات حفظ مینماید تا زبانش به سخن باز میشود و رشدونموّ مینماید تا آن زمان كه آفرینش او كامل میگردد، معرفت را به او الهام میفرماید.
و از اینجا با تربیتهای روحی و عقلانی، عقل و روح او بیشازپیش مدارج كمال و ترقّی را میپیماید؛ به عجایب حكمت خدا در عالم آگاه میشود و به آسمان و زمین و اینهمه مخلوقات كوچك و بزرگ زمین و آسمان و برّ و بحر با دیده بصیرت و عبرت مینگرد و به شكر خدا و یاد او متنبّه و ملتفت میشود. خدا به او میفهماند و او را متنبّه میسازد كه باید شكر اینهمه نعمتها را بهجا آورد و او را یاد نماید و به عظمت و بزرگی و تنزّه از صفات نقص بستاید.
در این بخش از دعا از نعمت رسالتهای انبیا و نعمت درك و فهم دعوت آنها و عمل به آنچه موجب رضای اوست سخن به میان آمده است و به نعمت انواع معاش و اموری كه معیشت و زندگی به آن تقوّم دارد از غذا و لباس و غیره اشاره شده است و ضمن اشاره به
جهل و جرئت بشر بر خدا، خدا را میستاید كه بااینحال این انسان جَری و جسور را دلالت مینماید به كارهایی كه او را به خدا نزدیك نماید و توفیق به اعمالی عطا میكند كه او را در نزد او وجیه و آبرومند سازد تا حدّی كه اگر همین بنده گستاخ دعا كند و بخواند او را، به او پاسخ میدهد و اگر از او سؤال و درخواست بنماید به او عطا میفرماید؛ خدایی كه به همه، حقّ نعمت دارد و همه بر سر خوان نعمتهای غیرقابل احصای او نشستهاند؛ و به اطاعت هیچیك از بندگانش نیاز ندارد. او كمال مطلق و بینیاز مطلق است. اطاعت بندگان از او كه به هدایت و توفیق اوست وسیله كمال آنها و تشبّه به اخلاق كامله خداوند متعال است.
معذلك از اطاعت بندگان شكر مینماید و چون بندگان شكر او را بهجا آورند نعمت را بر آنها زیاد میگرداند. همه اینها برای این است كه نعمتها را بر بندگان زیاد گرداند و احسان و انعام خود را بر بنده اتمام فرماید و هم عجز و ناتوانی بشر را در درگاه كبریایی ـ جَلَّتْ آلائُهُ وَعَظُمَتْ نَعْمَائُهُ ـ كه اسما و نامهایش مقدس و نعمتهایش عظیم است بیان میفرماید كه كدام از نعمتهای او را میتوان از لحاظ عدد شماره و احصا كرد و به شكر كدامیك از انواع عطاهای او میتواند قیام و اقدام نماید.
و حال آنكه این نعمتها و عطاها بیشتر از آن است كه شمارهكنندگان
و حسابداران بتوانند احصا كنند یا اینكه علم حفظكنندگان بتواند آنها را حفظ نماید و بر آنها محیط گردد. علاوه بر اینها، آنچه را از من صرف كردی و برگرداندی از ضررها و سختیها بیشتر است از آنچه برای من از عافیت، راحتی و آسایش ظاهر است.
سپس به تمام وجود عجز و ناتوانی خود را از ادای شكر نعمتها بیان مینماید و شهادت میدهد به حقیقت ایمان، یقین و توحید خالص و باطن نهان ضمیر خود و به تمام اجزا و اعضای بدن خود و علایق گذرگاههای نورچشم و چینهای صفحه پیشانی و رخنههای گذرگاه نفس و پارههای نرمه گوش و مجراهای رسیدن آواز به گوش به الفاظی كه بر زبان و لبهایش جاری میشود، به گوش، دهان، دندان، سر، مو، عصب، رگ، استخوان و... به تمام حركات ركوعی و سجودی و به حال سكون و خواب و بیداری كه اگر در طول اعصار و دور احقاب، سالها عمر كنم و كوشش و تلاش كنم كه شكر یكی از نعمتهای تو را بهجا آورم نخواهم توانست، مگر به منّت تو و عنایت تو كه خود بر من شكر جدید و جاودانی را واجب مینماید و ثنا و ستایش تازهای را لازم میكند.
نه من تنها، كه اگر تمام شمارهكنندگان بخواهند احصای نعمتهای تو را از گذشته، حال و آینده بنمایند از آن عاجزند، مگر نه این است كه تو ای خدا در كتاب ناطق وحی صادق خودت فرمودهای:
كه واضح است مخاطب به این خطاب الهی نه فقط ابنای بشر از حكما، فلاسفه و علمای هر علم و فنّ و دانشمندان جهانشناس و خواصّ و همه عوامّ است، بلكه شخص رسول اكرم(ص) و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و سایر ائمّه معصومین(ع) نیز در این خطاب واردند و از آن خارج نیستند، بلكه این ذوات مقدسه بیشتر از همه نامبردگان به عجز خود در برابر احصا و تعداد نِعَم الهی، معترف و آگاهند و همین، جهت امتیاز و برتربودن آن بزرگواران از همه اصناف و افراد است.
آنها بیشتر از آنچه همه خود را به خدا محتاج و در درگاه او فقیر میبینند، خود را فقیر و نیازمند مییابند كه این درك فقر به او از اعظم مقامات انسان است. هركس دركش بیشتر باشد به او نزدیكتر و حضورش زیادتر است.
البتّه این نكته نیز قابلتوجّه است كه چنان نیست كه فقر آنها با دیگران علیالسّواء باشد با این تفاوت كه درك دیگران از فقرشان مانند آنها عمیق و وسیع نیست، بلكه درواقع فقر آنها به خدای متعال از دیگران بیشتر است، چون هر موجودی و هركسی به اندازه استعداد
و صلاحیّت خود به خدا فقیر و محتاج است؛ یعنی میتواند از الطاف و عنایات حقّ بهرهمند شود كه:
گر بریزی بحر را در كوزهای |
|
چند گنجد قسمت یکروزهای |
ظرفیت و گنجایش افراد مختلف است؛ یك جنبده است كه نیاز به یك قطره آب دارد، یكی هم هست كه یك كوزه آب هم او را سیراب نمیكند. هر قدر تشنگی بیشتر باشد، احتیاج به آب زیادتر است.
آب كم جو تشنگی آور به دست |
|
تا بجوشد آبت از بالا و پست |
بر این حساب است كه نبات از جماد احتیاج بیشتر دارد و حیوان از نبات محتاجتر است؛ چون استعداد او بیشتر است و انسان از حیوان برتر است و دعوت انبیا و ائمّه(ع) از اشخاص و افراد بر این حساب بوده است كه در حدیث است:
با همه، همه مطالب را نمیفرمودند و همانطور كه به ما دستور دادهاند خودشان نیز همانگونه عمل میفرمودند. به ما دستور دادهاند كه:
باری! در پایان این بخش كه ما اندكی از مطالب بسیار بلند و انسانساز آن را حتّی بهقدری كه خود میفهمیم نگفتیم و باید گفت كه ما همچنان در اول بیان و در آغاز سخن ماندهایم و نمیدانیم از كجا شروع و در كجا به پایان برسانیم، امام(علیهالسلام) زبان به حمد الهی میگشاید و خدا را به صفات سلبیّه و منزّه از شریك و فرزند و صاحباختیار و مداخلهگر در كار داشتن، یاد كرده، به قرآن مجید و استدلال خداوند استشهاد میفرماید:
بعد از اینكه حضرت استشهاد به آیه فوق مینمایند، سپس به بعضی از صفات ثبوتیه اشاره كرده و این بخش را با حمد خدا و صلوات بر محمد و آل طاهرین(ع) ختم میفرماید.
[1]. ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج1، ص342؛ مجلسی، زادالمعاد، ص174 – 176؛ محدّث قمی، مفاتیحالجنان، دعای عرفه امامحسین(علیهالسلام).
[2]. ابراهیم، 34. «و اگر نعمتهای خدا را بشمارید، هرگز آنها را شماره نتوانید کرد».
[3]. کلینی، الکافی، ج1، ص23؛ ج8، ص268؛ صدوق، الامالی، ص504؛ ابنشعبه حرانی، تحفالعقول، ص37. «ما گروه انبیا مأموریم که با مردم به اندازه عقل خودشان سخن بگوییم».
[4]. یعلمون ـ خ ل.
[5]. یعلمون ـ خ ل.
[6]. حلی، مختصر بصائرالدرجات، ص100. «برای مردم چیزهایی بگویید که بفهمند نه چیزهایی که نفهمند. آیا میخواهید که آنها تکذیب خدا و رسول نمایند».
[7]. انبیاء، 22. «اگر در آسمان و زمین جز «الله» خدایان دیگری بود هر دو تباه میشدند».