پس از آن خطابهای مشحون به حمد و ثنا و مسئلت و صلوات بر محمد و آل محمد(ع) سؤال خود را چنین عرضه میدارد:
«سؤال میكنم خدایا از تو حاجتم را كه اگر آن را به من عطا كنی ضرر نمیزند به من آنچه را تو از من منع كنی، و اگر آن حاجت را از من منع كنی و عطا نفرمایی، به من سود نمیرساند آنچه را كه به من عطا كردهای. سؤال میكنم از آتش دوزخ، آزادم سازی».
برحسب این قسمت از دعا باید تمام همّ و تلاش انسان صرف این شود كه به سعادت اخروی و نجات از عذاب و آتش دوزخ نایل شود و رستگاری و فوز به ثواب و قرب الهی را به تمام نعمتهای دنیا هم كه باشد نفروشد؛ زیرا دنیا و همه نعمتهایش موقّت و فانی است و اِقبال و اِدبار آن هم میگذرد آنچه كه بر آن صبر نمیتوان نمود عذاب خدا و غضب او و فراق و دوری از رحمت اوست.
انسانی كه نمیتواند اندكی از بلای دنیا و ناملایمات آن را تحمّل نماید چگونه میتواند بر عذاب خدا كه آسمانها و زمین طاقت آن را ندارند تحمّل نماید و چگونه از روزی كه در وصفش میفرماید:
«روزی كه هر شیردهنده، كودك شیرخوار خود را وامیگذارد و هر صاحب حملی، حمل خود را مینهد و میبینی تو مردم را مست و حال اینكه مست نیستند ولكن عذاب خدا سخت است».
«روزی كه مال و فرزند نفع نمیدهد مگر كسی كه با دل سالم (از نفاق و حبّ دنیا و انحراف فكری) در محضر خدا حضور یابد».
«در آن روز سخت مردم مانند ملخ هرسو پراكنده شوند و كوهها از هیبت آن همچون پشم زدهشده متلاشی گردد».
«آن روزی كه هركس از برادرش میگریزد، و از مادر و پدرش، و از زن و فرزندش هم میگریزد».
«روزی كه زمین را به غیر این زمین مبدّل كنند و هم آسمانها را (دگرگون سازند)، و تمام خلق در پیشگاه حكم خدای یكتای قادر قاهر حاضر شوند».
«و در آن روز، بدكاران و گردنكشان را زیر زنجیر قهر خدا مشاهده خواهی كرد و ببینی كه پیراهنهایی كه از مس گداخته آتشین بر تن دارند و در شعله آتش چهره آنها پنهان است».
«روزی را كه ما كوهها را به رفتار آریم و زمین را صاف و بدون پستی و بلندی آشكارا ببینی و همه را در صف محشر از قبرها برانگیزیم و یكی را فرو نگذاریم و خلایق را در صفی بر خدا عرضه كنند (و به
كافران گفته شود) همانگونه كه اولینبار شما را آفریدیم باز بهسوی ما امروز بازآمدید و آن معادی را كه به خیال باطل، منكر بودید به چشم مشاهده كردید و در آن روز، كتاب اعمال نیك و بد خلق را پیش نهند و اهل عصیان را از آنچه که در نامه عمل آنهاست ترسان و هراسان بینی درحالیكه با خود گویند ای وای بر ما! این چگونه كتابی است كه اعمال كوچك و بزرگ ما را سر مویی فرو نگذاشته جز آنكه همه را احصا كرده است و در آن كتاب همة اعمال خود را حاضر ببینند و خدا به هیچكس ستم نخواهد كرد».
خواننده عزیز از این آیات و آیات دیگر، بزرگی روزی را كه در پیش داریم و خواهوناخواه به آن میرسیم، در حدّی معلوم میشود. باید نجات خود را از آتش جهنّم تحصیل نماییم؛ آتشی كه در این دعا خلاصی از آن حاجتی شمرده شده است كه انسان با خلاصی در آن از هرچه ممنوع و محروم شده باشد زیانكار نیست و اگر گرفتار آن شود به هرچه دست یافته باشد و از هر لذّت و نعمتی بهرهمند شده باشد برای او سودمند نیست.
فقط با ایمان و عمل صالح و رفتن در حِصن توحید و ولایت اهلبیت(ع) و مخالفت هوا و نفس امّاره، توبه، انابه، عبادت، اطاعت،
عرض تذلّل و تضرّع، كسب تقرّب به خدا و سیر در طریق پیغمبر و ائمّه طاهرین(ع) و انجام فرائض و واجبات و ترك منهیّات و محرّمات، خود را از این آتشی كه نمونهای از حرارت و قدرت سوزان آن خورشید است و: ﴿نارُ اللّٰهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ﴾[8] است بیمه نماییم.
عقل سلیم میگوید: در برابر اینهمه توعید، تهدید، انذار انبیا و بهخصوص قرآن مجید؛ كتاب معجزبیان وحی باوجود یقین به قیامت و معاد و حساب و جزا و عبث و بازینبودن آفرینش انسان و اینهمه مخلوقات بر شخصی كه یقین دارد و از اینهمه خبرهای انبیا كه نبوّتشان به معجزات ظاهر و روشن ثابت شده است به مسئله حشر و نشر و حساب و كتاب قطع دارد، واجب است عقلاً كه خود را در مهلكه گرفتارشدن به این آتش قرار ندهد و چنانكه خدا دستور داده و خیرِ دنیا و آخرت او در آن است خود را بسازد.
و اگر كسی یقین نداشته باشد لااقلّ احتمال میدهد؛ چون یقین بهخلاف، برای هیچ صاحب عقل سالم حاصل نخواهد شد و هیچ عاقلی نیست كه بتواند عالم غیب و دعوت انبیا را بهطور جزم انكار نماید و احتمال صحّت و صدق دعوت آنها را ندهد.
اگر چند هزار سال قبل كه وجود میكروب و موجودات ذرّهبینی یا بسیاری از منظومهها و كهكشانها كشف نشده بود، كسی احتمال آنها را مطرح میكرد، چهبسا افرادی كه در عقل، كممایه بودند بهطور جزم آن را نفی كرده و منكر میشدند، امّا عقلا و ارباب منطق میگفتند: «ذَرْهُ فِی بُقْعَةِ الْإِمْكَانِ»،[9] احتمال و امكان آن قابل نفی نیست.
اكنون هم بسیاری از چیزها است كه بشر در كاوشهای علمی و فنّی خود از آنها جستجو دارد بااینكه به وجود آنها یقین ندارد و بر اساس احتمال به كار و كاوش میپردازد. ممكن است برخی از كسانی كه فقط به «مادّه» ایمان دارند و به آنچه با حواسّ جسمانی قابل درك نیست، معتقد نیستند بگویند: ما در كاوشهای بهاصطلاح علمی و فنّی خود به وجود روح یا فرشته پی نبردیم! یا چگونگی و تأثیر صدقه را در دفع بلا یا صله رحم را در طول عمر درك نكردهایم، اما نمیتوانند بگویند ما كه مؤمن به حواسّ و محسوسات هستیم و معیار تصدیق به وجود یك شیء را «حس» میدانیم، با حسِّ نبود روح و ملائكه با تأثیروتأثّرات، غیرمادّی را احساس كرده و درك نمودیم؛ چون این امور با حسّ قابل درك نیستند.
یكی از فرقهایی كه مادّی و ملحد با مؤمن به خدا و موحّد دارد، همین است كه مادّی و ملحد نمیتواند به الحاد و نفی خدا ایمان و
باور داشته باشد؛ چون بر نفی آن، اقامه برهان ممكن نیست؛ و اما مؤمن به خدا و عالم غیب، ایمان و یقین دارد و اقامه برهان بر آنچه مؤمن به آن ایمان دارد ممكن و معقول و منطقی است.
بنابراین و باتوجهبه اینكه اكثر اقدامات بشر و حركتهای او در مسیرهای خطرناك به احتمال جلب نفع و مصلحت یا دفع فساد و زیان و ضرر است، در مسئله عذاب، عقاب و مؤاخذه الهی كه انبیا، بشر را از آن ترسانده و خود به آن ایمان داشتهاند، وظیفه معقول این است كه با اطاعت از انبیا و پذیرش دعوت آنها احتمال خطر را از خود دفع و دور نماید و به اوامر و نواهی آنها احترام بگذارد.
چگونه است كه اگر یك فرد ناشناس و مجهولی بگوید در این راهی كه میروید دزد است یا چاه است، احتیاط میكنید. یا اگر پزشك بگوید فلان غذا برای شما ضرر دارد بااینكه احتمال میدهید كه اشتباه كرده باشد آن غذا را ترك مینمایید و روشی اتّخاذ مینمایید كه به نجات و رستگاری خود اطمینان پیدا كنید، ولی به اینهمه هشدارهای انبیا و بزرگان و رجال پاك اعتنا نمینمایید و با پرهیز از معصیت خدا از این ضرر و خسران جاوید اخروی ـ فرضاً هم احتمالی بدانید ـ تحصیل امن و نجات نمیكنید بااینكه به فرض محال اگر عالم غیبت و حساب و كتابی در بین نباشد، صالح، طالح، عادل و ظالم، نكوكار و بدكار علیالسّواء خواهند بود و اگر باشد كه هست و عقل و حكمت
آفرینش و دلایل عقلی و سمعی بر آن دلالت دارند، خسران بر ملحدان و گناهكاران است.
چنانكه نقل شده است كه: حضرت امامصادق(علیهالسلام) در یكی از مباحثاتشان با بعضی از سران ملحد فرمودند:
«اگر وضع چنان باشد كه تو میگویی، ما و تو مساوی خواهیم بود و اگر چنان باشد كه ما میگوییم پس وای بر تو!».[10]
و این دو شعر نیز در این معانی منسوب به حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است:
قَالَ الْمُنَجِّمُ وَالْحَکِیمِ[11] كِلَاهُمَا |
|
لَنْ یُحْشَرَ الْأَجْسَادُ قُلتُ إِلَیْكُمَا |
[1]. حجّ، 2.
[2]. شعراء، 88 ـ 89.
[3]. قارعه، 4 ـ 5.
[4]. عبس، 34 ـ 36.
[5]. ابراهیم، 48.
[6]. ابراهیم، 49 ـ 50.
[7]. كهف، 47 ـ 49.
[8]. همزه، 6 ـ 7. «آتش برافروخته الهی است، آتشی که بر دلها سرمیزند».
[9]. ابنسینا، الاشارات، ج3، ص418 (النمط العاشر فی اسرار الآیات).
[10]. صدوق، التوحید، ص126 – 127.
[11]. الطّبیب، خ ل.
[12]. بیهقی کیدری، دیوان امام علی(علیهالسلام) ، ص520؛ خوئی، منهاجالبراعه، ج15، ص312. ستارهشناس و حکیم هر دو گفتند بدنها هرگز برانگیخته نخواهند شد. گفتم سخن مرا بشنوید و بگیرید اگر سخن شما درست باشد، من ضرر نمیکنم؛ اگر سخن من درست باشد ضرر و زیان شما بر شماست».