در این بخش كه از اقرار به وحدانیّت و یكتایی خدا به این وصف كه صاحب بلد حرام (مكّه مكرّمه) و مشعرالحرام و بیت عتیق (كعبه معظّمه) است شروع میگردد و با این توصیف از مكه، مشعر و خانه، تعظیم و تجلیل میشود، مطالب و معارف بسیار بیان شده است كه معرفت آنها در كمال روح و آرامش جان و تربیت انسان و رشد قوای فكری و ایمانی، بسیار مؤثّر و آموزنده و درعینحال لذّتبخش و روحپرور است.
همه صدای آشنایی با خدا و اعلام آشنایی با او و بیان نعمتها و تربیتهای كامله اوست. خدا را به اوصافی توصیف مینماید كه به برخی از آنها اشاره میشود:
ـ با حلمش، از گناهان بزرگ عفو میفرماید.
ـ با فضلش، نعمتها را تمام و كامل میكند.
ـ با كرَمَش، بسیار عطا میكند.
ـ در شدّت و سختی ذخیره است.
ـ در تنهایی مصاحب و همدم است.
ـ ولیّنعمت و نازلكننده تورات، انجیل، زبور، فرقان (كه مراد یا تمام قرآن كریم است یا تنها سوره فرقان است)، كهیعص و طه و یس والقرآن الحكیم است.
ـ كهف و پناهگاه است هرگاه كه راهها با همه وسعت بر انسان بسته شود و از سلوك آنها عاجز گردد و زمین با آن گستردگی بر او تنگ شود كه اگر رحمتش نباشد شخص از اهل هلاك خواهد بود.
ـ لغزش را اقاله مینماید و میپوشاند كه اگر پوشش او نباشد بنده از رسواشدگان خواهد بود.
ـ او مؤیّد بنده است به نصرت او بر اعدا و دشمنان كه اگر نصرت او نباشد او در زمره مغلوبین قرار میگرفت.
ـ رفعت و بلندی مقام به او مختص است و اولیای او به عزّت او عزیز و عزّتمندند.
ـ سران و زورمندان، طوق ذلّت و خوف او را بر گردن دارند و همه از سطوت و قهر او بیمناكند.
ـ به خیانتِ چشمها، راز دلها و آینده و غیب آگاه و عالم است.
ـ كسی است كه جز خودش كسی از هویّت ذات و حقیقت او آگاه نیست.
ـ بادهای بشارتدهنده رحمت را او میفرستد.
ـ ابتداكننده و ابداعكننده و بیشبیه و نظیر است.
ـ دائم و بیپایان است.
ـ بااینكه بنده كمتر شكر نعمتهای او را بهجا میآورد، او را محروم نمیكند.
ـ و هرچند گناه بنده بزرگ باشد او را رسوا نمیسازد.
ـ بااینكه بنده را در حال معصیت میبیند، او را بدان مشهور نمیسازد و از عنایتش در خُردی و صِغَرْ، سالمندی و كِبَر او، او را محروم نمینماید.
ـ الطاف و احسانهایش بیرون از حدّ احصا و شمارش است و نعمتهایش پاداش داده نمیشود؛ چون پاداشدهنده نمیتواند حقّ پاداش آن را ادا كند و بیرون از قدرت اوست و او از گرفتن پاداش بینیاز است و از اینكه از كسی سود و نفعی به او برسد منزّه است.
ـ با ما خیر و احسان میكند و ما به بدی و عصیان با او معارضه مینماییم.
ـ بنده را به ایمان هدایت میكند پیش از آنكه شكر امتنان را بشناسد.
ـ بیماری را كه او را بخواند شفا میدهد و برهنهای را كه او را بخواند میپوشاند.
ـ آن را كه در حال گرسنگی و تشنگی او را بخواند، سیر و سیراب میسازد.
ـ ذلیلی را كه او را بخواند عزیز میگرداند.
ـ نادان را دانا و شناسا میفرماید.
ـ تنها را از تنهایی و غایب را از غربت نجات میدهد.
ـ حوایج را پیش از آنكه بنده از او بخواهد برمیآورد.
ـ دعا را مستجاب میسازد و عیوب را میپوشاند. گناهان را میآمرزد و به مطلوب میرساند.
ـ هركس بخواهد نعمتهای او را بشمارد از عهدة آن برنمیآید و نمیتواند احصا كند.
اینها و تعدادی دیگر از نعمتها، صفات و اسماءالحسنایی كه در این بخش یاد شدهاند تكرارشان، خواندنشان، تأمل و اندیشه در آنها، موجب مزید معرفت و توجّه به مبدأ، قوّت قلب و اطمینان، آرامش روح و نشاط، خوشبینی و بلوغ ایمانی و رشد فكری میشود.
امام(علیهالسلام) بیشتر این اسما، صفات و نعمتها را با ادوات خطاب، و نیازمندیها و فقرها را با ضمیر نفس و متكلّم بیان فرموده است.
واضح است آنچه ما مینگاریم بهعنوان استفاده از كلام آن حضرت، هرگز برای رساندن مراد امام(علیهالسلام) رسا نیست؛ چون بیان ما و خصوص، این فقیرِ كممایه در رساندن مقاصد خودمان قصور دارد تا چه رسد در بیان مرادات عالی و عرفانی امام(علیهالسلام) كه استفاده هركس از آن به مقدار فهم و احاطه علمی و بصیرت و معرفت او میباشد.
معذلك باید در هر جمله و هر بند دعا تفكّر كرد و قدر این معارف و منابع دعایی معرفت و تربیت را دانست.
باید خدا را چنانكه این بزرگواران توصیف كرده و خواندهاند توصیف كنیم و بخوانیم و هرچه بتوانیم در توصیف خدا و دعا و مناجات با باریتعالی، مكتب توقیفیبودن این امور را رعایت كرده و با اصطلاحات قرآنی گرفته شده از پیغمبر و ائمّه طاهرین(ع) در این مسائل سخن بگوییم و خصوصاً از اصطلاحات مصنوعه و مختصّه به اتباع فلاسفه یونان و مدّعیان دروغین عرفان، شعرا و متصوّفه پرهیز كنیم.
مبادا خدا را به اسمایی كه یا نامفهوم و یا اصطلاح خاصّ فرقهای و یا متضمّن شرك، اتّحاد و حلول و امور باطل دیگر باشد بخوانیم.
روش خداشناسی و تعلیم معرفت همان است كه انبیا و پیغمبران كه مبعوث به دعوت همگان از خواصّ و عوام بودهاند داشتهاند. بهجای یك عمر خواندن بعضی كتابهای فلسفی یا عرفانی ـ كه پر است از مطالبی كه ما هرگز مكلّف به بحث و غور در آنها نیستیم بلكه در بسیاری از آنها مأمور به ترك بحث و كاوش میباشیم ـ باید همین كتاب خلقت و آفرینش را خواند و همانطور كه قرآن فرموده تفكّر در خلق آسمان و زمین و اختلاف شب و روز و غیرها نمود و از مطالعه آیات آفاقیّه و انفسیه در تكمیل معرفت كمك گرفت.
راهی كه همه مردم از چوپان كه در بیابان به چرانیدن گوسفند مشغول است تا بزرگترین دانشمندان انسانشناس، حیوانشناس،
كیهانشناس و... با آن به خدا میرسند و بر معرفت خود میافزایند.
راهی كه به عدد نفوس خلایق و شمار كائنات زمینی و آسمانی است:
راهی كه به عدد كلمات خدا امكان احصای آن نیست.
«(ای رسول ما به امّت) بگو: كه اگر دریا برای نوشتن كلمات پروردگار من مركّب شود پیش از آنكه كلمات الهی به آخر رسد دریا خشك خواهد شد، هرچند دریایی دیگر باز ضمیمه آن كنند».
«و اگر هر درخت روی زمین قلم شود و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر مركّب گردد، باز نگارش كلمات خدا ناتمام بماند».
راههایی كه از عدد برگ درختان سبز كه هر ورقش دفتری است معرفت كردگار بیشتر است.
راهی كه از میلیاردهامیلیارد و صدبیلیون سلولهای اندام كه هریك از میلیاردها انسان، حیوان، جنبده و غیره بیشتر است.
راهی است كه فطرتهای پاك، آن را پذیرفته و میپذیرند.
راهی است كه پیغمبران خدا در هدایت مردم به خدا از آن راه موفّق بوده و میلیاردها امّت مؤمن به خدا به وجود آمده كه هرگز با تبلیغ مكتبهای فلسفی و سخنان ضدّونقیض و پیچیده فلاسفه، یكهزارم آن موفّقیت قابل حصول نبود. زبان فیلسوف نه امّت خداشناس ساخته و نه جامعه موحّد به وجود آورده است. اما زبان انبیا كه قویترین، محكمترین و نافذترین آنها زبان قرآن مجید و زبان رسالت حضرت خاتمالانبیا(ص) و اوصیای آن حضرت است، زبانی است كه چنین امّت پایدار و مقاومی به وجود آورده كه چهارده قرن است در برابر هزاران طوفان حوادث، توطئه و هجومهای وحشتناك و قتلعامها، همچنان پایدار و پابرجا مانده و روزبهروز بر توسعه و عظمت آن افزوده میشود.
اگر تمام فلاسفه اولین و آخرین یونانیّون و اسلامیّون همه یكدل و یكزبان با زبان فلسفی خود بخواهند امّتی به مراتب كوچكتر و كوچكتر از آن به وجود بیاورند، خودشان هم از آن اظهار عجز مینمایند و میدانند كه آن استدلالها و زبانها، ایمانساز و تعهّدآفرین
نیست و اگر در حدودی مؤثّر و فعال باشد از مرز وجود خود فیلسوف تجاوز نمیكند، داستانی كه از ابوعلی سینا و شاگردش بهمنیار نقل شده است ارائهدهنده همین حقیقت است.
تبلیغ به لسان وحی و زبان كسی كه انسان را آفریده و از همه اوضاع درونی و روحی او آگاه است اثرش عامّ و جمعی است. البتّه در این میان هستند افرادی كه بهانهجو هستند و به فرموده قرآن كریم: مردهدل و میّت میباشند[4] و میخواهند خودسرانه عمل كنند و هرچه آنها را بخواهند از ظاهر حیات دنیا به باطن آن متوجّه سازند توجّه نمیكنند و چشم خود را میبندند و گاه هم با القای شبههها و شكوك ـ كه بسا بسیاری از آنها هم از مكتب فلاسفه سوفسطائیه و غیر ایشان گرفته شده باشد ـ با حقایق معارضه مینمایند.
دعوت انبیا برای این گروه اتمامحجّت است و مقصد اصلی، ایمان آنها نیست. چنانكه در قرآن مجید است:
مقصود قطع عذر است. دعوت انبیا و انذار آنها برای كسب نتیجه مثبت، مختص به كسانی است كه فطرتشان زنده است، چنانكه میفرماید:
«تا هركه زنده (دل) است او را به آیاتش پند دهد و بر كافران (به اتمامحجت) وعده عذاب، حتم و لازم گردد».
حاصل این است كه: سلوك مسلك خداشناسی به غیر از این راههای واضح قرآنی و لسان وحی و نبوّت و ولایت كه راههایی عامّ و بر اساس منطق، مقبول همه اذهان است از راه دیگر برای هدایت جمعی بشر مفید نیست و راههای دیگر از خطر انحراف و افتادن در مسیرهای دور و دراز و عمر بر باد ده، مصون نمیباشد و اگر شخص منحرف شد حتماً مسئول انحراف خود خواهد بود و معذور نیست هركس كه باشد و در هر مرتبهای از فلسفه و بهاصطلاح عرفان قرار گرفته باشد.
من آنچه شرط بلاغ است با تو برگفتم |
|
|
|
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال |
|
[1]. ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج1، ص343 ـ 344؛ مجلسی، زادالمعاد، ص177 – 78؛ محدّث قمی، مفاتیحالجنان، دعای عرفه امامحسین(علیهالسلام)..
[2]. كهف، 109.
[3]. لقمان، 27.
[4]. نمل، 80 – 81؛ روم، 52 – 53.
[5]. انفال، 42. «تا آنها که هلاک (و گمراه) میشوند از روی اتمام حجّت باشد».
[6]. نساء، 165. «تا بعد از این پیامبران، حجّتی برای مردم برخدا باقی نماند».
[7]. یس، 70.
[8]. یس، 11.