از آن میان، دو نفر از پیشوایان و حافظان احادیث رسول اکرم(ص) پیش آمدند، و به تعبیر:
این دو شخصیّت بزرگ و پیشوای علم و حدیث، به امام(ع) چنین خطاب کرده و درخواست و تقاضا نمودند:
آری، در روایات است که:
سؤال و درخواست اشخاص از مقامات و بزرگان، دلیل معرفت و شخصیت سؤالکننده و نصف تعلّم و دانشجویی است.
این دو شخصیّت، در این موقف بزرگ و مقام، از امام سؤالی نمودند که امام(ع)، آنها و مردم را به روایت و حدیثی از رسول خدا(ص) سرافراز فرماید.
ما هرچه بیندیشیم، سؤالی از این جامعتر و پرمعنیتر در این فرصت طلایی که برای خلق نیشابور فراهم شده بود، نبود.
هیچ سؤالی مربوط به حوائج دنیا، برکت مال و تندرستی و طول عمر و مقام با این سؤال برابری نمیکند، خصوصاً که انتخاب موضوع را به خود امام(ع) موکول نمودند.
سؤال از حدیثی نمودند که در طول ازمنه و اعصار و تا دنیا هست، افتخار نقل آن برای مردم باقی باشد، و زبان به زبان، و قرن به قرن، و قلم به قلم، آن را بگویند و بشنوند، و بنویسند و بخوانند.
خلایق که چشمشان به جمال جهانآرای امام(ع) افتاد، همه از خود بیخود شده، همان حالی که برای بانوان مصری به هنگام دیدار جمال حضرت یوسف(ع) دست داد، خود را فراموش و زبان حالشان:
بود. از این رو، صدای شوق و وجد و شادی آنها بلند، و فریاد تکبیر و تهلیلشان فضا را پر کرده، گروهی از شوق گریه میکردند، گروهی رکاب امام(ع) یا مرکب او را میبوسیدند، گروهی محو تماشای جمال آقا بودند، و صدای شوق و فریاد و شور و نشاط آنها مانع بود که امام(ع) آنها را به روایت حدیث سرافراز فرماید.
عبارت در بیان و شرح این موقف به اینگونه است:
مردم، همچنان تا روز به نیمه رسید، گریه میکردند، و اشکشان مثل نهرها جاری تا پیشوایان و قضاة علما بر آنها صیحه زدند که ای گروههای مردمی! بشنوید، و نگهدارید، و ضبط کنید، و با به زحمتانداختن امام(ع)، پیامبر خدا(ص) را اذیّت نکنید؛ ساکت شوید.
وقتی آن جمعیّت بیشمار ساکت شدند، و برای شنیدن و نوشتن حدیث از آن زبان و لسان خدایی آماده شدند، امام(ع) شروع به املای حدیث فرمود، و مستملیان هم میگرفتند، و به مستملیان دیگر منتقل میکردند و در نتیجه به همه مردم میرساندند.
[1]. «ای آن که از نسل پاک و راضی به رضای خدا هستی، ای خلاصة پاکان شجرة نبوّت، تو را به حقّ پدران پاک و پاکیزه و گذشتگان بزرگوارت قسم میدهیم که چهره مبارکتان را به ما بنمایی، و حدیثی از طریق پدران بزرگوار از جدّ خویش برای ما روایت فرما تا تو را همواره بدان یاد کنیم». مجلسی، بحار الانوار، ج49، ص126 - 127.
[2]. «نیکو پرسیدن، نیمی از علم است». مجلسی، بحار الانوار، ج1، ص224، ب7، ح14؛ ج101، ص73، ب1، ح21.
[3]. مجلسی، بحار الانوار، ج49، ص127.
[4]. «این بشر نیست؛ این فرد غیر از فرشتهای بزرگوار نمیتواند باشد». یوسف، 31.
[5]. مجلسی، بحار الانوار، ج49، ص127.