در یكی از روزها كه مرحوم آیتالله والد اعلیاللهمقامه قم مشرف میشدند و معمولاً آقا با ایشان و آن مرحوم هم با آقا دیدارهای دوستانه گرمی داشتند، در خدمت آیتالله والد در محضر آقا مشرف بودیم.
در اثنای مجلس، یكی از آقایان ملبّس به لباس روحانیت وارد شد، و مبلغی را خدمت آقا تقدیم كرد كه معلوم شد بدهی شخصی خودش میباشد.
آقا از حال او پرسیدند. خودش یا دیگران معرفی کردند كه از ائمه جماعات تهران میباشد، و درضمن، پرسش از وضع مسجد و مأمومین شد.
مرحوم دكتر مدرسی - طبیب مخصوص آقا كه شخصی لطیفهگو بود - در آنجا حاضر بود و عرض كرد:
«امام الاجنه هستند».
آقا، به مرحوم آقای والد توجه كردند و از مرحوم استاد بزرگوار خود صاحب مقامات و بعضی كرامات مرحوم آقا میرزا ابوالمعالی كلباسی فرزند مرحوم آیتالله العظمی حاج ملا محمدابراهیم حاجی كلباسی نقل كردند كه روزی مرحوم حاجی كلباسی شاید در شب چهارشنبه وارد مسجد سهله و یا مسجد كوفه (تردید از بنده است) شدند و دیده بودند كه سید عظیمالقدر و جلیلالمنزله سید بحرالعلوم+ به امامت جماعت ایستادهاند و پشت سر ایشان پر است از جمعیت مأمومین. حاجی هم در محلی به اقتدا ایستاده بود.
بعد كه نماز تمام شده بود، حاجی مسجد را خالی میبیند و از آن جماعت بزرگ كسی را نمیبیند.
به سید عرض میكند كه معلوم میشود برای اجنّه هم امامت میكنید.
ایشان جواب میدهند كه مگر نمیشود ملائكه باشند.
حاصل اینكه این وضع معنوی و شركت ملائكه در نماز، و اقتدا به مرحوم بحرالعلوم بر حاجی به مكاشفه رؤیت میشود، و حقیقت «الْمُؤْمِنُ وَحْدَهُ جَمَاعَة»[1] را ادراك مینماید.
[1]. کلینی، الکافی، ج3، ص371؛ صدوق، الخصال، ص584؛ مغربی، شرح الاخبار، ج2، ص126؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج8، ص297. «مؤمن خودش به تنهایی جماعت است».