جمعه: 7/ارد/1403 (الجمعة: 17/شوال/1445)

نمونه دوم: واکنش در برابر قانون اصلاحات ارضی

نمونه دوم، مسأله اصلاحات ارضی بود. همه می‌دانند كه در كشور پهناور ایران، مشكل كشاورزی، كمبود زمین و كیفیت توزیع آن و مالكیت‌های بزرگ و كوچك خصوصاً در آن زمان كه جمعیت بسیار كمتر از الآن بود، اگر دولت با امكانات مالی كلانی كه در آن زمان به‌واسطه بالا رفتن قیمت نفت داشت اقدام می‌كرد، و آب‌هایی را كه هدر می‌رفت به‌طور مدرن مهار می‌كرد، زمین برای زراعت در حدی فراهم می‌شد كه با كمبود كشاورز مواجه باشد نه با كمبود زمین.

 

در زیر عنوان موضوع اصلاحات ارضی مقاصد سیاسی متعددی بود كه در اینجا مجال شرحش نیست. شاه هم می‌خواست به‌صورت تشریفاتی و برای ارضای سیاست آمریكایی‌ها و اینكه خود را اصلاح‌طلب و انقلابی معرفی كند آن را انجام دهد، و مسأله اصلاً مربوط به توسعه كشاورزی یا بهبود حال كشاورزان نبود.

به‌هرحال، شاه به گمان اینكه تا حدی در برابر قدرت روحانیت و شخص آیت‌الله بروجردی می‌تواند عرض اندام كند و كشاورزان را هم بسیج كند، اصلاحات ارضی را عنوان كرد و قانون آن در مجلس عنوان شد و مواد آن طبق آنچه كه قبلاً تعیین و پیشنهاد می‌شد به تصویب می‌رسید.

مسأله، اندك‌اندك اذهان را به خود متوجه كرد و خطر كشاورزی دولتی را - چنان‌كه در شوروی بود- متجلی كرد، یعنی این خطر خودنمایی كرد كه كشاورزی دولتی شود و مالكیت زمین ملغی گردد، یعنی مطلب به اینجا منتهی نشود كه مالكیت‌های بزرگ تبدیل به مالكیت‌های كوچك گردد، بلكه خطر این بود كه مالكیت خصوصی اراضی كشاورزی ملغی شود، و همان برنامه‌های سوسیالیستی و تعاونی‌ها برقرار شود.

این احساس خطر، چندان هم بیجا نبود. ما دیدیم بعد از انقلاب اسلامی نیز فرقه‌های كمونیسم‌گرا همین فكر را داشته و دارند، و متأسفانه عنوان تعاونی‌ها نیز از همین فكر نشأت می‌گرفت؛ و بعد هم

 

كه قانون صادرات و واردات را به تصویب مجلس شورای اسلامی رساندند، همین مطالب دنبال می‌شد كه الحمدلله با مقاومت شورای نگهبان در آن زمان، این احكام با وجود اینکه در رژیم سوسیالیستی شوروی طرف‌دار زیادی داشت پیش نرفت.

به‌هرحال، غرض این است كه مسأله، مسأله اینكه مالك بزرگ مالك نباشد، و كشاورز مالك باشد نبود، بلكه خطرات بزرگی مطرح بود.

بر این اساس، مرحوم آقا با دوراندیشی كه داشتند نگران اوضاع شدند. از سوی دیگر، شاه هم به‌طور جدّی وارد عمل شده بود.

مجلس هم كه فرمایشی و زیر نفوذ كاملش بود، و گمان می‌كرد كشاورزان هم از عنوانی كه او كرده فریب خورده و حمایت از او می‌كنند، چنان‌كه بسیاری هم همین عقیده را داشتند و می‌گفتند كه مخالفت با شاه در این مورد اثری ندارد.

به‌هرحال، مرحوم آیت‌الله بروجردی از چند نفر از بزرگان حوزه برای مشورت در این موضوع دعوت كردند.

جمعی خدمت آقا رسیدند. حقیر و حضرت آقای اخوی هم شركت داشتیم. آقا موضوع را مطرح كردند و در واقع برای لزوم اقدام، كسب نظر كردند.

بعضی ظاهراً به نظرشان می‌رسید كه چون به‌عنوان زمین‌دار شدن كشاورز این موضوع مطرح شده مخالفت با آن موجب نارضایتی مردم از روحانیت می‌شود. ظاهراً در بین آقایان كسی نبود كه با اصل عمل

 

شاه موافق باشد، ولی مخالفت را یا از جهت اینکه تأثیر نمی‌كند و یا از جهت عكس‌العمل آن در روحیه كشاورزان، صلاح نمی‌دیدند.

در آن مجلس، مرحوم آیت‌الله گلپایگانی بی‌پرده و صریح به لزوم مخالفت با این كار شاه تأكید كرد، و دلیل ایشان هم همان خطر الغای اصل مالكیت و دولتی‌‌ شدن كشاورزی و مخالفت این اقدام با احكام مسلم شرع بود.

و در نتیجه آقا با همین نظر موافقت كردند و تصمیم بر اقدام گرفتند. مع‌ذلك اطرافیان مثل اینكه همه متفق‌الكلمة بودند بر اینکه اقدام مقتضی نیست چون مؤثر نمی‌شود.

روز بعد یا دو روز بعد بنده را خواستند تا خدمت ایشان برسم و ایشان به بنده فرمودند تا نامه‌ای در این موضوع تنظیم كنم.

بنده آن نامه شدیداللّحن را خطاب به آقای بهبهانی با نظر آقا تنظیم كردم، و ایشان بعضی آیات را بر آن افزودند، مثل آیه:

﴿إِنَّ  الَّذینَ یَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا...[1] و در آخر فرمودند كه این آیه را هم اضافه كن: ﴿وَمَنْ لَمْ یَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللّٰه  فَأُولَئِكَ  هُمُ   الْكافِرُونَ‏﴾.[2]

بنده به آن مرجع بزرگ عرض كردم كه این آیه را فعلاً ننویسید. اگر اصل نامه ‌اثر نكرد دوباره نامه‌ای تندتر باید نوشت و این آیه را آن وقت به‌عنوان (آخرین اسلحه) می‌نویسیم. ایشان قبول كردند و این آیه

 

را ننوشتند و عرض كردم که یقیناً این نامه با این لحن مؤثر می‌شود و همان هم شد.

نامه ارسال شد وآقای بهبهانی هم آن را برای سردار فاخر حكمت كه رئیس مجلس بود و قانون اصلاحات ارضی در آن مطرح بود ارسال كرد.

او هم چون خود و مجلس را در بن‌بست دید، فوراً در آن موقع كه شاه در خوزستان بود به اهواز رفت، و نامه را به او ارائه داد، و او هم با ناراحتی گفته بود كه نبردید، هر كاری می‌خواهید بكنید.

خلاصه، قانون پا در هوا شد و موضوع منتفی گشت، و شاه بعد از آن‌همه رجزخوانی‌ها، عقب‌نشینی كرد.

 

[1]. بقره، 159. «کسانی که نشانه‌های روشن و رهنمودی را که فرستادیم کتمان کنند....».

[2]. مائده، 44. «و کسانی که به احکامی که خدا نازل کرده حکم نمی‌کنند، کافرند».

نويسنده: