الف. عظمت در تصمیم: به معنای عزم راسخ داشتن به انجام كار و پایان آن، بهطوریكه هیچگاه و به هیچگونه از عزم خود برنگردد، و هیچچیز تصمیم او را سست نسازد، و از آغاز كار ملاحظه پایان و عاقبت آن را بنماید و هشیارانه تصمیم بگیرد.
اكنون بشنوید كه حسین(علیهالسلام) چگونه با پیشبینی پایان كار، وارد میدان شد، و سخنانش چگونه از شعور خطیرش بر میخاست. آنگاه كه عزیمت خروج از مكّه و سفر عراق را داشت این خطبه را خواند:
«سپاس برای خداست، و آنچه خواست خداست انجام میپذیرد، و نیرویی جز به خدا نیست، و درود خدا بر پیغمبرش. مرگ بر فرزندان آدم نوشته شده و آنها را احاطه كرده است، مانند گردنبند بر گردن دختر جوان، و من بسیار مشتاقم به دیدار گذشتگان خودم همانگونه كه یعقوب مشتاق دیدار یوسف بود، و برای من قتلگاهی برگزیده شده است كه من به آن خواهم رسید، گویا میبینم كه در میان نواویس و كربلا گرگان بیابان رگهای مرا پاره میكنند تا شكمهای گرسنه خود را پر كنند. از چنان روزی كه با قلم قضا نوشته شده گریزی نیست، رضای خدا رضای ما خاندان است. صبر میكنیم بر بلای او تا به ما مزد صابران را دهد. هرگز پاره تن پیغمبر از او جدا نشود، بلكه با او در حظیره قدس در یكجا باشد، چشمش به پارههای تنش روشن شود، و بهواسطه ایشان به وعده خود وفا كند. آگاه باشید! هركس از ریختن خون دلش در راه ما دریغ ندارد، و دل به شهادت و لقای خدا مینهد با ما كوچ كند كه من بامداد كوچ خواهم كرد. انشاءالله تعالی».
این بود منطق حسین(علیهالسلام) ، و سخنان شورانگیز و قاطع او در برابر كسانی كه او را از تصمیمی كه داشت باز میداشت.
مكانی كه حسین(علیهالسلام) در آن این خطبه را انشا كرد، مكانی باعظمت و باهیبت بود؛ زیرا رجال بزرگ مانند عمر بن عبدالرّحمن مخزومی، عبدالله بن عبّاس، محمد بن حنفیه و عبدالله بن عمر او را از اجرای تصمیمی كه داشت منع میكردند، و این خطبه درحقیقت پاسخی به درخواست آنها و همفكران آنها از مسلمانان، و اعلام قبول تمام خطرات تصمیم بود.
رجال نامبرده هرچند همه نامدار و متشخص بودند اما روحی مثل روح حسین(علیهالسلام) ، و شعور و بینشی مانند شعور او نداشتند، و آن مایهای كه حسین(علیهالسلام)
داشت در آنها نبود. آنها در برابر بطولت و مردانگی حسین(علیهالسلام) هیبت خود را از دست دادند، و چون ریگهای كوچكی بودند كه بر دامن كوه بزرگی ریخته باشد كه بادهای تند آنها را به زیر میریزد، و كوه در مكان خود استوار و آرام باقی میماند (اكنون كه سختترین بادهای حوادث و آزمایش، در جهان اسلام به حركت در آمده و مردم را زیرورو میكند، حسین(علیهالسلام) و یاران باشهامت و قهرمانش در برابر این تندبادها و امواج سهمگین اقیانوس حوادث، مردانه ایستادند و مانند كوه از جای نلغزیدند).
پاسخی كه در صفحات تاریخ جاویدان ماند، پاسخ حسین(علیهالسلام) بود به عبدالله بن عمر، وقتی به او پیشنهاد سازش با بنیامیه را داد، و او را از شقاوت و قدرت سرنیزه، و زور و بیپروایی و جسارت آنها به خدا و پیغمبر بیم داد، فرمود:
«آیا نمیدانی كه از خواری و بیارزشی دنیا در نزد خدا این است كه سر یحیی بن زكریا به زن زناكاری از فواحش بنیاسرائیل به هدیه برده شد؟».
این جواب امام (علیهالسلام) مقدار قوّت تصمیم، و توجّه او را به پایان كار، و عزم خللناپذیرش را آشكار میكند كه برای نیل به هدف و انجام برنامهای كه خود را موظّف به اجرای آن میدانست بهقدر سرانگشتی حاضر به عقبنشینی نیست، و ضمناً به مصیبت سر انور خودش كه برای یزید هدیه میشود اشاره فرمود.
آری، حسین(علیهالسلام) اینچنین قیام و نهضت را شروع كرد و اینسان قلب شجاعش محكم ماند كه تا انجام كار بهجز مبدأ و هدفی كه داشت به جای دیگر نظر نداشت، مبدأی كه در چند كلمه خلاصه میشد: خدا، پیغمبر خدا، قرآن كتاب خدا، عظمت در ابای نفس و تسلیم باطل نشدن.
در این ناحیه نیز حسینِ(علیهالسلام) عظمت، بالاترین درجات عظمت را داشت. بسا اشخاصی كه هدف و مبدأ بزرگی را در نظر میگیرند و برنامههایی عالی اعلام میكنند، ولی در وسط راه وقتی مواجه با خطر شدند برنامه را فراموش میكنند یا هنگامی كه مال و اعتبار و مقامی به آنها پیشنهاد كردند مال و مقام یا شهوترانی آنها را ذلیل و بیچاره ساخته و از هدف خود چشمپوشی مینمایند؛ این كسان از هدف خود دست میكشند و علاوه بر آنكه در میدان فضیلت سهمی نصیبشان نمیشود، دامنشان به عیب و ننگ آلوده میگردد، و اگر از آغاز سخنی نمیگفتند و برنامهای نمیدادند شرافت و ایمانشان كمتر زیان میدید.
حسین(علیهالسلام) در اینجا نیز مانند جدّ و پدرش(علیهماالسلام) از تمام كسانی كه برای حقّ و به نام عدل قیام كردند مسابقه را برد، و وقتی با همهگونه خطر مواجه شد و همهگونه اسبابی كه دیگران را ناچار به تسلیم میساخت فراهم گشت، فرمود:
«نه به خدا سوگند! به خواری دست خود را در دست شما نمیگذارم و چون بندگان از جهاد فرار نمیكنم. ای بندگان خدا! من پناه میبرم به پروردگار خودم و پروردگار شما از اینكه مرا سنگباران كنید، و پناه میبرم به خدا از هر متكبری كه ایمان به روز قیامت ندارد».
و نیز فرمود:
«به خدا سوگند بعد از من طولی نمیکشد مگر به مقداری كه كسی اندک زمانی بر اسب نشیند، تا روزگار بر شما چون آسیا بگردد و چون محور مضطرب شوید. عهدی است كه پدرم از جدّم مرا به آن خبر داده است. پس شما فکر خود و معبودهایتان را جمع كنید و سپس هیچ چیز بر شما پوشیده نماند سپس به حیات من پایان دهید و لحظهای مهلتم ندهید، من بر خدایی كه پروردگار من و شماست توكّل كردهام، هیچ جنبندهای نیست مگر آنكه اختیار او به دست خداست، بهدرستیكه پروردگار من بر راه راست است».
أَعْظِمْ بِهِ بَطَلاً لَمْ یُعْطِ مُتَّضِعاً |
|
یدَ الصِّغَارِ، وَأَعْطَی دُونَهَا الرَّأْسَا |
آری! حسین(علیهالسلام) با عزّتی كه از نبوّت جدّش داشت و عزّت شخصیت خودش، خود را نباخت و تاریخ هم از پشت سر او از اینكه اقرار كند به مثل و نظیری
برای او یا اینكه همانندی برای او بشناسد خودداری كرد. او مردان دنیا را مردانگی آموخت.
ابنابیالحدید میگوید:
سَیِّدُ أَهْلِ الْإِبَاءِ الَّذِی عَلَّمَ النَّاسَ الْحَمِیَّةَ وَالْمَوْتَ تَحْتَ ظِلَالِ السُّیُوفِ إِخْتِیَاراً لَهُ عَلَی الدَّنِیَّةِ أَبُو عَبْدِ اللهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(علیهماالسلام) الَّذِی عُرِضَ عَلَیْهِ الْأَمَانُ وَأَصْحابِهِ فَأَنِفَ مِنَ الذُّلِّ.[6]
آقای آزادمردان و ستمستیزان به انسانها درس حمیّت و جوانمردی و شهادت در زیر سایة شمشیرها را آموخت و اینگونه مردن را بر زندگی با پستی برگزید؛ حسین بن علی بن ابیطالب(علیهماالسلام) بود كه به او و اصحابش پیشنهاد امان و تسلیم داده شد و او نپذیرفت و راضی به تحمّل خواری نشد.
[1]. علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص115.
[2]. ابننما حلّی، مثیرالاحزان، ص29؛ بحرانی اصفهانی، عوالمالعلوم، ص214.
[3]. مفید، الإرشاد، ج2، ص98؛ طبرسی، اعلامالوری، ج1، ص459؛ ابنحاتم عاملی، الدرالنظیم، ص553؛ علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص117.
[4]. قسمتی از خطبه امامحسین(علیهالسلام) در روز عاشورا است كه در كتب معتبره مقاتل ذكر شده است. ابننما حلّی، مثیرالاحزان، ص40 ـ 41؛ ابنطاووس، اللهوف، ص59 ـ 60.
.[5] چه جوانمرد بزرگی که دست حقارت و پستی را به خواری و زبونی به دشمن نداد و عوض آن سر خود را در این راه داد. آری، آزادمرد مرگ را بر زندگی پست که همراه زبونی و پستی باشد ترجیح میدهد؛ چه منش و اخلاق نیکو که طریقه و سیرة خوبی است که در طول تاریخ چراغ هدایت گردید.
[6]. ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج3، ص249.