شاید كسی بگوید اگر هدف انسان كشته شدن و مظلومیت، و اسارت اهل و عیال باشد القای نفس در تهلكه است[1] كه عقلاً و شرعاً برحسب آیه كریمه:
«خودتان را به دست خودتان به هلاكت نیندازید».
جایز نیست؛ پس چگونه امام(علیهالسلام) برای شهادت و كشته شدن بیرون شد و مقدّمات آن را با اختیار خود فراهم ساخت، كشتن امام(علیهالسلام) و اسارت خاندان نبوّت بزرگترین جنایات است و مبغوض خداست، و غیر از زیان و ضرر سودی ندارد.
جواب این است كه:
1. القای نفس در تهلكه یكی از موضوعاتی است كه بهحسب اختلاف احوال و عناوین، گاه موضوع حكم تحریمی و گاه موضوع حكم الزامی و وجوبی میشود و اینطور نیست كه مطلقاً القای نفس در تهلكه حرام باشد، بلكه گاهی هم واجب میشود، و اگر فرضاً این آیه عموم داشته باشد با ادله دیگر تخصیص میخورد.
اگر اسلام در تهلكه بیفتد، و نجات آن از تهلكه متوقّف بر القای نفس در تهلكه باشد، آیا باز هم القای نفس در تهلكه جایز نیست؟
و آیا عقلاً و شرعاً كسی كه برای حفظ جان خود اسلام را در تهلكه بگذارد مسئول نیست؟ و آیا این مورد از دفاع و جهاد اولی به فداكاری و وجوب نیست؟
فلسفه جهاد و دفاع، دعوت به توحید و آزاد كردن بشر از پرستش غیرخدا و حفظ اسلام و نجات دین از تهلكه و یا حفظ كشور اسلام از تسلط اجانب است كه بر مردم طبق احكام جهاد و دفاع ـ با یقین به كشته شدن و افتادن نفوس بسیار در تهلكه ـ واجب است.
اگر دفاع از سنگر و مرزی، توقف بر كشته شدن جمعی از لشكر پیدا كرد و برای حفظ مملكت اسلام، دفاع از آن ضرورت داشت، باید با تحمل تلفات سنگین به دفاع پرداخت و این القای در تهلكه، جایز بلكه واجب است.
2. این حكم (حرمت القای نفس در تهلكه) حكم ارشادی و تأیید حكم عقل به قبح «القای در تهلكه» است و بدیهی است كه استنكار عقل در موردی است كه مصلحت مهمتر در بین نباشد ولی اگر حفظ مصلحت بزرگتری توقف بر آن یافت، عقل به جواز و گاه به لزوم و حسن القا حكم مینماید.
3. هلاك و تهلكه به چند نحو متصوّر است كه از آن جمله، فنا و ضایع و بیهوده شدن است، و ممكن است مراد از تهلكه در آیه شریفه این قسم هلاكت باشد و این در موردی است كه در القای در تهلكه، مقصد صحیح شرعی و عقلی نباشد؛ اما اگر مقصد صحیح و شرعی مثل حفظ دین و ادای تكلیف و دفاع از احكام در نظر باشد، فداكاری و جانبازی، القای در تهلكه و فنا نیست.
كسی كه در راه خدا و برای حفظ دین و مصالح عموم كشته شود ضایع و باطل نشده، بلكه باقی و ثابتتر گردیده و خود را به اعلیالثمن و گرانترین قیمتها فروخته است، پس در زمینه تحصیل مصلحت یا دفع مفسدهای كه شرعاً مهمتر از حفظ جان باشد، بذل جان و تندادن به مرگ و شهادت، القای در تهلكه نیست، نظیر صرف مال كه اگر انسان آن را دور بریزد تبذیر است ولی اگر برای حفظ آبرو و شرافت یا استفاده بیشتر بدهد، بجا و مشروع است.
4. صبر و استقامت در میدان جهاد و دفاع از دین، بهخصوص در مواردی كه پشت كردن به جنگ سبب تزلزل و شكست سپاه اسلام و غلبه كفار شود و فداكاری موجب تشویق مجاهدین گردد، با علم به شهادت ممدوح، بلكه واجب است و هیچكس اینگونه مردانگی و ثبات قدم و استقامت را، القای نفس در تهلكه كه ممنوع و حرام است، نشمرده بلكه همیشه بهخصوص در صدر اسلام یكی از افتخارات بزرگ و سربلندیهای سربازان خصوصاً پرچمداران سپاه و فرماندهان بوده است؛ مانند استقامت تاریخی و جانبازی و فداكاری جناب جعفر طیّار(علیهالسلام) در جنگ موته؛ این جانبازی و مجاهدت اقدام به شهادت، درك سعادت و رستگاری و تقرّب به خداوند متعال است، نه خودكشی و القای نفس در هلاكت.
5. آیه كریمه اگرچه دلالت بر حرمت القای نفس در تهلكه دارد، اما چون متعلق نهی عنوان القای در تهلكه است، و مثل تعلّق نهی به موضوعات خارجیّه مانند شرب خمر یا قمار نیست، تحقق مصداق و فرد آن دائرمدار تحقق عنوان مذكور است، ممكن است یك اقدام و عملی در حالی یا نسبت به شخصی القای در تهلكه باشد و در حالی دیگر یا نسبت به شخص دیگر نباشد، و بهطوریكه یكی از علمای تفسیر ذكر كرده است از روایات هم استفاده میشود كه این عنوان مصادیق مختلف دارد: گاهی القای در تهلكه، ترك انفاق مال، و گاهی انفاق مال و گاهی ترك دفاع و جهاد و گاهی دفاع است؛ چنانچه گاهی القای در تهلكه، فردی و گاهی عمومی و همگانی است؛ باید موارد و مناسبات و مصالح و مفاسد را در نظر گرفت: در بعضی موارد القای در تهلكه صادق است و در بعضی موارد صادق نیست، و در پارهای از موارد اگر هم صادق باشد ترك آن سبب سقوط در تهلكه دنیوی یا اخروی بزرگتر و غیرقابلجبران میشود.
پس از این پاسخها، لازم است توضیح ذیل را نیز اضافه كنیم:
اولاً، امام(علیهالسلام) كه صاحب مقام امامت و عصمت است، از تمام امت اعلم به احكام و معصوم از خطا و اشتباه است و آنچه از او صادر شود طبق فرمان الهی و تكلیف شرعی میباشد.
ثانیاً، بنیامیه او را میكشتند، خواه بهسوی عراق میرفت یا در مكّه میماند. امام(علیهالسلام) در این مورد ملاحظه تمام مصالح را نمود، از مكه بیرون آمد برای اینكه در مكه او را نكشند و حرمت حرم هتك نشود و هركس با دقت برنامه قیام آن حضرت را ملاحظه كند میفهمد كه امام(علیهالسلام) برای آنكه شهادت و مظلومیتش حداكثر فایده را برای بقای اسلام و احیای دین داشته باشد تمام دقایق و نكات را مراعات كرد.
ثالثاً، هدف حسین(علیهالسلام) از قیام و امتناع از بیعت و تسلیم نشدن و تحمّل آن مصائب عظیمه، نجات دین بود، و این هدفی بود كه ارزش داشت امام(علیهالسلام) برای حصول آن، جان خود و جوانان و اصحابش را فدا كند، ازاینجهت شهادت را اختیار كرد و از آن مصائب بزرگ استقبال نمود.
مقصود اصلی و بالذات حسین(علیهالسلام) ، امتثال امر خدا و حفظ دین و حمایت از حقّ و كشیدن خط بطلان بر حكومت بنیامیه و افكار و هدفهای آنها بود و مقدمه رسیدن به این مقصود، تسلیم نشدن و استقامت تا سرحدّ شهادت و آنهمه حادثه بود. مقصود امام(علیهالسلام) ، محبوب خدا و محبوب پیغمبر(ص) و مقبول عقل و وجدان پاك انسانیّت بود.
این مغلطه است اگر كسی بگوید بااینكه كشتن امام(علیهالسلام) مبغوض خدا بود، چگونه امام(علیهالسلام) خود بهسوی آن رفت؛ زیرا امام(علیهالسلام) كشتن خود را كه عمل دیگران بود نمیخواست و تا توانست از آن مانع شد و برای اتمامحجت، آن ستمگران را موعظه و نصیحت فرمود، ولی كشته شدن و شهادت در راه خدا محبوب آن حضرت بود و آن را از اعظم وسائل كمال قرب و رستگاری میدانست و هر مؤمن و مسلمانی باید آرزومند و مشتاق شهادت باشد.
كشتن امام(علیهالسلام) و اسیركردن اهلبیت(علیهمالسلام)، مبغوض خداوند و از جنایات و گناهان كبیره بلكه از اكبر كبائر است و همانطور كه در خطبه حضرت امام سجاد(علیهالسلام) در مدینه طیّبه بیان شده «ثلمة عظیمة» (ضرر جبرانناپذیر) بود، و ضرر و زیان آن برای عالم اسلام بیش از حدّ تصور بود و واجب بود كه آن اشقیا در اندیشه چنین جنایتی نیفتند، و اگر كوههای عالم را بر سرشان میزدند، متعرض آن حضرت نگردند، ولی بر حسین(علیهالسلام) لازم نبود برای حفظ جان و دفع این ثلمه عظمی تسلیم آنها شده و با یزید بیعت كند؛ زیرا در نظر واقعبین او، ضرر و زیان آن برای اسلام بهمراتب بیشتر بود. چنانچه مصلحت «حفظ دین» و «امتناع از تسلیم و بیعت» را بهقدری بزرگ میدانست كه در راه آن از جان خود و فرزندان و عزیزانش گذشت و در راه احیای اسلام و ابقای كلمه توحید همه را فدا كرد.
و بهعبارتدیگر: تكلیف مردم اطاعت از امام(علیهالسلام) ، یاری و دفاع از وجود مقدس او و ترك تعرّض به حریم حرمت آن حضرت و تكلیف امام(علیهالسلام) ، استقامت در راه عقیده و مقصد و تن دادن به شهادت و مصیبت برای بقای اسلام بود. آیا چون مردم به تكلیف خود عمل نكردند، امام(علیهالسلام) هم باید تكلیف خود را انجام ندهد و به ذلّت تسلیم شده و عقبنشینی كند، و دین و قرآن و شریعت را غریب و تنها بگذارد.
داستان اصحاب اخدود و آن مردان و بانوان باایمان را كه خدا در قرآن،[3] بصیرت و صبرشان را یاد فرموده بخوانید و بهدقت مطالعه كنید كه چگونه سوخته شدن به آتش را بر ترك ایمان و بازگشت به كفر برگزیدند، و از بوته آن امتحان عظیم، بیغلّوغشّ و خالص بیرون آمدند.
بنابراین ثبات و استقامت در راه عقیده و ایمان و دعوت به خدا و حفظ دین و هدفهای اساسی و عالی انسانی با بصیرت و توجّه و معرفت، مطلبی است و القای نفس در تهلكه، مطلبی دیگر. فداكاری و یاری خدا و دین خدا از كسی كه عارف
به محل و موقع و احكام آن باشد، باعث سربلندی و افتخار است و به زبان علمی موضوعاً و تخصّصاً یا تخصیصاً از القای نفس در تهلكه خارج میباشد.
بدیهی است دفع این اشتباه در مورد اقدام پیغمبر یا امام محتاج به این توضیحات نیست؛ زیرا چنانچه مكرّر گفته شد: فعل و قول و تقریر (سنّت) امام نیز مانند پیغمبر از ادله احكام شرعیه است و در شأن ما نیست كه با اجتهاد خود، وظیفه امام را معیّن كنیم. بلی، ازنظر فقهی و استنباط و تعیین تكلیف خودمان، تعقیب این بحث مفید و سودمند است. بههرحال در اعمال و روش انبیا و ائمه اسرار و حكمی از امتحان عباد و اتمامحجت و تكمیل نفوس و استصلاح بندگان و... مندرج است كه آشنایی فیالجمله به آن حكمتها و مصالح، محتاج به غور و دقت بسیار در آیات و احادیث و حالات و رفتار ایشان است و آنچه ما بنویسیم، نیست مگر اندكی از بسیار و قطرهای از دریا.
|
كه تر كنند سرانگشت و صفحه بشمارند |