جمعه: 10/فرو/1403 (الجمعة: 19/رمضان/1445)

فصل هفتم: پایگاه پرهیزگاری

پایگاه پرهیزکاری

﴿لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[1]

از این جمله شریف قرآنی استفاده می‎شود كه تعالیم، تكالیف، اوامر، نواهی و ارشادات الهی، متضمّن خیر و صلاح فرد و جامعه، و سازندة نظام و اجتماع هرچه صالح‎تر است.

خداوند خواسته است كه امّت اسلام، خاتمه امم و امّت نمونه و امّت وسط و حامل و حامی دعوت او به عدل و میزان و توحید خالص و پرهیزكاری باشد.

از باب نمونه در تشریع روزه این مقاصد و فواید، منظور و این رسالت و صلاحیّت پی‌ریزی شده است و اگر كمی فرصت و ضعف استعداد علمی به ما اجازه ندهد كه از حكمت‎های تمام احكام و تعالیم شرعیّه سخن به میان آوریم و فرصت آن را هم نداشته باشیم كه در تفصیلات و شرح مصالح و فواید روزه مطالعات لازمه را بنماییم، این مقدار را فرصت

 

داریم كه در جمله كریمه: ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[2] كه در آن خداوند در پایان، حكم به وجوب روزه فرموده است، تأمّل و دقّت كنیم.

جمله‎ای كه از آن فضیلت تقوا و نقش آن در سازندگی شخصیّت مسلمان معلوم می‎شود.

جمله‎ای كه در اینجا خدا در مقام بیان حكمت روزه به آن اكتفا فرمود، بیانگر آن است كه محصول و میوه روزه، خودداری از مفطرات و ترك التذاذ و كام‎گیری‎های نفسانی و تقوا و پرهیزكاری است.

متّقی و پرهیزكار، كسی است كه از گناه اجتناب می‎كند، و اوامر و نواهی خدا را اطاعت می‎نماید، و به آنچه خلاف شرف و فضیلت است، نزدیك نمی‎شود. تقوا مشتق از وقایه است و آن چیزی است كه در برابر صدمات و ضربات مادّی و معنوی حایل و حاجب و سپر قرار داده می‎شود. روزه‌داری ماه رمضان و نگاهداری این رژیم شرعی سبب حصول تقوا و تكمیل آن می‎گردد.

در روزه صبر و مراقبت، مخالفت با عادات، جهاد با شهوات و موارد دیگر از این قبیل، وجود دارد، كه هركدام آدمی را به صفت تقوا آراسته می‎سازد.

بدیهی است مفهوم تقوا و این ثمره گران‎بهای روزه، محدود به دایرة عبادات یا محرّمات نیست؛ بلكه تقوا مفهوم وسیع و شاملی است كه

 

شعاع آن تمام نواحی وجود شخص را نورانی و نسبت به تمام تكالیف شرعیّه از عبادات، معاملات، اجتماعیّات، سیاسیّات و آنچه در سازندگی شخصیّت اسلامی مؤثّر است، او را عهده‌دار و مراقب می‎سازد و باعث می‎شود كه شخص از شاهراه شریعت محمدیّه‌(ص) قدم بیرون ننهد و امانتی را كه به اقرار شهادتین و ایمان به معنای «رَضِیتُ بِاللهِ رَبّاً وَبِمُحَمَّدٍ نَبِیّاً وَبِالْإِسْلَامِ دِیناً وَبِالْقُرْآنِ كِتَاباً وَبِالْكَعْبَةِ قِبْلَةً وَبِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَأَوْلَادِهِ الطَّاهِرِینَ أَئِمَّةً»[3] عهده‎دار حمل آن شده، حفظ نماید، و در آن خیانت نكند؛ و از اینجا پاسخ یك پرسش روشن می‎شود.

پرسش این است كه:

آیا اسلام می‎تواند در این زمان هم مسلمانان را به حركت و ترقّی راهنمایی كند؟ و آیا اسلام در تحریك مسلمانان، قدرت گذشته را دارد؟

آیا مسلمانان اگر در امور خود از تعالیم اسلام الهام بگیرند و تكالیف شرعیّه را سرمشق خود قرار دهند، می‎توانند در عصر حاضر نیز مشعل‎دار علم، تمدّن، اخلاق و آزادی باشند و بشریّت را از این سقوط عجیب و خطرناك و فقر معنوی و بی‎تقوایی نجات بخشند؟

جواب این است كه: یقیناً می‎توانند.

 

قطعاً اسلام استعداد این تحریك را داراست؛ و هیچ تفاوتی در جهت صلاحیّت اسلام بین امروز و دیروز نیست و همان‌‎طوری ‌كه دیروز عالی‎ترین تعالیم و برنامه‎ها، تعالیم اسلام بود، امروز و فردا و آینده تا هر زمان و هر عصر عالی‎ترین تعالیم، تعلیمات اسلام است.

روزه اسلام، همان‌طور كه در سال دوّم هجرت (سال فرض روزه)[4] سبب رسوخ صفت تقوا و پرهیزكاری و اعتیاد به حفظ رژیم معنوی و واجد فواید صحّی و روحی و اجتماعی بود، امروز نیز چنین است و هیچ تفاوتی پیدا نكرده، بلكه فواید آن آشكارتر و در بعضی قسمت‎ها بیشتر شده است.

عقیده توحید و یگانه‌پرستی كه اساس تعالیم و هسته مركزی دستورات و هدایت این دین حنیف است، همان‎‌طور كه در گذشته سبب اتّحاد، اتّفاق، برداشتن فاصله‎ها و الغای امتیازات موهوم و بشرپرستی بود، امروز نیز چنین است؛ و یگانه راه علاج این‌همه بیماری‎های اجتماعی و استعباد خلق‎الله، فقط عقیده توحید اسلام است.

تفاوتی كه ما با آنان داریم و خصلتی كه آنها را صاحب آن‌همه افتخار و عزّت و سربلندی ساخت؛ و فقدان آن ما را گرفتار این‌همه عیوب و نواقص اجتماعی، اخلاقی، سیاسی و زبونی و ضعف قرار

 

داده، التزام آنها به احكام و تعالیم اسلام بود. آنان گفتن شهادتین را سپردن سند محكم برای عمل به لوازم و آثار آن دانسته و تخلّف از مقرّرات و شرایط این سند را آسان نمی‎شمردند؛ درحالی‌كه ما، مثل این است كه با گفتن شهادتین، وظیفه و تكلیفی را ـ كه از این اقرار به عهده ما می‎آید ـ احساس نمی‎كنیم.

آنها معنای شهادتین را باور كرده و دستورات قرآن را ضامن سعادت دنیا و آخرت و سرپیچی و تخلّف از آن را عین بدبختی، ضرر، خسارت و بلكه هلاكت می‎دانستند و همان‎گونه كه ما از سمّ كشنده اجتناب می‎كنیم، آنان از محرّمات پرهیز می‎كردند، و همان‌طور كه ما برای منافع و مقامات دنیوی می‎كوشیم و هر رنج و زحمتی را در راه دستیابی به آن تحمّل می‎كنیم، آنان در ادای واجبات كوشا، و رضای خدا را با بذل مال و جان خریدار بودند. آنها به سخنان پیغمبر‌(ص) و رسالت آن حضرت، چنان ایمانی داشتند كه اطاعت از اوامر او را عین رستگاری دانسته و سستی و مسامحه را كنار گذاشته بودند.

قرآن را برای عمل، و سخنان پیغمبراكرم‌(ص) را برای پیروی فرا می‎گرفتند، و عقیده داشتند كه قرآن فقط برای خواندن و نوشتن نازل نشده و احادیث فقط برای این كه در سینه محدّثین و صفحات كتب ثبت و ضبط شود، وارد نگشته است.

 

یگانه یا مهم‎ترین موردی كه اجتماع اسلامی را از اجتماع جاهلی جدا می‎ساخت، التزام مسلمانان به عمل بود و این یكی از مهم‎ترین عللی بود كه مشركان را به آن جنگ‎ها وادار كرد.

مشركان دریافتند كه اسلام به لفظ اكتفا نمی‎كند و پس از شهادتین، نوبت انجام فرایض، اطاعت و پیروی از خدا و رسول و ترك اخلاق ذمیمه و كردارهای نكوهیده است؛ ازاین‌جهت از تلفّظ این دو كلمه طیّبه كه متضمّن خیر و سعادت دنیا و آخرت است، خودداری داشتند و اگر مثل زمان ما اسلام از مسلمانی جدا بود و از آن گفتار، كرداری نمی‎خواستند شاید صلحی بین مسلمانان و مشركان برقرار می‎شد و غزوه بدر، احد، احزاب و... پیش نمی‎آمد.

اگر اسلام رضایت می‎داد كه آنان به زبان، شهادت به توحید دهند، ولی عملاً بت‎ها را بپرستند و دختران را زنده‌به‌گور كرده و زنا، قمار، میگساری، ربا، خون‎ریزی، سرقت، ستمگری و سایر معاصی را مرتكب شوند و نماز، روزه، زكات، حج و دیگر فرایض اسلام را ترك نمایند، میان كفر و شرك و توحید و جامعه اسلامی و اجتماع جاهلیّت، این‌همه فاصله نمی‎افتاد.

امّا اقرار به زبان كافی نبود و علاوه بر گفتن شهادتین، به‌طورجدّی و مؤكّد موظّف بودند كه به احكام شرعیّه عمل كنند و عضویّت در اجتماع اسلامی، بدون التزام به رعایت احكام ـ ‎اگرچه به ظاهر باشد‎ ـ امكان نداشت.

 

اسلام با اعمال و روش دوره جاهلیّت، با بت‌پرستی و كفر، با فحشا و منكرات، با روابط نامشروع زن و مرد، با بی‎حجابی و بی‎عفّتی، با بی‎عدالتی، با دروغ و خیانت، با زورگویی و استبداد زمامداران، مبارزه را آغاز كرد و این اعمال در جامعه مسلمانان آن روز، با اسلام و تسلیم مغایر بود؛ ازاین‌رو، به‌مجرّداینكه در هر موضوع آیه‎ای نازل، و دستوری صادر می‎شد، فوراً اجرا می‎گردید.

وقتی آیه حرمت خمر نازل شد، خم‎های شراب را روی زمین ریختند و شراب‌سازی و می‎فروشی ممنوع شد.

وقتی حرمت ربا اعلام شد، رباخواری متروك، و قرض‌الحسنه رایج گردید. هنگامی كه آیه وجوب روزه ماه رمضان نازل شد، همه با شور و شعف به اطاعت فرمان خدا كمر بستند. و چون آیه حجاب نازل گردید، حتّی یك زن مسلمان نیز بی‎حجاب نماند. هنگامی كه فرمان جهاد می‎رسید، شهادت را رستگاری و سعادت می‎شمردند و اگر به آن نایل نمی‎شدند، ناراحت می‎گشتند.

آنان با آنكه در آغاز تشریع این تكالیف، به آن انس نداشتند، چون شهادتین را برای عمل، به ‌زبان می‎آوردند و به این گواهی خود احترام نهاده و خود را متعهّد می‎شمردند، فوراً اجرا می‎كردند.

امّا گویا ما شهادتین را برای عمل، به زبان جاری نمی‎كنیم و

 

خود را در برابر این گواهی بزرگ و پر از خیر و بركت متعهّد و ملتزم نمی‎دانیم.

بلندگوی مساجد، رادیوهای شهرها و كشورهای مسلمان‌نشین در اوقات نماز، نوای خوش اذان سر داده و به توحید و رسالت، شهادت می‎دهند؛ امّا مجامع، محافل، كوچه‎ها، خیابان‎ها، بازارها و مدارس، عملاً این شهادت را نمی‎دهند.

واقعیّت این است كه فرق اجتماع ما با اجتماع جاهلی این است كه آنها كلمه اسلام را بر زبان جاری نمی‎ساختند و ما شهادتین را می‎گوییم و بعضی تكالیف عادی و اخلاقی را انجام می‎دهیم؛ ولی به‌طورمطلق به لوازم آن پایبند نیستیم. قرآن را كتاب دینی خود می‎دانیم؛ امّا در مظاهر عمده اجتماعی با آنها كه قرآن، كتاب، و اسلام، دین آنها نیست فرق زیادی نداریم.

اگرچه در عصر رسالت و صدر اسلام هم افراد منافق ـ ‎كه به ‌زبان اظهار اسلام می‎كردند؛ ولی در عمل با اسلام مخالفت داشتند ـ بسیار بودند؛ ولی افراد ملتزم به آداب اسلام و كسانی كه منبع تصوّرات، افكار و آرا و اعمال اجتماعی و سیاسی آنها «اسلام» بوده و شخصیّتی كاملاً اسلامی داشتند نیز موجود بودند. علاوه‌براین، قرآن و حدیث و به‌طوركلّی قوانین اسلام، مرجع و مصدر امور عموم بود و كسانی كه تخلّف می‎كردند، متخلّف از كتاب و سنّت و قانون دولت و حكومت شناخته می‎شدند.

 

مطابق آنچه در تاریخ مطالعه می‎كنیم در عصر پیغمبر اكرم’ برنامه كار این‌چنین بود كه اقرار به شهادتین از اطاعت اوامر و نواهی پیغمبر‌(ص) تفكیك پیدا نكند و حتّی منافقین هم ملتزم به حفظ ظواهر آداب شریعت بودند و اگر كسی تخلّف می‎كرد، مثلاً مرتكب سرقت، زنا، میگساری و یا قمار شده، و یا از شركت در جهاد خودداری می‎نمود، او را با حد یا تعزیر شرعی كیفر می‎دادند و چه‌بسا كه در بعضی موارد وی را مرتجع و مرتد می‎دانستند و در بعضی موارد، در مذمّت و نكوهش او آیه وارد می‎شد؛ چنانچه برحسب تفاسیر، نزول آیات 75 تا 78 سورة توبه:

﴿وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللّٰهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ ... ﴾[5]

امتناع «ثعلبة بن حاطب» از ادای زكات بود.[6]

هرگاه پیغمبر‌(ص) فرمانی یا وعده ثواب و اجری در انجام عملی می‎داد، زن و مرد در به‌جاآوردن آن از هم پیشی می‎گرفتند و مانند زمان ما نبود كه هرچه مصلحین، دعوت به اعمال خیر بنمایند، اثر نبخشد.

 

به‌طورنمونه این داستان را بخوانید:

 

[1]. بقره، 183.

[2]. بقره، 183.

[3]. ر.ک: طوسی، مصباح‌المتهجد، ص206؛ حر عاملی، وسائل‌الشیعه، ج6، ص463. «راضیم به خدای متعال ازاین‌جهت که پروردگار من باشد و حضرت محمد پیامبرم و اسلام دینم و قرآن کتابم و کعبه قبله‌ام و امیرالمؤمنین و اولاد طاهرینش پیشوایان من باشند».

[4]. طبری، تاریخ، ج2، ص129؛ ابن‌اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج2، ص115؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایه، ج3، ص311.

[5]. توبه، 75 ـ 78. «و از آنان كسانی‎اند كه با خدا عهد كرده‎اند كه اگر از كرم خویش به ما عطا كند، قطعاً صدقه خواهیم داد و از شایستگان خواهیم شد ...».

[6]. طبرسی، مجمع‌البیان، ج5، ص93 ـ 94.

موضوع: 
نويسنده: