بهترین روشها برای ترمیم و جبران گناه و اعاده حیثیّت و شرافت گناهكار ـ كه از عوامل مهمّ تربیت و تهذیب اخلاق و تصفیه ارواح
نیز هست و درعینحال از سهولت و آسانی و وسعت دین اسلام حكایت میكند و شرافت و آبروی گناهكار را در نزد دیگران نمیریزد و وجدان و قلب او را از تاریكی و كدورت پاك میسازد ـ استغفار، طلب آمرزش و توبه و بازگشت بهسوی خداست.
اسلام درضمن بسیاری از تعالیم اجتماعی، حفظ شرف و موقعیّت و مقام اجتماعی و حرمت و آبروی افراد را منظور داشته و كشف و آشكارشدن نهان كاریهای مردم را نخواسته و افشای معایب و اشاعه فحشا را بهشدّت ممنوع كرده است.
نظر اسلام آن است كه هركس قدمش به سنگ معصیتی خورد و لغزشی او را به زمین انداخت، باید بهپا خیزد و در راه خدا و بهسوی خدا قدم بردارد و از مجاهده و كوشش باز نایستد.
هر فردی باید خود بهحساب خویشتن رسیدگی كند، و به پرونده اعمال خود نظر نموده، و در محكمه وجدان، بازپرس خود شود.
جبران گناه و آمرزش معاصی، به رفتن نزد كشیش، و اقرار به گناه در نزد او احتیاج ندارد؛ شكنجه بدنی و مقراضكردن و قطع اعضا نمیخواهد.
جبران گناه و آمرزش و پذیرش توبه، بیش از بیداری ضمیر و شعور و توجّه به زیان گناه و پشیمانی و تصمیم به پاكشدن از گناه، بازگشت به راه خدا، ادای حقوق و خلاصی از مظالم، شرط دیگری ندارد.
اگر مؤمن مرتكب گناهی شد[2] چون به آثار شوم و خطرناك گناه آگاه است، پشیمان میشود؛ همانطور كه اگر فردی ندانسته یا در حال عصبانیّت سم بخورد، یا اموالش را آتش بزند، یا فرزند خود را به قتل رساند، یا به ولینعمت خود توهین كند، پشیمان میشود و اگر پشیمان نشود برحسب حدیث:
او مؤمن نیست.
اثر «ایمان»، ندامت و پشیمانی از گناه است و ندامت از گناه در «توبه» كافی است.
وقتی مؤمن گناهی را مرتكب شد، پشیمانی او را به استغفار و آمرزشخواستن وادار میسازد و تعالیم اسلام گناهكاران را به رحمت خدا امّیدوار و از ناامّیدی و یأس نجات میدهد. این مژده الهی و بشارت قرآنی در كالبد مرده، روح تازه میدمد:
«گو: ای بندگان من ـ كه بر خویشتن زیادهروی داشتهاید ـ از رحمت خدا نومید مشوید. درحقیقت، خدا همه گناهان را میآمرزد، كه او خود آمرزنده مهربان است».
آری، خدا غفار، رحیم، ستّار، توّاب و واسعالمغفرة و الرّحمة است. بنده توبهكار را دوست میدارد؛ و هیچ انسانی محكوم به بدبختی نیست.
در برخی اخبار و روایات[6] آمده است كه وقتی بندهای از گناه پشیمان شد و بهسوی خدا بازگشت و گفت:
«خدای من! من بد كردم».
خدا میفرماید:
«من آن را پوشاندم».
«و چون میگوید: خدای من! من پشیمان شدم».
خدا میفرماید:
«من قبول كردم».
«ای جوان، اگر توبه كردی و شكستی، حیا نكن كه دیگربار بهسوی ما برگردی!»
«و هرگاه دوباره توبه را شكستی، حیا نكن. آیا حیا تو را از اینكه سهباره بهسوی ما بیایی، منع میكند؟ (حیا نكن و بیا)».
«و هرگاه برای سوّمینبار توبه را شكستی، برای چهارمینبار بهسوی ما بیا».
«من بخشندهای هستم كه بخل نمیورزم».
«من بردباری هستم كه شتاب نمیكنم».
«من آنم كه: بر معاصی پرده میپوشم، و توبهكنندگان را قبول میكنم و از خطاكنندگان میگذرم و به پشیمانان، رحم میكنم».
«و من رحمكنندهترین رحمكنندگانم».
«كدام فردی بهسوی درگاه ما آمد و او را رد كردیم؟»
«چهكسی بهسوی ما پناه برد و ما او را دور كردیم؟»
«چهكسی بهسوی ما بازگردید كه او را نپذیرفتیم؟»
«چهكسی از ما درخواستی كرد كه به او عطا نكردیم؟»
«چهكسی از ما آمرزش خواست و ما او را نیامرزیدیم؟»
«من آنم كه گناهان را میآمرزم و عیبها را میپوشانم و اندوهناكان را یاری میكنم و به گریانِ ندبهكننده رحم میكنم و من دانای امور نهان و پنهان هستم».
دعاهای مأثوره، عذرخواهی و پوزشطلبی را به بندگان گناهكار یاد میدهد.
در این جمله از دعا دقّت كنید كه چگونه معاذیر بنده را در درگاه خدا عرضه میدارد و او را با خدا آشنا میسازد:
«خدای من! معصیت تو را نكردم در هنگامی كه معصیت كردم؛ درحالیكه پروردگاریت را منكر باشم و فرمان تو را سبك شمرده باشم و یا آنكه خود را در معرض عقاب تو قرار دهم و یا تهدید تو را سست گرفته باشم؛ ولی خطایی روی داد و نفس من، آن را از برای من زینت داد و شقاوتم كمك كرد و پردهپوشی تو بر من، مغرورم نمود».
[1]. مجلسی، بحارالانوار، ج67، ص73؛ همو، مرآةالعقول، ج11، ص358. «پیش از آنکه از شما حساب کشند از خودتان حساب بکشید و قبل از آنکه سنجیده شوید خود را بسنجید و برای نمایش بزرگ آماده شوید».
[2]. سنایی غزنوی دراینباره میسراید:
به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من كه بد كردم |
|
بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا |
[3]. صدوق، التوحید، ص408؛ طبرسی، مشکاةالانوار، ص566؛ حرعاملی، وسائلالشیعه، ج15، ص336. «هرکس از گناهی که انجام میدهد، پشیمان نشود مؤمن نیست».
[4]. کلینی، الكافی، ج2، ص426؛ فیض کاشانی، الوافی، ج5، ص1087. «برای توبه، پشیمانی از گناه کفایت میکند».
[5]. زمر، 53.
[6]. نوفل، الطریق الی الله، ص151 ـ 152.
[7]. طوسی، مصباحالمتهجد، ص589؛ ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج1، ص166؛ کفعمی، المصباح، ص594 ـ 595.