راجع به بومیان جزیره «موریس»[1] یا انسانهای خارپشتی، مقالهای از سفرنامه «كریستیان زوبر»[2] نگاشته شده بود كه واقعاً عجیب است.
در این مقاله ضمن آنكه مراسم توبه این مردم را بهطور مفصّل شرح داده، چگونگی توبه یكی از مردان توبهكار را چنین توصیف میكند:... دو سوزن بلند نقرهای شفّاف از هر دو طرف به قسمت پایین چهرهاش فرو كرده و سوزن سوّم را از پایین به بالای زبانش عبور داده و به همین دلیل قادر نبود دهانش را ببندد و از دهانش كف میریخت و واقعاً وحشتناك بود... در گونههای او سنجاق فرو نرفته بود، بلكه سیخهای درشتی بود كه یكی را در نزدیكی لب و دوّمی را قدری پایینتر و به همین قسم، چهارمی و پنجمی را در گونه فرو كرده بود. تازه این مرد نسبت به سایر مردان توبهكاری كه بعداً دیدم تازهكار و مبتدی بود.
وی سپس مینویسد: زنی سیساله كه سروصورتش پنجاه ساله مینمود، یك سوزن از چهرهاش عبور كرده و مجبور بود به اندازه سی كیلو نی و گل و غیره به پشت گردنش تا پای پلكان حمل كند و به معبد ببرد.
... در تمام مدّت روز شكل و شمایلهای مختلف از مقابل ما گذشتند.
از پنجاه نفر توبهكار كه سوزن و میخ و سیخ به تنشان فرو كرده بودند، هشت نفرشان زن، سه نفرشان بچّه و بقیّه، مرد بودند. چند نفرشان بیش از دویست میخ به تنشان فرو كرده بودند.
عدّه دیگری به بازوان و مچ هر دو دست خود، متجاوز از دویست سوزن فرو كرده بودند. یكی از آنها علاوه بر بازو و مچ دست روی سینهاش نیز سیخهای بلندی شبیه نیزه، فرو كرده بود.
عجیبترین مردی كه در این مراسم دیدم، مردی بود كه سروسینه و شكم، و بازو و گردن و پشتش پر از میخ، سوزن و نیزه بود. برای توصیف او هیچ كلمهای به جز «مرد خارپشتی» نمیتوان پیدا كرد. نیزهها بهطور عمودی به بدنش فرو رفته و كمترین تنهای كه به او میخورد، نیزهها را در گوشت بدنش فروتر میبرد.
بدیهی است این مناظر دلخراش عكسالعمل همان احساس پلیدی گناه و توجّه و علاقه به پاكشدن از آلودگی جرایم و جنایات است كه چون
بهطور صحیح رهبری نشده، مانند سایر احساسات و غرایز هدایت نشده و عكسالعمل غیرمنطقی و نامعقول پیدا كرده است؛ ولی این موضوع را تأیید میكند كه آدمی از احساس پستی گناه، سخت نگران و ناراحت میشود و میخواهد خود را از این پستی نجات دهد و از این آلودگی پاك سازد و باید او را به برنامههای خردپسند كه قانعكننده روان و وجدان و بازگرداننده حیثیّت و شرافتش باشد، هدایت كرد.