سه شنبه: 28/فرو/1403 (الثلاثاء: 7/شوال/1445)

1. اجرای حكم الهی

صلح امام مجتبی‌‌(علیه‌السلام) یك تكلیف الهی و وظیفه شرعی بود كه امام‌‌‌(علیه‌السلام) در آن شرایط و احوال، ناگزیر شد آن را بپذیرد؛ به‌عبارت‌دیگر، شرایط و اوضاع، این مسئله را بر امام‌‌(علیه‌السلام) تحمیل كرد، و برحسب

 

حدیث مشهور و مسلّم نزد اهل‌سنّت[1]، پیامبر‌(ص)  از آن خبر داده و او را به سیادت و آقایی و اصلاح‌طلبی معرّفی فرموده بود.

در شرایطی كه صلح، برای مصلحت عموم لازم باشد، اگر سران هر دو طرف، پا در ركاب لجاج بگذارند و كینه‌توزی پیشه سازند، صلح برقرار نخواهد شد. فقط در صورتی صلح برقرار می‌شود كه یا هر دو طرف، حسن‌نیّت داشته باشند یا یكی از آنها خیر و مصلحت جامعه را در نظر بگیرد و آن را بر حیثیّت و شئون شخصی خود مقدّم بدارد؛ و هرچه طرف مقابل لجاجت می‌كند، او از خود گذشت و فداكاری نشان دهد.

 

در این میدان، به‌طورقطع معاویه كسی نبود كه برای خیر و صلاح جامعه دست از خلافت و پادشاهی و نیّات خبیث خود بردارد و حق را به صاحبش بسپارد. او در راه رسیدن به مقصدش، نه خدا و پیغمبر و نه مصلحت مسلمانان را درنظر می‌گرفت و همه ‌چیز را فدای حبّ جاه و ریاست‌طلبی خود می‌ساخت، و از اینكه عموم شیعه و هواداران اهل‌بیت ‌‌(علیهم‌السلام)  و حتّی عموم مسلمانان را قتل‌عام كند، باكی نداشت و اگر تا حدودی بازی با الفاظ اسلامی می‌كرد، به‌ خاطر ریاست و حكومت بود و اگر ریاست و حكومتش در خطر می‌افتاد، به آن الفاظ نیز كاری نداشت.

قهراً و طبعاً در چنان موقعیّتی تنها كسی ‌كه جانب مصلحت را رعایت می‌نمود، امام‌‌(علیه‌السلام) بود.

ظهور این خصلت عظمی از آن حضرت با وجود سوابق درخشان و مقام امامت و عهده‌داری حفظ اسلام، عجیب و شگفت‌انگیز نبود. اگر امام‌‌(علیه‌السلام) مصلحت اسلام را درنظر نگیرد، پس چه ‌كسی به آن اهمیّت می‌دهد؟

به‌هیچ‌وجه از معاویه با آن سوابق ضدّاسلامی خود و پدر و مادر و خاندانش، انتظار غمخواری دین و حفظ مصالح مسلمین، مورد نداشت.

برعكس، از امام‌‌(علیه‌السلام) جز ملاحظه مصلحت اسلام و خیر مسلمانان كاری صادر نمی‌شد؛ زیرا ایشان دوران كودكی را در مهد تربیت نبوّت

 

و حِجْرِ عصمت و طهارت گذرانده و در خانه‌ای كه مهبط وحی و محلّ آمدوشد فرشتگان بود، نشوونما یافته و انوار نبوّت جدّش پیغمبر‌(ص) و ولایت پدرش علی‌‌(علیه‌السلام) و عصمت و شخصیّت مادرش زهرا‌‌‌(علیها‌السلام) از هر سو او را احاطه كرده و منزلگاهش سینة رسول خدا‌(ص) و مخزنِ علوم و الهاماتِ غیبی بود و وحی را در اوّلین لحظات نزولش می‌شنید و كلمات خدا را از زبان دُرافشان جدّش رسول خدا‌(ص)  می‌آموخت.

پیغمبر عالی‌قدرِ اسلام‌(ص) او را به سیادت و آقایی و امامت و پیشوایی می‌ستود و او را برای آینده اسلام و چنین فداكاری عظیمی آماده می‌ساخت و از بركات و عظمت و اهمّیّت صلح او قدردانی می‌كرد.

پیغمبر‌(ص) در مواقف و فرصت‌های متعدّد، روش امام حسن‌‌(علیه‌السلام) را تأیید و تنفیذ فرمود؛ چنان‌كه روش پدرش امام علی‌‌(علیه‌السلام) را در جهاد با ناكثین و قاسطین و مارقین، و روش امام حسین‌‌(علیه‌السلام) را در آن قیام تاریخی و فداكاری عظیم تأیید كرده و روش هریك از امامان را پیش از وقوع، پیش‌بینی و تصویب فرمود.

پس، صلح امام‌‌‌(علیه‌السلام) در آن شرایط، یك وظیفه شرعی و تكلیف الهی بوده، و مانند ‌مجاهدت‌های پدرش، در مسیر خیر و مصلحت اسلام بوده است.[2]

 


[1]. بخاری این روایت را در چهار موضع از كتاب خود نقل کرده است. ر.ك: بخاری، صحیح، ج3، ص169 ـ 170؛ ج4، ص184، 216؛ ج 8، ص99؛ همچنین ابوداوود، در سنن، ج2، ص405؛ نسائی، در سنن، ج3، ص107؛ ترمذی، در سنن، ج5، ص323؛ طیالسی، در مسند، ص118؛ و احمد بن حنبل در مسند، ج5، ص38، 44، 49، 51 آن را نقل كرده‌اند; ولی آنچه مورد اتّفاق همه است، این مضمون است:

«إِنَّ ابْنی هذا سَیِّدٌ یُصْلِحُ اللهُ بِهِ بَیْنَ فِئَتَیْنِ» اَوْ «بَیْنَ فِئَتَیْنِ عَظَیمَتَیْنِ»؛

«به‌درستی‌كه این پسرم (امام‌حسن مجتبی‌‌(علیه‌السلام) ) آقایی است كه خداوند به‌وسیلة او بین دو گروه (بزرگ)، صلح برقرار می‌کند».

و در بعضی از نقل‌های حدیث اضافه‌‌ای آمده که: «من المسلمین» یعنی بین دو گروه از مسلمانان صلح برقرار می‌کند؛ که مورد اتفاق نیست؛ زیرا معاویه كه علیه خلیفه و امام مسلمین (امام علی و امام مجتبی‌علیهما‌السلام) شورش کرده بود، بنابر سنّت نبوی و حتّی سیره شیخین، از اسلام خارج شده است; درحالی‌که اجماع امّت بر بیعت با این دو امام بود و لذا به احتمال قوی این اضافه، توسّط طرف‌داران بنی‌امیّه و معاویه جعل شده است.

[2]. ر.ک: ابوعلم، اهل‌البیت‌‌(علیهم‌السلام) ، ص329 ـ 332.

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: