«ما تو را پیروزی بخشیدیم [چه] پیروزی درخشانی!».
«آن کسی که قرآن را بر تو واجب گردانید، تو را به محلّ خودت (مکه) بازخواهدگردانید».
یكی از بزرگترین فتوحات اسلام و دین توحید، «فتحِ مكّه» بود كه برحسب نقل كتاب مسارالشیعه[3] و توضیحالمقاصد[4] و كتب معتبر دیگر، در بیستم ماه مبارك رمضانِ سالِ هشتم هجرت اتّفاق افتاد.
تا سال هشتم هجرت، فتوحات و پیروزیهای فراوانی نصیب اسلام شده بود؛ امّا شهر مكّه، این مركز شبه جزیره عربستان و جایگاه مسجدالحرام و كعبه معظّمه و قبلهگاه اسلام و مسلمین، همچنان در تصرّف بتپرستان و مشركان باقیمانده، و بتپرستی، فساد و انحطاط اخلاقی، استثمار و استعبادِ انسانها در آنجا رایج بود.
بسیاری از مردم مكّه كه ندای اسلام را شنیده بودند، آرزومند استقرارِ حكومت اسلامی و دگرگون شدن آن اوضاع پلید و ناسالم بودند.
بانگ روحبخش توحید، و ندای دلنوازِ «لا اله إلا الله» دلهای آنان را تكان داده، و موقعیّت بتها در قلوبشان سست شده، و اوضاع و احوال گذشته، و رژیم جاهلیّت در نگاه آنان محكوم گردید و دیگر زور سرنیزه نمیتوانست آن وضع را استوار نگاه دارد، و از نفوذ دین خدا در دل این آرزومندان جلوگیری كند. روزبهروز اشتیاق پذیرش اسلام بیشتر میشد و همهجا سخن از اسلام و محمّد(ص) بود.
ازاینرو، امثال ابوسفیان در میان چنین مردمی جایگاهی نداشتند و دلباختگان ندای اسلام حاضر به شنیدن سخنان گمراه كننده آنان نبودند.
مردم مكّه تا سال هشتم هجرت، در برابر دعوت پیامبر(ص) به توحید و یكتاپرستی، مخالفت و مقاومت میكردند و از خرافات و بتها و پیكرهها حمایت مینمودند.
شاید لشكركشی و فتح این شهر مقدّس و نجات مسجدالحرام و خانة كعبه و تطهیر آن از لَوثِ اصنام و پرستش بتها، پیش از این، با یك جنگ بزرگ و خونین و دادن تلفات و كشتار زیاد، امكان داشت؛ ولی گویا تقدیر نبود كه پیامبر(ص) این شهر مقدّس را ـ كه یگانه دژ محكم مشركان، و مركز تحریكات و جنگها و مخالفتها علیه اسلام بود ـ با چنان جنگ خونینی فتح نماید.
مردم این شهر، تا آنجا كه میتوانستند رسول خدا(ص) را اذیّت كردند، و مانع از پیشرفت دین خدا و آیین توحید شدند؛ و حتّی پیامبر(ص) و مؤمنان را در فشار اقتصادی قرار داده و ارتباط خود را با آنان قطع كرده، و به مدّت سه سال آن حضرت را به همراه خویشاوندانش در «شعب ابیطالب» محصور كردند، و عاقبت، نقشه قتل پیامبر(ص) را طرح كردند؛ گرچه آن حضرت به امر خدا با كمك و یاری و از خودگذشتگی و فداكاری تاریخی علی(علیهالسلام) به مدینه طیّبه هجرت فرمود، و از اجرای طرح ننگین نامردمان و كفّار در امان ماند.
آیا نباید شهری كه قدر پیامبر خدا(ص) را نشناخت، هرچه زودتر فتح شود؟ و مردمش به خاطر جرایم و جنایاتی كه مرتكب شدند به كیفر برسند، تا سبب تسكین آلام درونی ستمدیدگان گردد و بر آن همه زخمها و جراحات وارده بر قلب پیامبر(ص) مرهمی گذارده شود؟
بهنظر مردم عادّی یادآوری آن دورانی كه پیامبر(ص) از سوی آن مردم مورد آزار و اذیّت قرار میگرفت، اقتضا میكرد كه آن حضرت هرچه زودتر اهل مكّه را مجازات كرده و از آنها انتقام بگیرد و شوكت و قدرت و نیروی خود را به آنها نشان داده، و شهر و دیار و زنان و اموالشان را به عنوان غنایم جنگی میان سپاه خود تقسیم كند؛ امّا پیامبر اسلام، پیامبر رحمت بود و آیات:
«و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم».
«و بهراستیكه تو را خویی والاست!».
در خطاب به ایشان نازل شده بود.
از كینهتوزی و گرفتن انتقام منزّه و مبرّا بود؛ هرگز برای گرفتن انتقام یا مقابلهبهمثل لشكركشی نمیكرد.
خواستار خیر برای عموم و توفیق و سعادت و هدایت برای دشمنانش بود؛ توبه وحشی را قبول كرد و با خوشرویی از هریك از دشمنانش كه دین اسلام را میپذیرفت، استقبال نمود.
برای اثبات سخن خویش و حاكم كردن عرب بر عجم یا قبیلهای بر قبیله دیگر، پیكار نمیكرد. هدف تمام اقدامات وی، از قیام و جنگ و صلح، عالمگیر نمودن نام خداوند متعال بود.
«تا اینکه سخن افراد کافر را پست و سخن خداوند را برتر قرار دهد».
او برای آزادی انسانها، گسترش حق و عدالت، رواج دین توحید و رساندن دعوت خدا به جهانیان بپاخاسته، و از اینكه در جنگ و صلح اندیشههای شخصی داشته باشد، مبرّا بود؛ و بههمین جهت، در فتح مكّه شتاب نداشت و منتظر امر خدا و فرصت مناسب بود.
مكّه شهری است مقدّس؛ زیارتگاه و قبلهگاه هزاران میلیون انسان در مرور قرون و اعصار بوده و خواهد بود.
قرآن مجید از این شهر، از مسجدالحرام و خانه كعبه ـ كه به معماری ابراهیم خلیلالرّحمان(علیهالسلام) ، جدّ پیامبر(ص) و همكاری اسماعیل ذبیح(علیهالسلام) ، به امر خدا ساخته شده ـ تجلیل كرده است؛ چرا كه یكی از بزرگترین و شكوهمندترین شعائر اسلامی در این شهر و اطراف آن ـ عرفات و مَشْعَرُالحرام و مِنی ـ باید برگزار شود.
با این اوصاف، آیا بهتر نبود كه این شهر، خودش تسلیم شود؟ و فتح این شهر، با فتح قلوب مردم آن توأم باشد؟! و آیا بهتر نبود كه برای فتح این شهر، خونهای زیادی ریخته نشود؟!
در سال حُدَیْبیّه، بعضی از افراد كه از مقاصد پیامبر اكرم(ص) آگاه نبودند، اصرار داشتند كه باتوجّهبه قدرت سپاه اسلام و توانایی آن بر آزاد كردن مكّه، شهر را باتوسّلبه جنگ هرچند خونین ـ فتح كنند؛ امّا پیامبر(ص) كه شكیبا، حلیم و بردبار بود، در آن سال چنین مأموریّتی از جانب خداوند نداشت. هرچند چشمپوشی از تسخیر مكّه بر
مسلمانان گران بود و جاهلان و منافقان زبان به اعتراض گشودند.
پیامبر(ص) تا سال هشتم هجرت ـ كه كار اسلام در شبه جزیره بالا گرفت ـ صبر كرد؛ و قبایل و جماعاتی كه در بیرون مكّه بودند به آن گرویده، و اسلام را از جان و دل پذیرفتند.
شهر مكّه تنها مانده و دیگر نگاهداری آن در ظلمت كفر و شرك و آن رژیم فاسد، برای مشركانی چون ابوسفیان دشوار بود.
خورشید عالمتاب اسلام، تمام صحرا و بیرون مكّه و شهرهای عربستان را روشن كرده، و به نقاط دور پرتوافكن شده از ورای دیوارها و پردههای ضخیمی كه ابوسفیانها به دور مكّه كشیده بودند، به داخل شهر و خانهها و دلهای مردم مكّه نفوذ یافته و قلوب تاریك را روشن میساخت.
آوازة جامعه آزاد و انسانی اسلام و برنامهها و تعالیم نجاتبخش آن، مردم مكّه را به قبول اسلام تشویق میكرد و مقاومت ابوسفیان و حزب وی، نمیتوانست شهر مكّه را در كفر و شرك نگاه دارد.
علاوهبراین قریش، در چنین موقعیّتی پیمانشكنی نموده، عهد خود را با رسول خدا(ص) نقض كرده و به كمك قبیلة «بنیبكر» برخاسته و بر قبیلة «بنیخُزاعه» كه همپیمان با رسول خدا(ص) بودند، شبیخون زدند و بیست نفر از بنیخزاعه كشته شدند و «عَمْرو بنِ سالم خزاعی» با چهل تن از مردم خزاعه به مدینه آمد و شكایت خود را از بنیبكر، در
ضمن قصیدهای به عرض رسانده، دادخواهی نمودند.
در این هنگام و فرصت مناسب، به امر خدا پیامبر گرامی اسلام(ص) با ده هزار نفر از مسلمانان آهنگ شهر مكّه فرمود.
ابوسفیان و گروه او از مخالفت و مقاومت ناامید شدند و مكّه بدون هیچ مقاومتِ قابلتوجّهی آزاد شد، و به دین خدا و آیین جدید و قوانین آزادیبخش اسلام گروید.
پیامبر خدا(ص) درحالیكه سوره «اِنّا فَتَحْنا» (فتح) را قرائت میفرمود، وارد مكّه و مسجدالحرام شد، و خانه كعبه از بتها پاك گردید.