انحطاط اخلاقی در آن زمان به حدّی رسیده بود كه تقریباً از هیچكس انتظار نمیرفت برای حق، مردانه فداكاری و جاننثاری نماید.
آنان مردمی بودند كه حقّ مرد فداكار و دادگری چون علی(علیهالسلام) را نشناختند و ایشان را آنهمه رنج دادند.
پیشوایی كه در میان آنها در نهایت سادگی و تواضع مانند فقرا زندگی میكرد و در خوراك و پوشاك و خانه و مسكن به خود سخت میگرفت و برای مردم زندگی مرفّه و آسوده و پرنعمت میخواست و در اقامه عدل و داد، كوشش و زحمت فراوان میكشید و در زهد و تقوا و علم و فضیلت بینظیر بود، سرانجام بدون آنكه از او حقّی بخواهند، یا نسبت ظلم و بیداد یا تغییر سنّتی به او بدهند، او را بهطور ناگهانی در محراب عبادت شهادت رساندند و حقّ او و پیغمبر(ص) و احترام اسلام را ـ كه با مجاهدتهای آن یگانه قهرمان غزوات ترویج شد ـ رعایت نكردند.
كدام نشانه، روشنتر از این عمل دالّ بر سوء نیّات و خبث باطن اكثر آن مردم بود؟
در چنین موقعیّتی امام(علیهالسلام) با مردمی كه در چنین جهنّم انحطاطِ فكری و خلقی، سقوط كرده بودند، چهكاری انجام میداد و چه اصلاحاتی را آغاز مینمود؟ و چگونه هجوم معاویه را از بلاد اسلام دفع میكرد؟[1]