اصل عقلایی تفضیل فاضل بر مفضول
موضوع تفضیل فاضل بر مفضول و افضل بر فاضل و تقبیح تفضیل فاضل بر افضل و مفضول بر فاضل، موضوع آیات متعدد قرآن کریم و روایات بسیار اهلبیت(ع) و مواردی از احکام واجب و مستحب است و از هدایتهای مهمّ قرآنی و روایی است، و در همه امور مخصوصاً در ولایتها و اختیارات یک اصل است که هر مسلمان و هر شخص خردمندی، باید آن را برنامه قرار دهد و در انتخاب، اصلح را بر صالح و الیق را بر لایق برگزیند و اجمالاً برحسب فطرت هم، بشر ـ اگر غرضهای دیگری در بین نباشد ـ به آن عمل مینماید، رعایت این
تعلیمات و ارشادات در اصل نظام دینی و ولایی و خلافت پیغمبر اکرم(ص) از اهمّ مطالب و واجبات است.
به همین اصل، شخص امام(ع) اشاره فرموده و همه را مخاطب قرار داده است:
و فرموده است:
بر این اساس و برحسب این آیات و روایات، یگانه شخصیّتی که پس از پیغمبر اکرم(ص)؛ چه در حیات آن حضرت و چه بعد از آن، واجب الاطاعه و صاحب ولایت امر و منصوص من الله میباشد، امیرالمؤمنین(ع) است، به قول جاحظ که در یکی از رسالهها به این مضمون میگوید که آنچه در اسلام، رأس فضایل، مکارم و مقامات است، چهار چیز میباشد: ایمان به خدا، علم و دانایی، زهد و پرهیزکاری، و جهاد در راه دین و فی سبیل الله.
سپس میگوید: از تمام علمای اسلام، اگر از کسی بپرسیم که اسبق و
اکمل در ایمان کیست؟ اولین کسی را که بر میشمارند علی(ع) است و اگر درباره اعلم از همه اصحاب پیغمبر(ص) سؤال کنیم، اول شخصی را که معرفی میکنند علی(ع) است و اگر از آنها که در راه دین جهاد کردند و اسلام از برکت جهاد آنها برپا شد سؤال کنیم، باز هم، همه، اول علی(ع) را نام میبرند که تنها ثواب یک جهاد او از عبادت امّت تا روز قیامت بیشتر است و اگر از زهّاد صحابه و کسانی که دنیا را ترک کرده و فریفته دنیا نشده باشند سؤال کنیم، همه، اسم علی(ع) را میبرند که یک لحظه به دنیا نظر نفرمود.[3]
غرض اینکه، دعوت اسلام، دعوت قرآن و دعوت تمام انبیا، دعوت به افضل و تقبیح تفضیل مفضول بر فاضل است که اصل و پایه محکم اعتقاد شیعه، مصداق تفضیل افضل بر فاضل است و مصداق دوم، عقیده دیگران است، که نصوصِ بهاصطلاح خفیّه بر بطلان آن دلالت دارد و شناخت مصداق و مصادیق آن را به خود عرف واگذار کرده است؛ سنائی میگوید:
احمد مرسل نشسته کی روا دارد خرد
جان اسیر سیرت بوجهل کافر داشتن
و
«یَــقُـولُونَ لِی فَضِّلْ عَلِـیّاً عَلَیْهِم
فَلَسْتُ أَقولُ التِبر أَعلَى مِـنَ الحَصـا
ألَـم تَرَ أنَّ السَّــیفَ یَزْری بِحَدِّهِ
مَقالُكَ هذَا السَّیـفُ أَحدَى مِنَ العَصا
إِذا أَنَــا فَضَّـلْــتُ عَلِـیّاً عَلَیْهِم
أَکُــنْ لِلَّــذی فَـضَّلْتـُهُ مُتَنَقِّصاً»[4]
[1]. نهج البلاغه، خطبه 173، ص247. «مردم! سزاوارترین خلق برای امر امامت و ولایت امت نیرومندترینشان بر آن و داناترینشان به دستور خدا در آن است».
[2]. نهج البلاغه، حكمت 96، ص484؛ «سزاوارترین و نزدیکترین مردم به پیامبران داناترین آنها است به آنچه که آنان از طرف خدا آوردهاند».
[3]. جاحظ، رسائل، ص179 ـ 181.
[4]. افندی اصفهانی، ریاض العلماء، ج5، ص504. «به من میگویند علی× را بر آنان برتری ده، پس نمیگویم طلا از سنگریزه بالاتر است؛ آیا نمیبینی شمشیر با دم خود میبُرّد؟ تو میگویی این شمشیر بُرّندهتر از عصا است؛ وقتی من علی× را بر آنها برتری دهم درباره آنکه او را برتری دادهام فروگذاری و تنقیص کردهام».